چگونه می توان اشتیاق بیش از حد دانشجویان و اساتید مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در جهت تولید مقالات تئوری و غیر کاربردی به عنوان ارزشمندترین نتیجه(!) یک دوره چندساله آموزشی-پژوهشی را کاهش داد؟
اول باید بریم سراغ قوانین گزینش و رتبهبندی اساتید و دانشجویان. اگر برای پذیرش در مقطع دکتری یا مشاغل دانشگاهی نیاز به مقاله است، پس چرا در این زمینه تلاش نکنند؟ عدم کیفیت مقالات یا عدم تطبیق آنها با نیازهای جامعه، با ضعف ارزیابیها مرتبط است.
دو سوال دارم:
اشتیاق است یا نیاز؟ کدام دانشجو در مراحل بعد از سمت جامعه مربوطه، زودتر پذیرفته میشود: انکه ۱۰ مقاله دارد یا انکه درسها را به خوبی بلد است ولی مقاله ندارد؟
میشود کسی کارش را به عنوان دانشجو به خوبی انجام داده باشد ولی نتواند مقاله بدهد؟
نیاز؟؟؟
موافقم، نیازه منتها نه لزوما برای توسعه!
نیاز استاد برای ارتقا و دریافت جوایز و عناوین،
نیاز دانشجو برای دریافت نمره بهتر در پایان نامه،
نیاز دانشجو برای پز دادن با چند مقاله چاپ شده در مثلا یک ژورنال در یکی از کشورهای جهان سه و نیم!
به نظر من، در جامعه، دست کم جامعه صنعتی، سه گروه از دانشجوها پذیرفته میشن! (البته تا زمانیکه تجربه گروههای دیگه ای رو بهم معرفی نکرده)
گروهی با ژن نسبتا خوب که نیاز به هیچ چیز دیگه ای ندارن!
گروهی با اعتماد به نفس کاذب که فقط میدونن چطور از کاه کوه بسازن و برخی مدیران بی کفایت و کم دانش رو فریب بدن و در روز مصاحبه با ذکر چند عنوان مقاله ی کاملا غیر کاربردی وارد بازار کار بشن!
و گروه بسیار کم جمعیتی که هم خوب درس خوندن و هم به فکر افزایش مهارت های کاربردی بودن و احتمالا هم تونستن مقالات مفیدی ارائه بدن. بد نیست بگم این افراد هم دارای مشاغل نسبتا غیر مرتبط شدن یا به اندازه توانایی و تلاششون دریافتی (مادی و معنوی) ندارن.
مهم نیست کسی که خوب درس خونده (خوب دانش و فن رو جسته) مقاله هم بده، مهم اینه که کسی که کار خاصی نکرده و علمی هم بدست نیاورده مقاله نده یا حداقل بدونه این مقاله های آبکی چاره کار نیستن!!!