تقریبا همه بچه ها فیسلوف و هنرمند به دنیا میان. کاری که بچه های بزرگی که اونا رو به دنیا اوردن باید انجام بدن این نیست که اونا رو تبدیل به یک فیلسوف یا هنرمند بکنند. کافیه فقط این اشتیاق رو در اونها اگر تقویت نمی کنند، حداقل نکشند.
چطوری میشه کشت؟
با یه مثال شاید بشه راحت تر فهمید
توی اتوبوس واحد یه دختر بچه بامزه که از مهد برمیگشت: مامان، چطوری اتوبوس می دونه خونه ما کجاست؟
معمولا پدر و مادر حیس میکنن باید به همه سئوالای کودکان جواب بدن. این باعث بی حوصلگی و ترس از نداستن میشه.
بهتره یاد بدیم که سئوال پرسیدن و پیدا کردن جوابش لذت خاص خودش رو داره و این روحیه رو تقویت کنیم و پرورش بدیم. اثر این کار خیلی زیاده. مثال معروفش اثر پدر ریچارد فاینمن روی اون و نحوه تفکرش بوده.
وقتی جواب این سوالها را خودمان نمی دانیم چطور باید جواب داد ؟ وقتی نمی دانیم چطور با بچه صحبت کنیم چطور جوابش را بدهیم؟وقتی تعامل با بچه را بلد نیستیم، چطور باید تعامل کنیم ؟ وقتی نمی دانیم چرا باید بچه دار بشوی و …
مشکل چیه؟
پرسش
بهترین جواب ها کدوم جواب هان؟ جواب هایی که سریع تو دستمون گذاشته شدن یا جواب هایی که خودمون با مشاهدات و یا تجربه هامون بهشون رسیدیم؟
دقت میکنیم، ولی خیلی وقتا تخیل و ذهن بچه ها فراتر از ذهن و تخیل ماست. و این باعث میشه جواب هایی که به ذهنمون میرسه خودش خلاقیت-کش تر از پرت کردن مسیر ذهن بچه ها باشه! یعنی به این نتیجه میرسیم که جواب ندیم به این سوال بهتر باشه.
شاید چیزی که بهش نیاز داریم، چیزی فرای مهدکودک فقط برا بچه ها باشه. یعنی یه مهد پدر-مادرِ کودک؛ که در دوران قبل از تولد به پدر و مادر آموزش کافی رو میده.
این سخن مستلزم درک اهمیت موضوع تربیت و آموزش کودک است یعنی درک این مشکل است که موجب احساس نیاز و حرکت به سوی آموزش می شود، در حالیکه با صحبت با افراد آنها خود را قهرمان حل مسائل ولی در واقع در جهل مرکب هستند، چطور می شود این احساس درک و نیاز را به آنها منتقل کرد؟
شاید بشه با ترکیبی از آموزش والدین، حس کنجکاوی و انرژی بچه ها بشه راهی پیدا کرد که بچه ها هم سئوال پرسیدن رو یاد بگیرن، هم دنبال جواب گشتن رو و هم خلاقیتشون تقویت بشه. مثلا اگه والدین یاد بگیرن با راهنمائی درست به بچه ها یاد بدن خودشون نظرشون رو بگن در مورد سئوالشون و کم کم به جواب برسن خیلی بهتره تا اینکه همیشه تلاش کنن جواب مستقیم بدن.
محور آموزشهای ما بر این پایه ریخته شدن که از ما می خوان که به چه چیزهایی فکر کنیم و به چه چیزهایی فکر نکنیم. در حالی که بهتره آموزش ما را به این سمت سوق بده که چطوری فکر کنیم و چطوری بپرسیم. چرا؟ این طوری ما یاد میگیریم که چطوری یاد بگیریم: با پرسیدن سوالات درست، سوالاتی الهام بخش که ذهن اطرافیانمون رو درگیر کنه و اونا رو هم وادار کنه به پرسیدن سوالهای خوب.
انوقت ما وارد عصر پرسش میشیم، عصری که در کنار موتورهای جستجو، موتورهای پرسش؛ در کنار کتابخانهها، سوال خانه ها؛ و در دستهامون علاوه بر تلفنهای همراه هوشمند، تلفنهای همراه سوال کننده خواهیم داشت.
من جواب میدادم:
“اتوبوسا هر کدوم یه جایی میرن، بعضیا میرن خونه خاله بعضیا میرن خونه” بهار"(اسم دوستش)، ما اتوبوسی رو سوار میشیم که میره خونه خودمون…"
من فقط میدونم برای جواب دادن به بچه ها تا جایی که میشه باید ساده به قضیه نگاه کرد و جواب داد و اصلا هم راجع به موضوع توضیح خیلی منطقی ندیم و تا جایی که راه داره خلاصه جواب بدیم.
امروز هم یه بچه کوچیک از من پرسید “تومن” چیه؟ !
واقعا نمیدونستم اون موقع چطور جواب بدم
یه بزرگتری اونجابود و وسط توضیحات من که داشتم راجع به پول کشورای دیگه و واحد های اونا توضیح میدادم گفت: “با تومن پول هارو میشمارن”
همین…
فکر کنم این جواب خیلی بهتری بود…
خب تو اینجور مواقع روان شناس میگن، اول باید از کودک بپرسیم خودت چی فکر می کنی؟ اینطوری هم متوجه میشیم درک کودک از این مسئله چقدره و بر اساس اون بهش جواب میدیم و هم اینکه یه فرصتی به خودمون میدیم برای بررسی پاسخ های احتمالی و ادامه دادن بحث.
چطوری فیلسوف درون یه بچه رو به قتل برسونیم؟
در مورد این سوال میشه گفت مدارس ما متخصص همین کار هستند، پس به این نتیجه میرسیم که اونها را بفرستیم مدرسه.
همین بچه ای که اول اینقدر کنجکاو هست بعدا که میره مدرسه هرچقدر که بالاتر میاد دیگه سوال بلد نیست چطور بپرسه. گاهی اینطور حس میشه که افراد در دانشگاه فقط سوال میپرسند که بگند ما زبان داریم و هستیم در صورتی که اصلا به سوالشون فکر نمی کنند.
به نظر من باید از یه جوری به بچه جواب داد تا خودش جواب را کشف کنه و در این راه به اون کمک کنیم تا از تشابهاتی و قیاسهایی که قبلا درک کرده استفاده کنیم و حتی وقتی جواب را پیدا کرد بهش جایزه بدیم که بفهمه این کارش ارزشمند بوده.
اکنون محتوای کتابهای آموزشی ما دارند به این سمت میرند در حالی بستر اون اصلا فراهم نیست. نه مدرس هامون به این صورت آموزش دیدند و نه آزمایشگاه های خوبی برای این کار داریم. این میشه شبیه یک کارکاتور.
توصیه میکنم در مورد اینکه چطور به بچه ها آموزش بدیم در مورد خاطراتی که ریچارد فاینمن( برنده جایزه نوبل فیزیک)و پدرش داشتند سرچ کنید، حتما در تربیت فرزندان به شما کمک میکند.