یکی از بازیهایی که میتونه قدرت خلاقیت آدم رو پرورش بده و اتفاقاً برای جمع هم خیلی مناسبِ، بازی پانتومیم هست. انتخاب کلمه برای پانتومیم و اجرای نمایشی اون کلمه دو بخشِ این بازیِ که خلاقیت هر دو گروه رقیب رو بالا میبره.
این بازی یه جور نمایش صحنهای ست که میتونه به هماهنگی حرکتی فرد کمک کنه و به نوعی تخیل و بدن رو همسو کنه. در ضمن چنین نمایشی از سختترین انواع نمایشِ؛ چرا که بدون کمک زبان و گفتار لازمِ مفهوم کلمات پانتومم به طرف مقابل منتقل شه. زبان این نمایش بین المللی هست و اگه درش مهارت کسب کنیم، میتونیم با هر فردی از هر زبان و قومیتی ارتباط برقرار کنیم!
ولی وقتی این بازی رو در اکیپهای غیر تئاتری و خانوادگی انجام میدیم، معمولاً به یه مشکل کوچیک برمیخوریم؛ به محض شروع بازی، ابتکار عمل از بازی کننده گرفته میشه و معمولاً بازی به بیست سوالی تبدیل میشه! یعنی به جای اینکه به سمت خلاق بازی کردن و حدسهای خلاقانه بریم، به سمت پرسشهای بله و خیر میریم و به دلیل رقابتی که حس میکنیم جلوی بروز هر نوع خلاقیتی رو میگیریم.
البته رفتار افراد کاملا قابل درکِ، خودم هم که در موقعیت حدس زنندهها قرار میگیرم، ناخودآگاه سعی میکنم سریعتر حدس بزنم تا جایی که حتی شخص بازی کننده نمیتونه بازی خاصی از خودش بروز بده.
وقتی بازی به سمت بیست سوالی میره، خواسته یا ناخواسته، لذت بازی از کل جمع گرفته میشه. فکر میکنم در خیلی از بازیهای زندگی هم این اتفاق میفته؛ بازی درس خوندن، بازی کار کردن، بازی رانندگی و… .
در یه بازی پانتومیم ساده، برای اینکه بازی از مسیر ابتکار و خلاقیت خارج نشه:
1. چه طور بازی رو شروع کنیم؟ 2. چه نوع کلمهای برای پانتومیم انتخاب کنیم؟ 3. چه قانونهایی رو میشه اضافه کرد؟ 4. معیارمون از برنده-بازنده چی باشه که رقابت خلاق هم زنده بمونه؟
مدیریت زمان شاید مشکل رو کمتر کنه
اسکرام مستر باید داشته باشیم
مثلا اگه یه گروه کندتر حدس بزنند، گروه مقابل کلافه میشه، بهتره محدودیت زمان داشته باشند. مثل اسم فامیل استپی، بیشتر کیف میده تا معمولیش
کمی استرس زمینه باعث میشه خلاقیت آدم بیشتر گل کنه این وقتا، هرچند استرس زیاد عکسش عمل میکنه.
همچنین وقت یارکشی تناسب بین دو گروه برقرار بشه بهتر میشه، از نظر سن، میزان خلاقیت و پارامترهای دیگه…
مثلا یه بازی فوتبال رو تصور کنین که توش هی خطا میکنن و یا تیم برنده زمان رو هدر میده تا سوت بازی زده بشه.
ترس از شکست و یا قبول نداشتن توانایی های شخصی و تیمی میتونه افراد رو به سمت راه های جانبی بکشونه. تو بازی فوتبال داور یا شاید همون اسکرام مستر هست و بازی رو کنترل میکنه. اگه بازی پانتومیم هم چنین داوری داشته باشه و خطاهاش مشخص باشن احتمالا میشه جهت مناسب تری بهش داد.
در ضمن یه بازی مشابه پانتومیم هم هست به اسم نمایش خلاق، که درش خلاقیت دو طرف ماجرا درگیره. یعنی ارائه دهنده ی بازی مفهوم کلمه رو به صورتی بازی میکنه که مستقیم به اصل مطلب اشاره نداشته باشه و در نتیجه حدس زدن مفهوم بازی شده هم خودش یک چالش هست و لازمه حدس زننده ها تخیلشون رو به راه بندازن برای حدس زدن کلمه ی مناسب. به نوعی در چنین نمایشی، رقابت اصلی در هر چه خلاقانه تر بازی کردن و هر چه خلاقانه تر حدس زدن مفهوم مورد نظر هست، و نه در بین تیم ها و افراد.
بازی پانتومیم خیلی برای جمعهای بیش از ۵-۶ نفر و مخصوصا برای افزایش مهارتهای تیمی، پرورش خلاقیت، همدلی و کشف توانایی انعطافپذیری و حل مسئلهی اعضای تیم مناسبه.
اخیرا در یکی از زمانهایی که برق رفته بود و نمیشد کاری کرد، فرصتی دست داد که با یک گروه کسب و کاری این بازی رو انجام بدیم. و مشاهدهی انجام بازی توسط تیم کاری برای من واقعا جذاب بود. همهی اعضا پانتومیم رو بلد نبودن، پس اول کار نیاز بود روش صحیح بازی پانتومیم رو توصیف کنیم:
قوانین بازی پانتومیم
دو تیم شدیم، هر تیم در نوبتش کلمهای رو انتخاب میکرد، و فردی رو هم از تیم مقابل برای بازی کردن این کلمه انتخاب میکرد[1]. فردِ بازیگر، لازم بود کلمه رو در زمان محدودی که در بازی ما حدود ۳ دقیقه بود، برای تیمش،مثلا تیم دو، بازی کنه، بدون هیچ حرف و یا کلامی بر زبان.
اگه تیمِ بازیکن، یعنی تیم دو، میتونست در این زمان کلمهی انتخاب شده رو حدس بزنه، تیم برنده بود؛ در غیر این صورت، فردی از تیم اول که کلمه را انتخاب کردند، لازم است در همان زمان ۳ دقیقه، کلمه را برای تیم مقابل بازی کند.
اگر تیم دو، بتونه با بازی تیم روبرو کلمه را حدس بزند، تیم اول که کلمه را انتخاب کرده برنده خواهد بود. در غیر این صورت امتیازی از آن کلمه نصیب هیچ کدام از تیمها نمیشود.
انتخاب کلمه برای بازی پانتومیم خیلی مهم هست و کل بازی خلاقانه روی انتخاب کلمهی مناسب میچرخه:
بهتره کلماتی برای بازی انتخاب شوند که نتوان به راحتی آنها را به بخشهای معنادار تقسیم کرد. در غیر این صورت بازی به سمت بخش-بخش بازی کردنِ کلمهها میره و کل بازی لوس میشه. مثلا کلمهی «فقط» رو مقایسه کنین با کلمهی «جلبک». اولی رو به سختی بشه بخش بخش کرد، در حالی که دومی رو با بازی کلمات «ژل»+«بک[2]» بازی کرد.
کلمات سادهای که مفهوم انتزاعی دارن، مثل استراتژی، وجدان، عدالت، …؛ معمولا چالشبرانگیزتر از کلمات دشواری مثل یاتاقان، ایزوگام یا امامزاده هستن که به چیز، جا و یا زمان مشخصی اشاره دارن و معنای ملموسی دارن.
حتما در انتخاب به فکر کمی تفریح هم باشید! از کلماتی استفاده کنید که در صورت بخش بخش شدن به دلیل حجب و حیای تیم مقابل قابل بازی کردن نباشن! به دلیل ماخوذیت به حیا[3] نمیتونم مثال بیارم براتون.
اگه کلمه کم آوردین، سایت سوژه بعضی کلمات مناسب برای بازی رو به شکل دستهبندی شده در اختیارتون میذاره.
چه مهارتهایی در بازی پانتومیم قابل یادگیری هستن؟
تجربه و مشاهده م رو از بازی تیم کسب و کاری میگم، احتمالا چیزهای زیاد دیگهای هم در حین این بازی میشه یاد گرفت.
دو تیم بودیم، یه تیم کاملا مردونه و یه تیم ترکیب دختر و پسر. اتفاقا خود این مسئله (جنسیت اعضای تیمها) باعث شد کَل کَل اولیهای بین دو تیم در بگیره. تیم مردونه، شدیدا مطمئن بود که تیم ترکیبی رو سریع میتونه فیتیله پیج کنه و تمام امتیازا رو برای خودش به دست بیاره. اتفاقی که افتاد:
تیم دختر و پسر، خیلی چابکتر و همدلانهتر بازی میکرد و کلمات رو حدس میزد. مثلا وقتی یکی در حال انجام بازی پانتومیم بودن، سایرین تمام تلاششون در حدس زدن درست و یا راهنمایی هم تیمیشون بودن که مسیر جدیدی رو برای بازی ادامه بده و یا همون مسیر رو ادامه بده. در واقع خیلی سریع یکی در بین حدسزنندهها لیدر میشد و حواسش به تمام حدسها و مسیر حدس زدن بود.
تیم ترکیبی، در انتخاب کلمات مناسب برای بازی حریف، خیلی خلاقانهتر و متنوعتر کار میکرد. اتفاقا در چند بازی از کلمات و عبارتهایی که مربوط به وسایل و یا رفتار خانمها میشه استفاده کردن و به خوبی از نقطه ضعف حریف بهره بردن.
تیم مردونه، کمی خشن بازی میکرد! و به جای اینکه دنبال پاسخ یا راه حل جمعی و یا حتی گرفتن امتیاز باشه، دنبال حرکتهای قهرمانانه فردی بود! مثلا کسی که بازی میکرد اصرار داشت که همتیمیهاش خنگ هستن که نمیتونن متوجه بازی او بشن. و کسانی که حدس میزدن هم هی چیزهایی که تو ذهنشون بود رو تکرار میکردن به جای اینکه انعطاف به خرج بدن و مسیر بازی رو بر اساس مهارتهای فردی شون تغییر بدن. در واقع تو این تیم، انگار افراد همدیگه رو مقابل هم میدیدن و کسانی که حضورشون برای ضایع کردن امتیازِ هم هست، و نه همبازی هم و کسانی که میتونن به هم کمک کنن تا امتیاز نصیبشون شه.
تیم مردونه، خیلی straight و right to the point معنای کلمات رو بازی میکرد و اصلا دنبال مسیرهای مختلف برای نمایش مفهوم کلمه مورد نظر نبود. مثلا تو یه بازی، فردی که داشت بازی میکرد در تمام سه دقیقه فقط داشت یه حرکت رو تکرار میکرد.
البته طبق تجربه، نتیجه و رفتارها ربطی به دختر یا پسر بودن افراد نداشت، صرفا از این ترکیب برای نامگذاری دو تیم بهره بردم.
این قانون رو خود بچهها گذاشته بودن تا چالش بازی بیشتر بشه ↩︎
اخیرا سبک دیگری از بازی پانتومیم رو یاد گرفتم که اون ها هم علاوه بر اینکه به توسعه ی خلاقیت افراد کمک میکنن، مهارتهایی مثل بروز حس مناسب از طریق اجزای چهره و حالت ایستادن و یا همون زبان بدن هم کمک میکنه.
بازی پانتومیم به سبک «مجسمه و مجسمهساز»
در این بازی، دو نفر بازیگر روی صحنه هستن، یک نفر مجسمه یا کسی که پانتومیم رو بازی میکنه، و دیگری مجسمهساز یا کسی که قراره به مجسمه کمک کنه تا بازخورد واقعیتری از جمع بگیره؛ مجسمهساز در واقع حکم آینه رو داره[1]!
انتخاب عبارات مناسب پانتومیم
تیم اول یه موقعیت رو انتخاب میکنه که با یه حس در ارتباطه، یعنی دیگه قرار نیست کلمات خالی و بدون حس مثل «استراتژی» برای پانتومیم انتخاب شن؛ بلکه کلمات یا عباراتی مثل «پیشنهاد موزیانه و وسوسه انگیز» یا «مدیر مهربان و در عین حال سختگیر و دقیق» مد نظر هست برای بازی.
سبک بازی مجسمه
مجسمه باید فقط از طریق حالت بدن و حالت چهره موقعیت رو به نمایش بذاره. یعنی برعکس بازی پانتومیم دیگه قرار نیست با بازی چندین سناریو و یا کلمه به کلمهی منتخب برسیم. بلکه فقط یه حالت قراره نمایش داده بشه.
حدس زدن عبارت پانتومیم
افراد تماشاچی، باید تلاش کنن تا با توجه به حالات چهره و فرم بدن مجسمه تشخیص بدن که چه حسی و چه موقعیتی به نمایش گذاشته شده. مسلما هر حدسی که ایشون میزنن نشون میده که دارن چه چیزی میبینن و این حدس ها در حکم فیدبکی هست برای مجسمه که چی رو به نمایش گذاشته و چطور میتونه فرم بدنش رو اصلاح کنه تا به حالت مناسب برسه.
نقش مجسمه ساز در این پانتومیم
اگه بعد از ۴۰-۵۰ ثانیه تلاش، مجسمه نتونست فیدبک های مخاطبین رو به درستی متوجه شه و فرم بدنش رو اصلاح کنه، مجسمه ساز میاد وسط. ایشون عبارت اصلی رو مشاهده میکنه و بعد تلاش میکنه چیزی که از مجسمه میبینه رو با دستکاری اصلاح کنه و به کمک مجسمه به حالت مناسب برسن. مثلا اگه لبخند مجسمه کم هست، مجسمه ساز میتونه لپ های مجسمه رو بکشه تا مجسمه لبخند وسیعتری بزنه یا مثلا فرم دست ها و حالت نگاه و … .
حواستون باشه مجسمه ساز قرار نیست خودش بازی کنه، بلکه قراره بازی مجسمه رو اصلاح کنه.
اگه مذاکره کننده های حرفهای رو دیده باشین، میدونین یکی از اصلیترین تمریناشون اینه که جلوی اینه میشینن و با خودشون مذاکره میکنن تا میمیک صورتشون رو بتونن به درستی تنظیم کنن. ↩︎