آخرین باری که لیستی از کتابهای احتمالا خوب برای خوندن داشتم، مربوط میشه به حدود سه سال پیش که بلاگرهای معروف مثل شعبانعلی یا یک پزشک و کتابهای پیشنهادیشون رو دنبال میکردم. مثلا با کتابهایی مثل پرواز شبانه از همین طریق اشنا شده بودم.
خیلی وقت بود دلیلی برای رفتن به کتابفروشی نداشتم، و فقط وقتی رهگذری از کتابفروشی رد میشدم، و هوس میکردم یه سر هم به کتاباشون میزدم. تازه بعد از این گشت تصادفی در کتابفروشی هم خیلی وقتا یا به کتابی نمیرسیدم و یا اگه میرسیدم لزوما کتاب خونده نمیشد! بس که گشت و گذار تصادفی لابلای کتابا بد جواب میده.
غول چراغ جادو هم ممکنه وجود داشته باشه
ولی اخیرا به لطف اتفاقهایی که جمعا در پادخان اول – الگوریتم مناسب برای رسیدن به کتابِ خوب رقم زدیم، یه لیست چندکتابه تو جیبم دارم و تازه پامیشم به قصد رفتن به کتابفروشی میزنم بیرون.
بهتر از اون اینکه با ابتکار عملی که یکی از پادپُرسیها تو دستش گرفت، ایدهی کتابخونهی پادپُرس که خیلی وقت بود مطرح شده بود ولی باعث و بانی نداشت، جون گرفت!
طوری که امروز اومدم و یهو دیدم بهههههههه! کتابای تازه و گفتگوهای نو پای کتابا و کتابخونا! نه اینکه لزوما کتابخون یا کتابدوست باشما! نه، ولی اگه قرار باشه دو جا دنبال آدمای مثل خودم و با نقطه مشترک بگردم، یکیش کتابفروشی/کافه کتاب هست و اون یکی سالن ورزشی.
غزاله جان @Ghazaleh ، ممنونم برای کتابخونهي قشنگی که در پادپُرس ایجاد کردی و امیدوارم یه روزی جز باحالترین و بزرگترین کتابخونههای انسانی دنیا بشه جایی که به جای کتاب؛ پیشنهادِ کتاب و توصیفهای خوب و انسانی از کتاب و کتابخونی پیدا میشه