وقتی هم تیمی هام خروجی ای چیزی میدن دستم، به صورت دیفالت، معمولا اولین چیزایی که میبینم نقاط ضعف کار هست؛ و خب معمولا تو تعاملات رودررو این رو خیلی سریع بروز میدم! از چنین رویکردی شاد نیستم، ولی فکر میکنم/میکردم اگه خروجی لازم باشه ساخته بشه رویکردش همینه. ولی میبینم که خیلی وقت ها انگیزه ی افراد مقابلم رو میگیره.
اخیرا در تعاملات تیمی مون از نوشتار و فضای چت نوشتاری بیشتر بهره میبریم، دو اتفاق افتاده در این فضای نوشتاری:
وقتی دارم مینویسم و عیب کارها رو میگم، وسط ش دوزاریم میفته که «هی، چه خبره، اول یه تشکری چیزی بابت پیشرفت کار؛ بعد حالا بهتر کردن کار». یعنی به تعویق افتادن واکنش و در ضمن فکری که حین نوشتن برام اتفاق میفته، کمی منفی ها رو عقب میرونه.
دوتا دیگه از هم تیمی هام رویکردشون دقیقا نقطه مقابل من هست. هر دو اولین چیزی که میگن این هست که «ای ول، ممنون، …» . و خود به خود در این فضای چت تیمی یه چیزایی دارم ازشون یاد میگیرم برا به تعویق انداختن بیان عیب ها.
ولی همیشه فضای نوشتاری در دسترس نیست. پیشتر در پست چطوری پوکرفیس باشیم، دنبال نمایش ندادن حسم از اتفاقات بودم. ولی الان میبینم به جای نمایش ندادن حسم، میتونم تلاش کنم نکات مثبت رو بذارم در اولویت و بعد به نکات منفی بپردازم.
ایا کشف نقاط ضعف و منفی ها برای شما هم راحت تر از کشف نقاط مثبت یه چیز هست؟
به نظرتون چرا؟ و چه جوری میشه دیدن مثبت ها رو تسهیل کرد؟
آخ آخ آخ عجب موضوعی رو مطرح کردین… من خودم هم دقیقن این مشکل رو دارم و وقتی در حال تعامل با افراد هستم اول نقاط ضعف رو میگم (البته زمانی که به اندازه کافی فکر نمی کنم) چند روز پیش با کسی به مشکل خورده بودیم و من اون روز حسابی سر حالا بودم و حس و حال بحث کردن رو داشتم. وقتی که دوستم موضع خودش رو مطرح کرد من خیلی آروم حرکت کردم و اول از نقاط مشترکمون و جاهایی که شما گفتین مثبت (نسبت به هدف خودم) شروع کردم و به مرور جو جوری عوض شد که در حالی که 180 درجه با هم اختلاف داشتیم با کمی تغییر من و خیلی تغییر نظر دوستم به یه موضع مشترک رسیدیم.
این در حالی هست که من زمان تعامل با بقیه وقتی که سریعن تصمیم به پاسخ می گیرم و فکر نشده جواب می دم معمولن خراب می کنم و نظرات دور تر و رادیکالانه تر میشه که این خیلی بده به نظرم.
فکر کنم در مورد من کمی تعلل و فکر کردن جواب داده . چیز دیگری که خیلی کمک می کنه اینه که تمام شرایط موجود رو سعی کنیم در نظر بگیریم و برای همشون یه برنامه داشته باشیم ینی برای مثال اگه کسی نظری مخالف داد جواب های احتمالی برای سوال بعدی رو حدس بزنیم. در واقع این کمک می کنه ببینیم چقدر اختلاف دیدگاه داریم. ولی راهکار آخر خیلی سخت بوده و من زمانهایی تونستم به این حد برسم که قسمت قبل یعنی فکر کردن در جواب و نظر دادن رو خیلی خوب رعایت کردم.
در نهایت یه نکته ای که شاید برای خیلی هامون مشکل ساز بوده تعامل با خانواده بوده.
تجربه
متاسفانه مدت زیادی با پدرم اختلاف عقیده داشتیم که موجب دور شدن من و پدرم از هم شده بود من راهکار بالا رو به مرور پیاده کردم و وقتی پدرم چیزی می گفتن سریع جبهه نمی گرفتم کمی فکر می کردم چیز هایی که باب میلم بود رو بلد می کردم چیز هایی هم که برام سخت بود رو خیلی بهش فکر می کردم و اون بخشش که برام امکان پذیر بود رو انجام میدادم. این باعث شد که پدرم بقیه موارد که برای من ممکن نبود رو نه تنها فاکتور می گرفتن که موارد دیگر رو هم خیلی راحت تر به من می گرفتن و تقریبان همه شرایطی که من می خواستم برام اتفاق می افتاد بدون اینکه من و پدرم جنگ اعصاب داشته باشیم.
خلاصه کنم حرفم رو در تعاملم با پدرم یاد گرفتیم که برای اینکه بتونیم اهدافمون رو بهشون برسیم باید کمی از مواضعمون فاصله بگیریم و یک فاصله امن ایجاد کنیم که این فاصله امن بیشترش از طریق پدرم تامین می شه.
بله!کاملا درسته تعریف انرژی منفی با اصطلاحات علمی سخت است ولی مسلما هر کسی آن را تجربه کرده است.
وقتی افراد با هرگونه مشکلی مواجه میشوند یا شکست میخورند، سرزنش، احساس گناه، تأسفخوردن و اضطراب مقداری انرژی منفی تولید میکند. این به این مفهوم نیست که آنها بد یا منفی هستند ولی به این معناست که آنها با منبع درونی انرژی مثبتشان قطع رابطه کردهاند!
من شخصا فکرمیکنم چونکه انرژی منفی اثر بیشتری نسبت به انرژي مثبت به اطراف ساتع میکنه میتوونه دلیل خوبی برای شناسایی افراد منفی باف باشه. علاوه براون دردنیای صنعتی امروز با پیشرفت در همه ی زمینه ها{نسبی}،میشه گفت انرژی منفی واسترس بیشتر از انرژی مثبت احساس میشه.
من شخصه ازدرونم انرژی میگیرم وسعی میکنم با هر اتفاقی اون روخراب نکنم ولی به طور کلی فکر میکنم طبق گفته ی قدیمی ها قناعت ورزیدن ولذت بردن از زمان حال یا انجام دادن کارهای انسان دوستانه ومحبت متقابل درجامعه به رشد این مثبت اندیشی یامثبت نگری کمک میکنه.
من خودم به شخصه تو کارهای تیمی، اون وقت و انرژی ای که هم تیمی هام روی کار میزارن برام مهمه و قبل از اینکه بخوام اصلا به جنبه های مثبت و منفیش فکر کنم، اولین چیزی که نظرمو جلب میکنه اون اهمیتی هست که برای کارشون قائل میشن. و بعدش بطور پیش فرض نقاط مثبت کار رو میبینم و ازش تعریف و تشکر میکنم. نقاط منفی رو معمولا همون لحظه نمیگم که تو ذوقشون بخوره و بصورت یک پیشنهاد مطرحش میکنم مثلا میگم اگه این کارو اینجوری انجام بدی بهتر میشه و امثال این. این روش خیلی جواب میده، هم اینکه طرف مقابل ناراحت نمیشه و هم تاثیر کلام هم بیشتر میشه و باعث میشه بیشتر به حرف آدم توجه کنن.