در طول تاریخ اتفاق افتاده که ایرانیان مقیم کشورهایی خارجی به کشور بازگشتن. هرکدام از این افراد وقتی به کشور بازگشتن در پاسخ مقایسه وضعیت کشور خودشون با کشوری که توش زندگی میکردن پرداختن و سعی کردن با الگو برداری از اون کشور جامعه رو مترقی کنند. به طور مثال، سیستم دانشگاهی دانشگاه تهران بیشتر فرانسویها و سیستم دانشگاه شریف امریکایی. یا نظام بروکراتیک شبیه المان.
ولی واقعا سیستم مناسب که بتونه با توجه به شرایط فرهنگی ایران کار بکنه کدومه؟ تا اینجا من فهمیدم که تحقیق متقنی برای اینکه به این سوال پاسخ بده نیست اما میخوام بدونم آیا یه تحقیق تاریخی به سبک و سیاق زیر تو کشور ما وجود داره؟
موضوع تحقیق
بررسی ارتباط میزان تاثیر پذیری و رشد فرهنگی کشور در طول تاریخ با تکیه بر چگونگی توزیع پراکندگی کشورهایی که نخبگان ایرانی در اونجا حضور داشتند و به کشور بازگشتن؟
سوال دیگه ای که دارم اینکه
اصلا آیا جامعه تو جهت گیری علمی نخبگان خارج رفته تاثیر داره. ( در توضیح این سوال باید بگم که در هر صورت ما یه سری نخبگان رو به کشورهایی دیگه میفرستیم اما آیا جامعه رو این موضوع که نخبگان ما باید به سمت کدوم رشته ها برن هم تاثیر دارن؟)
هیچ کدوم
ما باید ایران باشیم که نیستیم
کشور ما اینقدر افراد نخبه و نابغه داره و اونقدر سرمایه های طبیعی و انسانی خوب داره که ژاپن و پاریس فاقد اون هستند.
متاسفانه استفاده ی درست از این سرمایه ها نمیشه
ایران اگر خود واقعیش باشه به مراتب برتر از ژاپن و پاریس خواهد شد، اما متاسفانه هیچ وقت به دنبال نوآوری و تلاش کردن نبوده و سیستم کپی برداری و تقلید رو درپیش گرفته.
ببینید شاید متوجه نباشید ولی این پاسخ شبیه پاسخی که همین الان دارن مسئولین ما تو اقتصاد و فرهنگ و سیاست به مردم میدن. ببینید ما برای اینکه ماشین طراحی کنیم نیاز نداریم که بشینن از اول چرخ رو اختراع کنیم. واقعیت نوع نگاه دولتمران انقلابی هم همین طور ولی صرف تقلید عمل بدی نیست به نظر. بهتره برای اینکه کلمه تقلید رو واضح ترش کنم از دوتا کلمه زیر استفاده کنم.
تقلید همراه بدون خلاقیت
تقلید بدون خلاقیت و سر سپرده
حالا اگه تو یه بازه تاریخی ما سیستم اداریمون رو از المان بگیریم اصلا بد نیست فی ذاتا. نکته مهم اینکه ما از تقلید برا درک و سپس ساخت یا بهیه سازی یه چیزی که وجود داره استفاده کنیم
سلام.
عنوانی که برای طرح مسئله انتخاب کردید منو شوکه کرد!چراکه قبل از خواندن توضیحات مربوط به پرسش و در قیاس شرایط حال حاضر کشور با کشوری مثل ژاپن یا فرانسه،تنها حسی که در آدمی ایجاد میشه حیرته…اما فکر کنم منظور از این قیاس،فراوانی جمعیت محصلین ایرانی در خارج از کشور بوده.بنظرم دلیل دیگه ای نمیتونه داشته باشه!
بااین حال در خصوص مسئله مطروح باید گفت،بررسی تغییرات فرهنگی خصوصا از جنبه ی مثبت در یک جامعه باید،بطور دقیق،محدود به زمان مشخصی بشه و هرچقدر بازه این زمان کمتر باشه،اطلاعات گردآوری شده از کیفیت و اعتبار بیشتری برخوردارند و در نتیجه مطالعه ی این متغیر در طول تاریخ شاید ناممکن باشه.درعین حال و از اونجا که موضوع فرهنگ با موضوع های دیگه از جمله جریانات و رویدادهای اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و …در ارتباط و تاثیر وتاثرهای اجتناب ناپذیر قرارداره،ناخواسته پای متغیرهای دیگه هم به میون کشیده میشه که این مجهولات پرسش رو متعدد میکنه و حصول پاسخ رو مشکلتر.
گذشته از این توضیحات اگر بخوام به موضوع پرسش بطور خاص بپردازم میتونم بگم انقلاب۵۷ مثال خوبی برای این پرسشه.هم از لحاظ زمانی واقعه ی دور و غریبی نیست که مطالعه و تحقیق رو مشکل کنه و مهم تر اینکه نقطه عطفی در تاریخ ایران محسوب میشه که افراد زیادی از طبقه تحصیل کرده که غالبا در فرانسه بسر برده بودند رو با خودش همراه کرده بود.هرچند قشر مزبور در یکی از آزادترین کشورها از لحاظ فرهنگی محسوب میشده و خصوصا از لحاظ ایدئولوژیک،قائل به لائیسیته هستند بااین حال نهضتی که در ایران با سردمداری این افراد هدایت میشد خط مشی های روشن دینی رو پی میگرفت.
البته شاید این مورد،نمونه معکوسی از تاثیر و تاثر جوامع از لحاظ فرهنگی.حتی ممکنه بدلیل فهم نادرست از آزادی و تفکیک حوزه های نظری و عملی،عاقبت به چنین عقیده ای نائل آمده باشند.