قدیم ها افرادی که وارد سیستم آموزش رسمی نمی شدند صرفا افراد بازمانده از تحصیل بودند. اما چند سالی هست که پدیده ی جدیدی در ایران رواج پیدا کرده و اون هم افرادی هست که فرزندانشون رو به مدرسه نمی فرستند و ترجیح میدن فضای خصوصی رو برای آموزش فرزندانشون فراهم کنند و دلایل قابل توجهی هم برای این تصمیمشون دارن ولی از نظر قانونی اونها در ردیف افرادی که مانع از تحصیل فرزندانشون میشن قرار میگیرن و مشمول جریمه میشه این کارشون. سوالی که به نظر من حائز اهمیته اینه که:
آموزش رسمی باید یک اجبار باشه یا یک حق؟ (حقی که ممکنه کسی نخواد ازش استفاده کنه و از آموزش جایگزین برای فرزندش استفاده کنه)
و آیا لازمه که در چارچوب قانونی حقی برای چنین افرادی در نظر گرفته بشه که تحت شرایطی بتونن خودشون با صلاحدید خودشون شرایط آموزش فرزندشونو فراهم کنند (نه لزوما با تاسیس یک مدرسه با سبک جدید) و دانش آموز صرفا در امتحانات معیار آموزش و پرورش شرکت کنه و مدرک مورد نظر رو دریافت کنه؟
در خیلی از کشورها این وجود داره و بررسیهای زیادی در موردش انجام شده.
جدا از مسائلی که به عنوان دلایل خوب این مسئله گفتید، بعضی انتقادهای سنگین هم میشه بهش وارد کرد.
-
این روش میتونه از ارتباطهای اجتماعی فرد با طیف گستردهای از همسن و سالهای خودش جلوگیری کنه. هرچند ارتباطهای اجتماعی از طریق روابط خانوادگی میتونه تامین بشه، ولی این ارتباطها به شدت طبقهای هستن، در حالیکه در مدرسه، طیف بسیار وسیعی از آدمها هستن.
-
امکان استقلال تدریجی فرد از خانواده را از بین میبره. در زمان طولانی ممکنه آسیبهای روانی در سطح گسترده در جامعه ایجاد کنه. این رو هم باید در نظر بگیریم که افرادی که این امکان براشون وجود داره، عموما در سطح بالای اجتماعی هستن و احتمالا مسئولیتهای اجتماعی مهمی خواهند داشت. به همین خاطر، این مسائل روانی اثرات بزرگتری در جامعه داره.
-
اگر در سطحی گسترده مورداستفاده قرار بگیره، حساسیت اجتماعی به کیفیت آموزش عمومی به شدت کاهش پیدا میکنه. چون افراد به جای مطالبه عمومی برای کیفیت بهتر آموزش، مسیر فرار از اون رو انتخاب میکنن. نتیجه اینکه، افرادی که استطاعت مالی ندارن تحت آموزشهای بی کیفیت قرار میگیرن. من فکر میکنم با گسترش این روش در جائی مثل ایران، شکاف فرهنگی-اجتماعی به شدت افزایش پیدا میکنه.
بخاطر آخرین موردی که ذکر کردید فکر می کنم که جوابمو گرفتم.