ماجرایی بود که امروز در آرایشگاه دیدم. بچه چهار پنج ساله سرگرم با موبایل و ناخودآگاه به آهنگ صیغه سندی گوش میکرد. و پدری که داشت آرایش میشد. به نظر میومد پدر تا الان به این آهنگ با دقت گوش نکرده.
فرزند دستهگلت رو با شور و شوق بزرگ میکنی، خرج میکنی بیخوابی میکشی و تربیت میکنی. مثل معلم بهش آموزش میدی. قهرمانش میشی. دلت خوشه که کودک دلبندت داره موسیقی ایرانی گوش میده و سرگرمه.
مثل همین موسیقی سندی. بچه نادان، ناخودآگاه این موسیقی رو گوش میکنه، امان از اینکه این موسیقی به طور ناخودآگاه به بچه میگه که چقدر پدرت میتونه بد باشه و چقدر مادرت احمق که با کفگیر به پدر حملهور شده و توی فرزند که اینقدر ناتوان هستی و کاری ازت بر نمیاد به جز پیدا کردن یک سوراخ موش. و همه و همه برای خاطر یک اتفاقی که پدر و مادر شاید باهاش بیگانه هستند: صیغه.
نمونه دیگرش: پدر مادر ما متهمیم. به قلم نویسنده ساحر، علی شریعتی. و کودکی که مطلب را میخواند، یک زخم را باز میکند برای یک پیوند که خودش هم نمیداند چی در اون زخم بکارد. زخم جدایی از پدر و مادر و زیر سوال بردن فرهنگ پدر و مادر.
و نتیجه اینها به نظر من یک گسست ناخودآگاه از خانواده هست. گسستی که در اراده خواننده یا شنونده هم نیست.
به نظر شما باید چطور برخورد کنیم؟ آیا آزادی رو باید محدود کنیم و برای مطالعه و گوش دادن محدودیت قایل شویم. یا برای یک جنگ با فرزند خودمون رو تجهیز کنیم. یا راه هوشمندانهتری هم وجود داره؟
مسأله اینجاست که به نظر من کودک ناخودآگاه داره تیشه به ریشه خودش که خانوادهاش هستند میزنه. ریشهای که داره خودش رو تغذیه میکنه.
دوست دارم نظر شما رو هم بدونم. اصلا چطور به این قضیه نگاه میکنید؟
متاسفانه حقیقت تلخی هست که گریبانگیر من هم هست هرچیزی به عنوان هنر به خورد افراد میدن. متاسفانه تعداد افرادی که در میان کارهاشون تبلیغی هم از فرهنگ و هنر اصیل بهره میبرن (مثل محسن چاووشی)خیلی کم است .
اینجا نقش نویسنده و کارگردان و تهیه کننده و خواننده برجسته میشود
من که تا جاییکه میتونم سفارش به گزیده خواندن(حتی کتاب)و گزیده گوش دادن میکنم
بقول حضرت مولانا :
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد / به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
باسلام
کودکان باید کتاب های گروه سنی خودشون رو بخونند، بدون شک کمتر کودکی یا شاید هیچ کودکی توان درک کتاب پدر مادر ما متهمیم رو نداره، چه برسد به اینکه زخمی باز کند برای پیوند…!
کودکان باتوجه به روحیات خودشون و شرایط سنی خودشون می بایست کتابهایی رو که برای گروه سنی اونها تدوین شده رو مطالعه بکنند. اگر به کتابها با این رویکرد نگاه بکنیم، کتابهای زیادی هستند که این ماهیت رو دارند.
در رابطه با نقد فرهنگ پدر و مادر هم جای نگرانی نیست. یک اصطلاحی وجود داره به نام کمال لایق. حکما معقتدند خداوند هر موجودی رو که میآفریند یک کمال برای اون متصور هستش به نام کمال لایق، ولی اونچه اتفاق میافتد کمال بالفعل هست. کمال لایق یعنی پر شدن تمام ظرفیتها و عملی شدن همه استعدادهای موجود. قوانین شرعی، دین نیز برای رسیدن انسان به همین کمال لایق آمده . در نقد فرهنگی حتما باید به کمال لایق توجه بشه، اینکه اگر نقدی صورت میگیرد به این دلیل است که ظرفیتهایی وجود داره که میتوان اونها را تکمیل کرد. راهحل نجات از بحران فرهنگی، برگشت به فرهنگ خودی ست ولی با دید انتقادی و در این بین گفتگو نباید فراموش شود. چراکه در گفتگو امکان انتقاد فراهم شده و ظرفیت نقدپذیری افزایش مییابد. فرهنگ عمومی جامعه، تعلیم و تربیت خانواده و نظام مدرسه باید تفکر انتقادی رو به مثابه یکی از ارزشهای مهم تربیتی و شخصیتی در افراد جامعه درونی سازی بکنن تا افراد انگیزه درونی لازم برای نقد کردن و نقدپذیری داشته باشند. نقد فرهنگ خودی ریشه در تعالیم دینی ما داره. امام كاظم(ع) مي فرمايند: «از ما نيست كسى كه هر روز اعمال خود را محاسبه نكند.» این یعنی فرهنگ دینی و این محاسبه، یک محاسبه فردی است، یعنی نقد آنچه که کرده.