داشتم به این فکر میکردم که خیلی از ماها به عنوان نمونه میدونیم عبور از چراغ قرمز خطرناک هست، یا مثال دیگر میدونیم شبها بایستی زود بخوابیم، چرا که اثرات روحی زیادی داره و یا خیلی مثالهای دیگر که در موردشون آگاهی داریم ولی باز هم به رغم آگاهی در پی انجامش هستیم. این روزا در باب مسائل اجتماعی بیشتر در مورد آگاهی صحبت میشه ولی آیا این کافی هست؟
من فکر میکنم مسئولیت در برابر آگاهی خیلی نقش مهمتری داره.
به نظر شما چه فاکتورهایی در کنار آگاهی نیاز هست که بایستی مدنظر قرار بگیره؟
دیگران رو نمی دونم ولی خود من به این هائی که شما گفتین میگم اطلاعات نه آگاهی!!!
به نظر من آگاهی ماهیتا از جنس نوره یعنی اطلاعاتی که باعث حرکت میشه (مسئولیت زاست)
آگاهی سر منشا تحریک صفات برجسته انسانی میشود.
جدا از مسائل بنیادیتر که به مسئولیت اجتماعی برمیگرده، یه نکته اینه که بیان یه معضل مرحله اول هست. پیدا کردن دلیل این مشکل، معمولا در سیستم پیچیده اجتماعی خیلی سخت هست. در مورد این مسائل، برخلاف مسائل فردی، نیاز به حرکت اجتماعی هست، و برای این حرکت، باید جامعه به معنی اکثریت به نتیجه مشترکی برسن. میتونید تصور کنید که سختی حرکت اجتماعی به این معنی در جامعه حتی در بالاترین سطح چقدر زیاد هست. مقایسه کنید با واکنش جامعه آمریکا در برابر سیاستهای مقابله با تغییرات اقلیمی، تا دیدی از ریسک واکنش اجتماعی در بقیه جوامع در برابر راه حلهای معضلات اجتماعی به دست بیاد.
در اصل خیلی وقتها برای حل این معضلات، مردم کمی باید از رفاه یا سود مقطعی چشمپوشی کنن که این مسئله سادهای نیست. من فکر میکنم، برخلاف ظاهر داستان، خیلی وقتها مردم به طور عموم، به آگاهیهای اجتماعی باور ندارن و اگر هم دارن در قبال اون احساس مسئولیتی نمیکینن. شاید در مورد جامعه ما، به این برمیگرده که دیدگاهمون به اجتماع، یه محیط برای زندگی نیست، بیشتر جائی برای کسب سود بدون توجه به اهمیتش. بیشتر زندگی رو در زندگی فردی میبینیم و همیشه این تصور رو داریم که بدون محیط اجتماعی هم به زندگی کنونی ادامه میدیم. به همین خاطر در چشمپوشی از سود فردی و به دست آوردن منفعت اجتماعی چیزی نمیبینیم که ارزش ازخودگذشتگی رو داشته باشه.
علاوه بر مسئولیتی که گفتین : فراهم بودن شرایط و بستر برای حل مسائل اجتماعی، به نظرم خیلی مهمه. چرا که خیلی میتونه به فهم مسئله و حلش کمک کنه. تو جامعه ما انقدری که ورود به بعضی مسائل هزینه و فرسایش مادی ذهنی و خستگی داره و شما باید دائما به جای حل مشکل، توضیح بدی اصلا کلا منصرف میشی از حلش.
هر چند به نظرم الان وضعیت با توجه به افزایش آگاهی بهتر از مثلا 15 سال قبل باشه.
میشه این واقعه رو توضیح بدین؟ من متوجه نشدم. فقط میدونم ترامپ چندان با محیط زیست و گرمایش زمین آشنایی نداره. این قضیه آیا به چیزی که گفتین مربوطه؟ ریسک واکنش اجتماعی یعنی چی؟
فرض کنید برای پدیدهای مثل تغییرات اقلیمی طرح بریزید. این طرح حداقل در بازه زمانی اولیه کسب و کار در جامعه رو کاهش میده. این کاری بود که اوباما در دولتش انجام داد. ولی جامعه در واکنش به این مطلب، حاضر نشد هزینه مقابله رو بپردازه و ترجیح داد به انکار واقعیت رای بده.
این مثال رو برای این میگم، که آگاهی اجتماعی تفاوت بسیار زیادی با اطلاعات داره. اطلاعات پردازش شده و ریشهیابی مسئله مورد اطلاع، آگاهی رو بهتون میده. متاسفانه در بسیاری از موارد، در علوم مختلف بیشتر پیشرفت در فرآیند داده گیری بوده و راههای پردازش و ریشهیابی بسیار ابتدائی و در خیلی موارد غیرقابل اتکا هستن.
خیلی این مسئله سخت بودن انتقال آگاهی، به جامعه ما ربطی نداره در این مورد:
آگاهی اجتماعی در طول یک سال و دو سال به دست نمیاد. حتی در طول یک نسل هم خیلی پاربرجا نمیونه. به قرنها تلاش، برنامهریزی، شناخت درست جامعه و از همه مهمتر انتقال درست تجربه بین نسلها نیاز داره. انتظار واکنش درست اجتماعی از جامعه ایران انتظار منصفانهای نیست. من با این هم موافق نیستم که:
انتقال اطلاعات بهتر شده، ولی آگاهی نه فقط بهتر نشده به نظرم حتی منحرف هم شده. به واقعیتهای اجتماعی باید نگاه کرد نه ایجاد کمپینی که بیشتر از روی جوگیری هست. در واقعیت اجتماع، ما به مفهوم اکثریت چند ویژگی مهم پیدا کردیم:
-
شانه خالی کردن در برابر رویدادها. انگار منتظریم که کسی برای حل مشکل اقدام کنه بعد ما وارد بشیم و ته داستان رو دست بگیریم.
-
بیحسی در برابر معضلات رفتاری و اجتماعی. هیچ اتفاق زشتی آدمها رو شوکه نمیکنه. این شاید به معنی نومیدی از آینده هم باشه.
-
دنبال بزرگنمائی نقص دیگران رفتن. برای اکثر آدمها این پدیده، به معنی تخلیه روانی در برابر اثرگذاری بر فرآیندهای مخرب اجتماعی هست. الان خیلی بیشتر از اون که در برابر کارهای بد اجتماعی از یک فرد یا گروه توضیح بشنویم، بیشتر مقابله به مثل میبینیم.
من فکر میکنم امید به اجتماع به شکل عام، راه حل خوبی برای معضلات جامعه ما نیست. این به معنی ناامیدی نیست، به معنی روش موثر برای حل نسبی مسائل و در عین حال رشد اجتماعی در بلند مدت هست.
ترسهای زیادی در نتایج ممکن مسائل اجتماعی وجود داره. ترسهائی که ممکنه خیلی از آدمهای موثر رو به ناامیدی یا رادیکال شدن گرایش بده. از دیدگاه شخصی فکر میکنم که این فرآیندها لازمه بلوغ اجتماعی هست که همراه با شکست، درس عبرت گرفتن و حتی در مواردی به نابودی جامعه به معنی کنونی و تولد جوامع جدید هست. دخالت شدید در این فرآیند اتفاقی هست که باعث اختلال در روند یادگیری میشه و در جائی دیگه خودش رو به طرز شدیدتری نشون میده.
با بحثتون موافقم خصوصا قسمت آخر.
و شامل مواردی هست که خود ما هم ازشون آزرده هستیم. خیلی وقتا به دوستان نامیدم (خودم در حال نوسان بین ناامیدی و امید هستم ) می گم خیال نکنید می تونید نتایج کارتون رو در طی زندگیتون ببینید!!!
به عنوان مثال: اینجا ما شاهد کمپین های جمع آوری زباله ا طبیعت یا مثلا صحبت همیشگی از کمبود آب در شهرستانمون هستیم. تازه خودم برای قسمت زباله اش محتوا هم تولید می کنم
شاید این در نگاه اول جوگیری به نظر برسه یا یه نوع تخلیه روانی درموضوعاتی که برامون ورود بهش مجاز هست و می تونیم اندکی تاثیر گذار باشیم.
اما خودم شخصا اون رو جزیی از فرایند طولانی چند صد ساله می بینم. آدمایی که طبیعت رو دوست بدارن مطمئنا در نسل های بعدی خودشون تصمیمات بهتری بگیرن (هرچند ممکنه بگید در آینده هم، این افراد دوستدار طبیعت نیستن که تصمیمات کلان می گیرن اما به نظرم بی تاثیر نخواهد بود)
در بین اطرافیانم همیشه شکایتی از : کمپین های حراف و جلسات بی فایده هست. از یه جایی به بعد در این موارد آدما خسته میشن و میرن پی عمل. چیزی که خودم دارم اینجا می بینم: کمپینها و گروه های عملگراتر و جلسه پیگیر جهت تصمیماتی در مورد ذخایر آب و عدم کاشت بعضی محصولات (امیدوارم به نتیجه برسن)
اما در نهایت دوست دارم چون جامع و همه جانبه نگاه کردن رو بلد نیستم این رو یاد بگیرم:
این یعنی آگاهی!!! افرادی که مثلا در مورد جمع آوری زباله حتی صد ها مقاله یا کتاب نوشته اند فقط افراد مطلعی هستند ولی افرادی که چه با کمپین یا فردی اقدام به جمع آوری زباله میکنن اینها افراد آگاهی هستند. در نتیجه آگاهی به تنهایی برای مسائل اجتماعی کافی هست.
هر که او آگاه تر پر درد تر …هر که او بیدارتر رخ زرد تر (مثنوی معنوی)
من منظور کسی نبود که مثلا در کمپین زباله شرکت میکنه و این رفتار رو نهادینه میکنه. مسئله کلی هست. وقتی افراد رو میبینم که در کمپینها شرکت میکنن ولی در رفتار شخصی هیچ تلاشی برای نهادینه کردن رفتار نمیکنن، دلیلی غیر از جوگیری یا حتی حس امید به سوء استفاده از فضای اجتماعی نمیبینم و به تجربه این دیدگاهم بارها درست بوده.
اهرمهای اجتماعی خاصیتی دارن که هیچ وقت بهش توجه نمیکنیم. اگر به درستی استفاده نشه، و به غلط ارزیابی بشن، نتایج خطرناک و ماندگاری دارن. لوث شدن حرکتهای جمعی، حس رفع مسئولیت با شرکت صوری در حرکت، یاس و بیاعتمادی جمعی به نفس فعالیتهای اجتماعی از این نتایج هستن که دیدنشون توی جامعه خیلی سخت نیست. این حس هم از نتایج دیدگاه راه اندازی بدون دیدگاه کمپینها هست:
این خیلی خوبه، کاش اینجا یا جداگانه باز بشه. افراد یا جریان هایی هستند، که آگاهانه، همواره از این اجتماع آدم ها، به نفع غلبه و حفظ و تداوم قدرت خود بهره می برند. اجتماعی که اغلب جز جوگیری، یا نمایش مسوولیت ظاهری که در واقع نوعی رفع مسولیت واقعی است، دلیل یا آگاهی محکم و کافی از عملی که انجام می دهند، ندارند. مثالهاش هم، حرکات و اجتماعات مذهبی و سیاسی مردم میتونه باشه.
یعنی همیشه، در مقابل عده ای که دغدغه اصلاح اندیشه ها و اعمال انسانی رو دارند، عده ای هم بودند و هستند که از ناآگاهی سود برده اند.
بهتر است با آگاهی کلمه عقل را نیز اضافه کنیم که آنوقت میشود آگاهی عقلانی و حالا این آگاهی عقلانی مسئولیت پذیری بار میآورد هر آنجایی که آگاهی عقلانی است مطمئناً مسئولیت پذیری هم است و کسی مسئولیت پذیر است که آگاه است و آن هم از نوع عقلانی اش و هر کسی که آگاهانه مسئولیت پذیر باشد، هیمشه آگاهانه تصمیم میگیرد و یک تصمیم آگاهانه ای که بر اساس عقل باشد هرگز خللی در آن وارد نمیگردد، همیشه عاقل است که مسئولیت پذیر است.