خوب با تعریفی که از اختیار ارائه دادین به نظر وجودش منتفی به نطر میاد. ولی اگر اختیار به معنی انتخاب بین حالتها باشه، قید لزوما اون رو از بین نمیبره فقط انتخابها رو محدود میکنه!
بعید میدانم کسی (حتی در بین طرفداران اختیار) وجود داشته باشد که معتقد به انتخاب مستقل از هر عاملی باشد. مگر میشود عوامل طبیعی روی انتخاب شما تاثیر نگذارند؟
پس چرا الان خودت رو از ارتفاع پایین نمیندازی یا یه چکش بر نمی داری و انگشتای خودت رو خورد کنی . قطعا قوانین فیزیک اینطور عمل میکنه و اجازه این کار رو میدن.
چون حتی در این حالت هم در راستای اثبات چیزی این کار رو میکنه و این یک تصمیم مستقل و آزادانه نیست.
به نظرم هر کاری که میکنیم علتی پشتش هست. حتی زمانی که تصمیم میگیری علیه این موضوع اقدام کنی، باز هم گرفتارش میشی. مثلا اگر @Elliot_Alderson به خاطر گفته شما از ارتفاع بپره پایین، باز هم گرفتار جبر شده.
اگر زنجیره علتها را دنبال کنیم، متوجه میشویم که علتها را ما انتخاب نکردهایم.
تا جایی که میدانم در ابعاد کوچک قوانین لزوما deterministic نیستند. حتی قوانین بنیادی در ابعاد کوچک ممکن است در زمانهای کوچک برقرار نباشند.
خب در ابتدا به انتخاب ما نبوده ولی تغییرات که میتونن بر اساس میل ما باشن ، فقط مشکل تو نداشتن توانایی هست . چیزی که ما هستیم امروز نتیجه بینهایت خاسته و توانایی های در سطوح مختلف هست و البته مجموعی از اتفاقات غیر عمد . اگر در طول تاریخ کسی اشتباهی رو به وجود آورده فقط مقصر در به وجود آوردنش هست ولی ادامه دار شدن اون اشتباه به گردن افرادی هست که ادامه میدن اون اشتباه رو . اون چیزی که بدیهی هست اینه که تغییرات اتفاق میفتن بعضی ارادی و بعضی غیر ارادی. اما میشه هر تغییری رو اعمال کرد به شرط داشتن توانایی لازم به هر شکل. ما میتونیم مورد جبر قرار بگیریم و مورد جبر قرار بدیم ، ما تاثیر پذیریم و تاثیرگذار ، ما تغییر پذیریم و تغییر دهنده . جبر وجود داره ولی مطلق نیست در موضوعات . در هر لحظه جبر ها و تغییرات زیادی اعمال میشه و بینهایت جبر ها و تغییرات اصلا به وجود نمیان ، در صورتی که وجودشون به یک انتخاب بستگی داشته که به علت تغییر به چیز دیگه ای منجر شده. (ما=دنیای پیرامون ما و خود ما)
خب در ابتدا به انتخاب ما نبوده ولی تغییرات که میتونن بر اساس میل ما باشن ، فقط مشکل تو نداشتن توانایی هست . چیزی که ما هستیم امروز نتیجه بینهایت خاسته و توانایی های در سطوح مختلف هست و البته مجموعی از اتفاقات غیر عمد . اگر در طول تاریخ کسی اشتباهی رو به وجود آورده فقط مقصر در به وجود آوردنش هست ولی ادامه دار شدن اون اشتباه به گردن افرادی هست که ادامه میدن اون اشتباه رو . اون چیزی که بدیهی هست اینه که تغییرات اتفاق میفتن بعضی ارادی و بعضی غیر ارادی. اما میشه هر تغییری رو اعمال کرد به شرط داشتن توانایی لازم به هر شکل. ما میتونیم مورد جبر قرار بگیریم و مورد جبر قرار بدیم ، ما تاثیر پذیریم و تاثیرگذار ، ما تغییر پذیریم و تغییر دهنده . جبر وجود داره ولی مطلق نیست در موضوعات . در هر لحظه جبر ها و تغییرات زیادی اعمال میشه و بینهایت جبر ها و تغییرات اصلا به وجود نمیان ، در صورتی که وجودشون به یک انتخاب بستگی داشته که به علت تغییر به چیز دیگه ای منجر شده. (ما=دنیای پیرامون ما و خود ما)
مسئله خیلی پیچیدهتر از اینهاست دارم الان مینویسم تا شب میذارم اینجا
پس چرا الان خودت رو از ارتفاع پایین نمیندازی یا یه چکش بر نمی داری و انگشتای خودت رو خورد کنی . قطعا قوانین فیزیک اینطور عمل میکنه و اجازه این کار رو میدن.
شما مثل این که به خاطر اون یکی تاپیک کینه کردهاین از من.
من همونجا از شما عذرخواهی کردم. اگه نمیبخشید لطفا به صورت خصوصی توهین کنین.
مارکس یک نظریه جامعهشناسی داره بدین مضمون که انسانها در جامعه زاده میشوند و جامعه روابط مالکیت را پیش از زاده شدن تعیین میکنه _ این روابط مالکیتی به نوبه خود به پیدایش طبقات گوناگون اجتماعی منتهی میشه _ حالا همان طور که انسان نمیتونه پدر خودش رو انتخاب کنه ، در گزینش طبقه اجتماعی خودش هم هیچ اختیار و نقشی نداره. پس وقتی که انسان بر حسب تولد به یک طبقه خاص تعلق پیدا کرد ، به محض آنکه یک ارباب ، رعیت ، کارگر یا سرمایهدار شد ؛ شیوه رفتاری ویژهای در روابط اجتماعی و سیاسی و … پیدا میکنه.
در مجموع یعنی ما حتی در رفتارهای اجتماعی خودمون هم چندان اختیاری نداریم و این رفتارها برآمده از جایگاه ما در نظام طبقاتی است و ما انسانها طبقه خودمون رو انتخاب نمیکنیم. به همین دلیل رفتار من نوعی زمانی که پدرم مولتی میلیاردر باشه با زمانی که پدرم کارگر صنعتی باشه تا زمانی که پدرم استاد دانشگاه باشه کاملا فرق میکنه.
ما مختاریم در حالیکه مجبوریم و مجبوریم و در آن حال به اختیار عمل می کنیم، ما نه مجبوریم و نه مختار بلکه ما در بین این دو هستیم.
برای زندگی کردن باید نفس بکشیم پس مجبوریم، اما برای رسیدن از نقطه ایی به نقطه دیگر هم می توانیم پیاده برویم هم اتومبیل شخصی و هم اتوبوس و شاید در بعضی جاها با است، پس مختاریم.
برای مهندس شدن باید درس بخوانیم پس مجبوریم اما برای انتخاب اینکه مهندس چه بشویم حق انتخاب داریم پس مختاریم.
اگر آب نخوریم از تشنگی از دست می رویم اما می توانیم چای، هندوانه یا شربت هم بخوریم پس مختاریم.
برای داشتن بدن سالم باید غذای خوب و سالم بخوریم پس مجبوریم اما در اینکه چه بخوریم حق انتخاب داریم.
برای راه رفتن باید با چشم باز راه برویم پس مجبوریم اما ممکن است بعضی جاها را با چشم بسته هم برویم و الی آخر.