یه سوال بزرگی که در زمینه ی هوش مصنوعی به این شکل (البته نه به اون شدت) توی ذهن من هست اینه که هوش مصنوعی عملکردش به کدوم یکی از این گزینه ها نزدیک تره:
گرفتن و تحلیل تعداد خیلی زیادی داده و پیش رفتن مطابق اون
الگوریتم پیچیده و خیلی حرفه ای که فقط با داده های خیلی کمی (مثلا مشخصات فرد مقابلش) بتونه الگوریتم رفتاریه شخص مقابلش رو بشناسه
پیش از این پرسش باید به این پرسش پاسخ بدهیم که آیا رفتار انسان جبری است یا اختیاری؟ اگر بپذیریم رفتار انسان جبری است، آنگاه میتوانیم به پیشبینی و محاسبه رفتار انسان بپردازیم اما در صورتی که تصمیمهای انسان از روی اختیار باشد هرگز نمیتوان رفتارش را توسط یک الگوریتم (هر چند هوشمند) پیشبینی کرد.
وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم، میبینم که هیچ تصمیمی را از روی اختیار نگرفتهام. همیشه درهایی به رویم باز شده و من چارهای جز پذیرش مسیرها نداشتهام. هر کاری که کردم معلول علتی بود و آن علت را من انتخاب نکردم. از این بدتر زمانی است که به فیزیکی و شیمیایی بودن سازوکار مغز فکر میکنم. اگر روزی تمام این سازوکارها شناخته شده باشد، اختیار به کلی بی معنی خواهد شد.
ممکن است زمانی برای اثبات اختیار خودم تمام پلهای پشت سرم را خراب کنم یا در گوش استادم سیلی بزنم اما همین کنش هم پیامد علتی بوده و من مجبور به انجامش بودم.
در نهایت فکر میکنم که رفتار انسان قابل پیشبینی هست اما ما هنوز به مرحلهای نرسیدهایم که بتوانیم آن را پیشبینی کنیم. شاید در حال حاضر بتوان به صورت آماری این کار را کرد، آن هم با خطای زیاد.
پ.ن. مجبورم از این به بعد بیشتر به زبان نوشتاری بنویسم. بدون شک زبان مهمترین راه انتقال دانستهها است و برای انتقال مو به موی این دانستهها زبانی درست نیاز است به ویژه زمانی که درباره چیزهایی خارج از دنیای ریاضی و علوم تجربی صحبت میکنیم.
انسان عاقل همیشه تصمیماتش رو بر اساس یه سری اصول میگیره و این اصول برای هر شخص فرق میکنه،(کاری با جبر و اختیار ندارم.) ولی فک کنم بشه که با تحلیل عملکرد مغز (مثلا قبل و بعد و حین ترس چه مواد شیمیایی در مغز آزاد میشه) بشه انسان هارو پیش بینی کرد
این حرف تا حدی تناقض توی خودش داره. اگر که در یک لحظه از زمان به طور کامل مغز رو بشناسید، اون موقع یعنی تمام مراحل تاثیر محیطی توی شناخت وارد شده. به همین خاطر اگر سیستم بتونه بعد از پیش بینی داده جدید هم بگیره و تصحیح لازمرو انجام بده (کاری که در عمل هوش مصنوعی انجام میده) همیشه میتونه دقت خوبی داشته باشه.
شاید بشه اینجور گفت: به عنوان یه سیستم استاتیک (مثل کامپیوتر) مغز رو میشه شناخت (خیلی از این جنبه ها رو واقعا انجام میدن) ولی اثر متقابل محیط روی مغز (یا برهمکنش اکتیو با داده ورودی) پیچیدگی خیلی زیادتری داره. اگر که اشتباه نکنم مفهوم cognitive تا حدی به همین ناتوانی در عدم شناخت کامل برمیگرده.
منظورم از شناخت مغز، شناخت سازوکار مغز جدا از اطلاعاتی است که در آن قرار گرفته. فرض من این بود که اطلاعات درون مغز که ناشی از عوامل محیطی هستند باید مستقل از ساختمان فیزیکی مغز باشد**. بنابراین برای پیش بینی رفتار انسان علاوه بر شناخت ساختمان فیزیکی مغز شناخت تمام عوامل محیطی که محتوای مغز را تشکیل می دهند هم لازم است.
** این فرض هیچ مبنای تجربی ندارد و احتمال نادرست بودنش بسیار زیاد است. احتمالا خاطرات، عقاید و تجربههای یک انسان به صورت فیزیکی در مغز وجود دارند. در این صورت فرض گفته شده نادرست است.
فکر کنم نگاهی کوتاه به neuroscience داشته باشید بهتون کمک زیادی میکنه (ترجیحا دیدگاه غیربیولوژیستها). از این منظر فرض تون برعکس درسته! (چون ساختار و مکانیسم عصبی اساسا ربطی به بیرون نداره).