شاید در دوران تحصیل یا برحسب نوع کار، با این مسئله برخورد کرده باشین که فعالیتهای ذهنی منجر به افزایش نیاز به مصرف مواد حاوی گلوکز بشه یا برعکس، زمانی که گرسنه هستین، ذهن شما شدیدتر از هر قسمتی از بدن تحت تاثیر قرار میگیره. آیا واقعا مغز مصرف گلوکز بالایی داره؟
بله و من عاشق شیرینی جاتم مصنوعی و طبیعیش هم فرقی نمیکنه همیشه دم دستم هست از نقل و کشمش و میوه و شیرینی و شکلات میخورم حالا نمیدونم بخاطر یادگیری هست یا عادت!
من قبلا موقع کد نویسی حتما باید چایی یا قهوه میخوردم هر 2 ساعت یک بار .
قبلا فکر میکردم این بخاطر اعتیاد به کافئین هست و در واقع کافئین بهم کمک میکنه که بتونم ساعت ها کار فکری کنم منتها بعد ها فهمیدم این قند و شکر هست که کمک میکنه بهم و چایی و قهوه رو بخاطر قندش هست که موقع کار میخورم و اینو خیلی اتفاقی یه 2 روز که قند تموم کرده بودیم تو شرکت فهمیدم .
از اون به بعد همیشه کنار دستم ازین شیرین گندمک ها یا نون قندی یا نون باگت میزارم که میزان گلوکز بالایی دارن .
البته اینم بگم که کماکان قهوه و چایی هم حتما باید بخورم موقع کار .
البته در مورد کافئین به نحوی درست فکر میکردی ولی نه به شکل کمک کردن به فعالیت. من بعدا در مورد دستهی کلی «مواد اعتیادآور» هم مینویسم، ولی در یک جمله: «اکثر مواد اعتیادآور سیستم عصبی رو خود به خود فعالتر میکنن چون در بیشتر مواقع به شکلی غیرمخرب باعث تحریک عصبها میشن» در واقع برعکس بخوام بگم: «در اکثر موارد، موادی اعتیادآور هستن که به دلیل شباهت با ترکیبات طبیعی مغز، میتونن روی عصبها اثر بزارن!»
در سطح سلولی این انرژی دقیقن صرف چه کارایی میشه؟
من می دونم که کانال های یونی ای در سطح سلول عصبی وجود دارند که مسئول پمپ کردن یون ها بعد از هر بار اسپایک زدن هستند که باید تعادل یونی رو به حالت استراحت برگردونن. یه بخشی از این انرژی رو این کانال ها استفاده می کنن. دیگه چه اتفاق میکروسکوپی ای هست که انرژی مصرف می کنه؟
وقتایی که میخوام کارای فکری-ذهنی یا کارایی که نیاز به تمرکز بالایی داره رو انجام بدم، حتمن باید تنقلاتی دور و برم باشه وگرنه اصلاً نمیتونم تمرکز کنم. جدیداً این قضیه حتی تشدید هم شده که ارتباط مستقیمی با تمرکز کردن داره.
درسته بخش اصلی انرژی برای ریست کردن تعادل یونی در کانالها مصرف میشه. بخشهایی کمتر، برای سنتز انتقال دهندههای نورونی، بازتولید وزیکلهایی (vesicle) که در انتقال سیناپسی نقش دارن و تقریبا هر تغییر بیولوژیکی که در نورون اتفاق میوفته باید به تدریج جبران بشه تا توان تکرار تولید و انتقال پیام عصبی وجود داشته باشه.
بله این اهمیت داره که بدونیم اگر کارهای فکری خیلی روتین باشن، سطح انرژی موردنیاز تغییر خاصی نمیکنه و در نتیجه نیاز به انرژی هم تغییری نمیکنه. ولی معمولا وقتی فعالیتهای غیرروتین انجام میشه هم سطح انرژی موردنیاز تغییر میکنه و هم نیاز به تمرکز احساس میشه (این دو اتفاق به دلیل غیرروتین بودن فعالیت هست)
خب سادست گلوکز غذای مغزه و غذا باعث تولید انرژی میشه و انرژی یعنی کار بیشتر، کار بیشتر یعنی درک یبیستر مطالبت توسط مغز و در نتیجه فعالیت های مغزی بیشتر میشه!
عملا درک نکردم که نقد به چه چیز هست ولی فکر نمیکنم که قسمتهای مختلف اون جملهای که نوشتین، نه الزاما درست هستن و نه واضح. وقتی تحقیقات زیادی در یک موردی انجام میشه، بدیهی بودن اون مطلب حتما مورد شک بوده.
بخشهای جمله شما رو مینویسم و در مورد هر کدومش توضیح میدم، اگر مایل بودین میتونم مراجع معتبر برای مطالعه بیشتر بهتون معرفی کنم:
گلوکز غذای مغزه: مفهوم غذا رو به معنی منبع تامین انرژی در نظر میگیرم. گلوکز تنها منبع انرژی مغز نیست و منابع مختلفی از جمله اسیدهای چرب و لاکتیک هم مورد استفاده قرار میگیره (حتی در زمانی که سطح گلوکز پایین هست، منبع تامین انرژی به سمت یکی از محصولات اصلی متابولیسم چربی، کتون Ketone چرخش پیدا میکنه). نکته دوم اینکه گلوکز فقط در مغز مورد استفاده قرار نمیگیره و در بقیه جاهای بدن هم مورد استفاده قرار میگیره، هرچند به نسبت وزنی، مغز بزرگترین مصرف کننده اون هست.
غذا باعث تولید انرژی میشه و انرژی هم یعنی کار بیشتر: فکر میکنم جهت این استدلال رو باید برعکس کنین، کار بیشتر نیاز به انرژی بیشتر داره و انرژی بیشتر یعنی نیاز به غذای بیشتر. شما میتونین غذا مصرف کنین، بخصوص کربوهیدراتها، ولی هیچ استفادهای از اون نداشته باشین، باور ندارین به سبک شهرنشینی امروزی نگاه کنین!
کار بیشتر یعنی درک بیشتر: منظور احتمالا فعالیت بیشتر مغز هست. فعالیت مغز الزاما به معنی درک بیشتر (یادگیری یا ادراک حسی) نیست، و البته درک بیشتر هم الزاما به معنی فعالیت بیشتر نیست. در زمانهایی یادگیری با صرف انرژی بیشتر همراه هست و استدلال با جهت مناسب، درسته ولی در وقتهایی که ادراک به شکل معمول در حال انجامه، تغییر محسوسی در سطح انرژی به وجود نمیاد. به طور معمول، من و شما همیشه در حال ادراک و یادگیری از محیط هستیم ولی همیشه احساس کمبود انرژی نمیکنیم.
گنگ نوشتن، یک استدلال رو نامفهوم میکنه و نه الزاما درست و آزمونپذیر، و روش علمی برای بیان مطالب نیست.