حدودا شش هفت سال پیش یه شب که خونه تنها بودم خیلی بی دلیل یهو حالت عجیبی بهم دست داد. حالتی که همراه با ضربان بالای قلب، تنگی شدید نفس، گُر گرفتگی و داغ شدن بدن، عرق کردن زیاد یهو واسم اتفاق افتاد و در اون لحظات فکر کردم دارم سکته می کنم و واقعا فاصله زیادی با مرگ ندارم. حتی روی گوشی تلفنم هم شماره اورژانس 115 رو آماده گذاشته بودم که تو لحظه حساس تماس بگیرم و تو تنهایی خودم نمیرم. حتی آماده بودم کنار پنجره سر و صدا کنم و به همسایه ها بفهمونم دارم می میرم بیان کمک. اما چند دقیقه که گذشت به تدریج حالم خوب شد و همه چیز به حالت عادی برگشت.
از فردای اون روز هم شروع کردم به مراجعه به دکتر و آزمایشات مختلف و بررسی سلامت قلب و … اما همه آزمایشات تنها یک چیز رو نشون می دادن من هیچیم نبود. سالمِ سالم بودم. این بود و بود تا چند ماه بعد باز دوباره شبی همون اتفاقات نیمه شب واسم افتاد. این بار هم می دیدم در حالی دارم می میرم که اعضای خونوادم همه خوابند و هیچکس با خبر نمیشه. مردد بودم بیدارشون کنم یا تنهایی بمیرم. حتی نشستم وصیت نامه نوشتم و از همه شخصیت واقعی و باطن خودم روی کاغذ پرده برداری کردم. اما این بار هم گذشت و من حالم خوب شد.
این اتفاق در طول این چند سال چند بار دیگه شاید حدود ده بار واسم افتاد و هر بار من تو اون موقعیت حالت نزدیک به مرگ رو تجربه می کردم در حالی که از نظر پزشکی مشکل خاصی نداشتم. آخرین بارش هم همین چهار پنج روز پیش اتفاق افتاد که سر خدمتم بودم و نزدیک بود شهید حساب بشم! تا اینکه همین دو شب پیش تو صفحه مجازی یکی از دوستان تجربه مشابهی رو با عنوان بیماری پانیک اتک خوندم.
بعد بیشتر در موردش جستجو کردم و متوجه شدم بیشتر از اینکه بیماری جسمی باشه، این یه بیماری روحیه که احتمالا من بهش مبتلا هستم. در اون جا خوندم که این بیماری بر اثر استرس زیاد، شوک های روحی، اضطراب های مختلف، افسردگی و … می تونه اتفاق بیفته و علایمش همون علایمیه که در بالاتر گفتم. البته عواملی مثل مصرف مواد مخدر، سیگار، چای، قهوه و … می تونه شدتش رو افزایش بده. (مثلا در مورد خودم به تجربه می دونم مصرف قهوه کاملا تشدید می کنه) ممکنه یه فرد سالی یک بار یا در یک روز سه بار هم این حمله عصبی واسش اتفاق بیفته.
ظاهرا این بیماری بوسیله درمان های روانشناسانه و روانپزشکانه همراه با داروهای آرامش بخش، دوری از استرسه که قابل درمانه و همچنین مطلع شدم که البته به خودی خود هم آسیب خاصی واسه بدن شخص نداره جز اینکه در لحظاتی شخص رو اذیت می کنه. چیزی که واسه خودم جالب بود این بود که در تمام این رفت و آمدهام به پزشکان و گفتن علایم هیچ کدوم در مورد این بیماری چیزی بهم نگفته بودم. امیدوارم اطلاع رسانی کنین تا اگر کسی دچار این بیماری هست و خودش خبر نداره اولا اطلاع کافی در مورد بیماریش پیدا کنه و ثانیا بدونه که برای درمانش باید به روانشناس ها و روانپزشک ها مراجعه داشته باشه.
این رو هم بگم که در مورد خودم متوجه شدم که در اون لحظات حمله عصبی بهترین راه درمانم نوشتنه! یعنی تو اون شرایط شروع می کنم به نوشتن، حالا نوشتن درباره هر چیزی حتی حالات روحی اون لحظات! معمولا متن های خوبی هم تونستم بنویسم! من با نوشتن حالم بهتر میشه. هر فرد باید پیدا کنه که چه کاری در اون شرایط حالش رو بهتر می کنه. شاید اون چیز موسیقی، شروع به تماشای فیلم، هوای تازه، نوشیدن نوشیدنی سالم یا هر چیز دیگه ای باشه.
موضوع جالبی بود و آگاه کننده. سئوالی که ممکنه اطلاعات کافی داشته باشید:
واکنش و گیرائی فرد نسبت به فشارهای عصبی، عامل مهمی باید باشه در بالا رفتن احتمال، درسته؟ اگر این درسته، ممکنه تیپهای شخصیتی خاصی بیشتر در معرض این عوامل و در نتیجه این حملهها قرار بگیرن؟
دقیقا یوسف جان. به نظر ارتباط مستقیمی وجود داره. مثلا از راه های درمان بی توجهی بهش و فکر نکردن بهشه. هر چه بیشتر بهش فکر کنیم بیشتر در معرضش هستیم. هر چه فرد از نظر روحی قوی تر باشه بیشتر مصون از این حملاته. و در مورد تیپ های شخصیتی هم فکر می کنم کاملا همین طور باشه. یعنی مثلا تیپ شخصیتی کمتر اجتماعی و بیشتر منزوی (مثل خود من) احتمالا بیشتر در معرض خطره. در کل اون چیزی که خوندم اینه که روحیه فرد کاملا موثره.
جالب بود! یه کم شبیه یه حالت دیگه ایه که قدیمی ها بهش می گن بختک. و من چند سالیه درگیرشم. جالب ترش این بود مورد داشتم که بهم می گفت جن افتاده به جونت
بختک تقریبن همچین چیزیه که یه جایی بین خواب و بیداری آدم گیر می کنه و در حالی که یه خورده هوشیاره ولی روی بدنش کنترلی نداره.
بعد جالب تر از همه این بود که بعد چندسال درگیری و افزایش سطح هوشیاریم موقع بختک بازی، یه پزشکی از روی بالابودن غلظت خونم یهو بهم گفت زیاد بختک به جونت می افته؟؟ و خلاصه دلیلش برام کشف شد
متاسفانه این مسئله در موارد مختلفی وجود داره. من شخصا 4 سال درگیر بودم و ازمایش های مختلفی دادم ولی کسی نمیتونست علت ورم بی دلیل پام رو تشخیص بده که خداروشکر بعد از 4 سال یه پزشکِ خیر دیده ای! متوجه شد!
من دو سال هست که در گیرم و به طور میانگین هر شب یک بار این حمله رو داشتم و الانم که دارم می نویسم تاکی کاردی دارم. همه آزمایشات رو دادم و هیچیم نبود.
در حال حاضر دارم دارو مصرف می کنم و هر روز بهتر از دیروز.
دو تا توصیه دارم.
۱. تا جایی که امکان داره سمت دارو های آرامش بخش نرن. مگر در شرایطی مثل شرایط من که هر شب و هر روز این مشکل رو دارم.
۲. تغییر سبک زندگی. نه به این معنا که یه کار و تغییر بزرگی توی زندگی انجام بدهید، بلکه قید های زندگی تون رو به حداقل ممکن و به اصول ها تقلیل بدهید.
راستگو بودن یکی از ویژگی هایی هست که استرس رو کاهش می ده. دقت کردین وقتی از راستگویی فاصله می گیریم هر لحظه استرس داریم؟!
دروغ گفتن در جامعه امروز جزئی از ویژگی ها برتری بخش شده و متاسفانه ما در همه جا می بینیمش.
رژیم غذایی خوب که باز هم در جامعه امروز به یک رویا تبدیل شده. گشنه نمونید و خوب تغذیه کنید. شیر و بستنی رو هم به برنامه تون اضافه کنید و ادویه جات رو به حداقل برسونید.
مسئله بعدی که باید رعایت کنین و خیلی تاثیر داره، نشخوار ذهنی هست.
از نشخوار ذهنی چه مثبت و چه منفی پرهیز کنید.
دقت کردید یه گزاره توی ذهنمون ایجاد میشه و همیشه هست، منم منم کردن.
به این معنا که همیشه درباره خودمان فکر می کنیم و خودمان را در موقعیت های مختلف ارزیابی می کنیم.
دفعه بعد رفتید بیرون دوربین عکاسی نبرید و عکس نگیرید. حالتا بهتر خواهد شد.
اگر کسی توضیح مفصل تر خواست در خدمتم. من از یک شرایطی که ماه ها نتونسته بودم بخوابم به اینجا رسیدم که راحت روزی ۷ ساعت می خوابم و با ضربان قلب بالای ۹۰ کنار اومدم و میتونم موقعی که اذیتم می کنه بیارمش پایین.