اگر کسی امکانات تحصیل خوب و موفق را داشته باشد، عالی است، چه خوب که در مدارس خوب و با شیوههای مناسب درس بخواند، یا مانند بعضی خاصان تحت تعلیمات خاص قرار بگیرد، اما اگر نداشت، ادامه دادن در سطوح پایین و تحت فشار، به ترک تحصیل کردن می ارزد؟ اگر دانش آموزانی از خانوادههای معمولی انتخابشان مدرسه نرفتن باشد، باید مانع شد؟!
من سالهای قبل برای تحصیل خیلی ارزش قائل بودم، ولی حالا با اینکه معلم هستم، در برابر بی انگیزگی دانشآموزانم کم میآورم و به آنها و خودم حق میدهم. هنوز و بسیار برای تلاش برای موفقیت ارزش قائلم و اغلب در فکر و کار انگیزه دادنم، اما تا کجا؟
کی و چرا و چگونه میتوان به دانشآموزی گفت ترک تحصیل بهتر است، و از این فکر و حرکت پشتیبانی کرد؟
آیا ترک تحصیل در سن نوجوانی فاجعه است؟
نمیشه صریح پاسخ داد. یعنی هم بله هم خیر
علم و هنر و صنعت و… چیزهای هستند که باید ذوق آنرا داشته باشی تا بفهمی اگر سبستم آموزشی یا دست اندرکاران بتوانند این ذوق را در نوجوان فعال یا زنده کنند نوجوان خودش به آن علاقه مند میشود
ولی اگر سیستم و دست اندرکاران کم و کاستی داشت نوجوان باید خودش دو دوتا چهارتا کنه یا مشاوران به او راهکار ارائه کنند که ترک تحصیل کنه
البته دنیا رو به پیشرفت هست و سواد به انسان کمک میکنه که با دنیا هم مسیر بشه ولی گاهی از افراد با سواد نغ و نوغ هایی شنیده میشود که روی انگیزه نوجوانان تاثیر منفی داره
از اول باید به دانش آموزان تفهیم شود که سواد ثروت نمی آورد فقط در حل کردن مسئله راهگشاست
به نظرم اینکه هر کدوم از ما رو تو مسیری بذارن که بگن راه اینه و غیر از این نیست کمی وحشتناک هست. همیشه باید شرایط به گونه ای چیده بشه که راه در رو وجود داشته باشه.
به نظر من جز سواد خواندن و نوشتن و محاسبات و البته تو روزگار ما مهارت های رایانه و آی تی تا حدی که از پس زندگی شون بر بیان، بعد بچه ها مختار هستن انتخاب کنن. یعنی حدود ۱۵ سالگی لزومی نداره درس بخونن اما باید راه رو براشون روشن کرد با مشاوره یه دور نمایی رو نشون داد که میخوان چکار کنن طی ۵۰ سال باقی موندشون.
البته خوشبختانه با تنوعی که الان هست بچه ها میتونن برن سمت مهارت های فنی و شغلی و مسیر تحصیلات رشته های نظری و علوم تجربی رو طی نکنن.
مشکل اینجاست که بعضی ها: تکلیفشون معلوم نیست و با بی انگیزگی همچنان شاخه های نظری و علوم تجربی رو انتخاب می کنن.