آیا خودکشی به عنوان یکی از «حقوق بشر» قابل دفاعه؟

مبحث خودکشی تا چه حد ذیل موضوعات حقوق بشری قابل بررسی و از این منظر قابل دفاعست؟

2 پسندیده

واضحا خیر ! چون حقوق بشر اومده برای اینکه انسان محور اصلی باشه و حرمتش حفظ شه چطور میشه این حق رو قائل شد یه تناقض آشکاره…

این قضیه که هر انسانی این حق رو داره که برای زندگی و حتی مرگ خودش تصمیم گیری مستقل و آزادانه ای داشته باشه،چطور با نرم های حقوق بشری متناقض میشه؟اینها دقیقا هم راستا و هم جهتند…!

1 پسندیده

در واقع این در سطحی شروع شده و ممکنه در آینده بیشتر هم بشه. الان در بعضی کشورها افراد میتونن در شرایطی که به بیماری لاعلاج مبتلا هستن، برای «مرگ خودخواسته» اقدام کنن.

چند روز دیگه(ده سپتامبر) روز جهانی مبارزه با خودکشیه اونوقت شما اینو یه حق میدونید؟
هر انسانی حق حیات داره و شاید اون لحظه در اشتباه باشه ما نباید بی تفاوت باشیم

دیدگاه ها نسبت به این مسئله متفاوته.از اونجا که حیات،یک ارزشه و هر آنچه که ناقض اون باشه با تحریم و نفی مواجه خواهد شد،خودکشی هم مستثنا نیست و مصداق بارزش،همین تعیین روز جهانی مبارزه با خودکشیه.البته در اینمورد،چیزی که این مبارزه رو توجیه و تقویت میکنه،فارغ از ارزش حیات،نتیجه ی امر که خودکشی باشه نیست.بلکه بنظر من شرایط و عواملی هستند که وقوع اونرو تسهیل میکنند.عمدتا هم دلایل روانی و ذهنی مطرح میشه.اما من فکر میکنم اینجا، تعدیل نگرش و دوری از قضاوت یکجانبه و کلیشه ای لازمه.هیچ ارزشی بالاتر از اختیار انسان قرار نداره.واین اختیار در قالب حقوق انسانی،هیچ الزام و اجباری برای هیچ فرد بهمراه نداره.حق حیات و مرگ هم مبتنی بر همین استدلال،قابلیت تعریف به عنوان یه حق از حقوق بشری رو داره.توجه کنید که صحبت از حقه نه الزام.

2 پسندیده

خیلی به نوع ارزش‌دهی به زندگی بستگی داره. اگه حیات یک امتیاز مثبت و فرصت بی‌نظیر ارزش‌گذاری بشه ، خودکشی دقیقا مقابلش قرار میگیره و طرد میشه. نهایتا خودکشی رو میشه برای بیماران لاعلاج که تا زمان مرگ محکوم به تحمل درد فراوان هستند یک حق قلمداد کرد زیرا فرد دیگه زندگی نمیکنه و اون ارزش و لذت حیات رو از دست داده.

اما اگه ارزش زندگی خنثی بشه. یعنی مرگ و زندگی چندان توفیری نداشته باشند اونوقت میشه خودکشی رو به عنوان یک حق بشری تبلیغ کرد زیرا فرد بایستی بین انتخاب دو گزینه با ارزش یکسان _ مرگ یا زندگی _ حق اختیار داشته باشه و ذیل آزادی تصمیم‌گیری و انتخاب میشه خودکشی رو تعریف کرد.

1 پسندیده

برای ارزش دهی به یک موضوع اصلا لازم نیست از موضوعی دیگه ارزش زدایی بکنیم.شخصا ارزش حیات و ارزش مرگ رو دریک مرتبه می بینم اما از اونجا که بالاتر از همه ی ارزشها و حقوق انسانی،اختیار و حق انتخاب انسان قرارگرفته که حقیقتا دلیل تمامی این مباحث و سر منشا اونهاست،برای مرگ که با انتخاب آمیختگی بیشتری پیدا می کنه ارزش قائلم.
ازطرف دیگه میشه مبتنی بر نفس ارزش حیات،ارزش انتخاب مرگ رو در قالب خودکشی توجیه کرد.مثلا افرادی که حاضر نیستن تن به زندگی همراه با پستی و خواری بدند.

مبنای قوانین مدرن مثل حقوق بشر نگرش مادی‌اندیشی و راسیونالیسم است و این یعنی هیچ تعریفی برای مرگ وجود ندارد جز تباهی ، پوچ شدن و تاریکی. در چنین نگرشی زندگی که فرصت اکنون است به مراتب ارزشمندتر و مقدس‌تر از مرگ قلمداد میشود. به همین علت خودکشی به رسمیت شناخته نخواهد شد زیرا خودکشی حرکتی در جهت تباه شدن است.

در چنین نگرشی خودکشی به رسمیت شناخته نمیشود و برعکس تمام تلاش دانشمندان اجتماعی و روان‌شناختی پیگیری راهی برای جلوگیری از خودکشی خواهد بود و سازمان ملل هم روزی تعیین میکند تا جهانیان را نسبت به پدیده خودکشی هشدار دهد. نتیجه اینکه حق اختیار در انتخاب بین هستی و تباهی به رسمیت شناخته نمیشه چون دقیقا متضاد با یک نگرش عاقلانه محسوب خواهد شد.

تا زندگی چنین ارزش والایی به نسبت مرگ داشته باشد ، خودکشی امری ناپسند و یک معضل اجتماعی و روانی محسوب خواهد شد.

1 پسندیده

فعلا کاری به قابل دفاع بودن یا نبودنش ندارم، میخوام کمی دورتر رو نگاه کنم: فرض کنین خودکشی به عنوان یه حق به افراد داده بشه.

در این صورت به نظرم میرسه قتل های زیرپوستی زیادی از طریق شستشوی ذهنی اتفاق بیفته، بدون اینکه مسئولیتی بر دوش قاتل باشه[1].

انسان عام یا عمومِ مردم به راحتی نشون دادن که ذهنش قابل دستکاری هست و به راحتی بازی میخوره. این رو میتونین با نگاه کردن به حجم خریدی که هر فردی علاوه بر نیازش انجام میده، نگاه کنین. بازی ساده‌ای که کاپیتالیسم راه انداخته.

حالا چطور به چنین انسانی که هر روز از نوع خودش به راحتی بازی میخوره، آزادی انتخاب درباره مرگ خودش داده بشه؟

در کل به نظرم انسان هنوز به اون بلوغی نرسیده که درباره مسائل مهم زندگی خودش فارغ از سیگنالای محیطی بتونه تصمیم عاقلانه بگیره.


  1. لطفا نگین همین الان هم چنین چیزی رو شاهد هستیم و در هر حکومتی صاحبین قدرت، مردمانشون رو میکشن، و حتی بعد از اقرار هم مجازات نمیشن! ولی اون موقع این اتفاق خیلی ملموس تر و بیشتر رخ میده. ↩︎

2 پسندیده

سئوال جالبی بود که به نظرم میتونه نشون بده که مزیت این سئوال چقدر زیاد میتونه باشه.

نکته اول: دستکاری ذهن افراد نیازی به «حق» خودکشی نداره همین الان هم اتفاق میوفته. بنابراین بیاید از این نظر بهش نگاه کنیم: برای مقابله با دستکاری ذهنی، کدوم حالت بهتره: اینکه خودکشی یک عمل پنهانی باشه یا حقی باشه که طرف ادعا کنه داره و میتونه بهش برسه؟

به نظرم در حالت دوم، اتفاقا جامعه و متخصص این فرصت رو داره که با فرد ارتباط برقرار کنه و ببینه که با تاخیری معقول در روند اعطای حق میتونه با دستکاری ذهنی مقابله کنه یا نه.

اگر به همین مثال هم نگاه کنین، مواردی که ممنوعیت اعمال میشه، توان فریب رو کاهش نمیده، صرفا لایه‌های تاریکی در جامعه ایجاد میکنه که در نهایت مقابله با معضلات رو بسیار سخت میکنه.

1 پسندیده

چرا نیاز به چنین حقی رو حس کردین؟ وجود چنین حقی برای بشر چه کمکی به بشر میکنه؟

فردی که خودکشی میکنه معمولا نیازی به تایید و رد دیگران نداره و براش اصلا مهم نیست که چنین حقی رو داره یا نه. به نظرم میرسه این حق بیشتر به درد اطرافیان فرد میخوره تا بعد از مرگش عنوان کنن «حق داشت خودش رو بکشه و از این حق استفاده کرد.» و کمی احساس ناراحتی یا عذاب خودشون رو کاهش بدن.

2 پسندیده

یه نکته شاید جالب باشه برای بحث: این مسئله چقدر شبیه به حق طلاق هست؟ یعنی در زمانهای قدیم، قدرت ازدواج بسیار بالا بود و الان هم در خیلی جاها بالاست و عملا طلاق عملی چندان مطلوب در اجتماع نیست. حق طلاق چه چیزی رو عوض کرده؟ قطعا طلاق رو افزایش داده و به ظاهر پایداری زندگی مشترک رو کاهش داده ولی چه چیزی در این بین افزایش پیدا کرده؟

1 پسندیده

بخش اول صحبتت به واقعیتی اشاره داره که اساسا شناخت حق مرگ در قالب خودکشی یا عدم اون تاثیری در اصل قضیه ندارد.امروزه هم این اتفاق ممکنه رخ بده.
اینکه افراد انسانی تا چه حد صلاحیت و عقلانیت تصمیم گیری در حدود مسائل شخصیشون! رو دارند بحث مرتبط به خودش رو می طلبه اما بااین دیدگاه کمینه گرای شما در این توانایی باید بگم حق حیات هم مطابق این نظر نباید به همه(در بهترین حالت)ارزانی بشه تا مبادا خود فرد یا دیگران استفاده ی سوء از اون کنند…!

1 پسندیده

دقیقا! اگه دقت کنین افراد زیادی صرف بازیسازی های اجتماعی وارد پروسه زاد و ولد میشن، بدون اینکه حتی توانایی نگهداری و مراقبت کمینه از فرزندانشون رو داشته باشن. منظورم منحرف کردن بحث نیست، موردهای مشابه رو مطرح میکنم شاید به درد موضوع بخوره: اگه میشد به فرزندان چنین والدینی یه حق داده میشد موثرتر از حق مرگ و زندگی بود.

نمیخوام مدافع چیزی باشم اما خودکشی اونقدرها که فکر میکنید راحت نیست.همه ی ما حب نفس رو درک می‌کنیم.گذشتن از خود،کار واقعا سختیه‌‌‌‌‌‌…
ضمنا،تابحال مقایسه ای بین افرادی که تصمیم به خودکشی میگیرند و کسانی که دیگرکشی رو انتخاب میکنند داشتید؟این قضیه در مواردی که اختلالات ذهنی و روانی موضوعند،اهمیت خودش رو نشون میده.

حق زندگی یک انتخابنیست،چیزی نیست که افراد اگاهانه اختیارش کنند بلکه صرفاامکان بهره مندی از اون وجود داره.اینکه در یک پروسه ی نادرست این حق طبق نظرت به افراد داده میشه،نمیتونه اونها رو از بهره مندی از این حق که یه امر بدیهیه محروم کنه.راستش فکر میکنم اصلا به حق حیات حیات معتقد نیستی چه برسه به حق مرگ!!
از حضور ناموجه دیگران در هر کدوم از این مراحل انتقاد می کنی اما خودت براحتی حکم برای دیگران صادر می کنی.نسبت به خودت برای دیگران هم چنین موقعیتی قائلی؟