تقلیل گرایی ساده ترین موضوع قابل فهم دنیاست. و به وضوح حکایت از این باور دارد که «یک کل را می توان به طور کامل فهمید، به شرط آنکه اجرای آن، و نوع "جمع بستن" آن ها فهمیده شده باشد.» [1]
تقلیل گرایی از قرن هفدهم رویکرد حاکم بر علم بوده است. دکارت که یکی از اولین حامیان تقلیل گرایی بود، روش علمی خود را به این شرح توضیح داد: «تقسیم مشکلات تحت مطالعه به اجزا، تا آنجا که امکان پذیر است، و تا آنجا که لازمه ی حل آن ها به بهترین شیوه است» و «هدایت افکارم به ترتیبی معین، که با ساده ترین و قابل فهم ترین چیزها آغاز شود، و به تدریج، به عبارتی گام به گام، تا کسب دانش پیچیده ترین امور اوج بگیرد.»
از زمان دکارت و نیوتون و سایر بنیادگذاران روش علمی مدرن، تا آغاز قرن بیستم، یکی از اهداف اصلی علم توضیح تقلیل گرایانه ی همه پدیده ها بر مبنای فیزیک بنیادی بوده است.
با وجود اینکه کشف نسبیت و کوانتوم در فیزیک انقلابی به راه انداخت، اما افول رؤیای تقلیل گرایی نیز بر علم قرن بیستم بی تاثیر نبود. هم فیزیک بنیادی و هم به طور کلی تر، تقلیل گرایی علمی، به رغم موفقیت های عظیم در توضیح گونه ای از پدیده های پیچیده عاجز ماندند. بسیاری از پدیده ها روش تقلیل گرایی را به بن بست کشیده اند. علوم جدیدی مانند آشوب، زیست شناسی سیستم ها، اقتصاد تکاملی و نظریه شبکه به ورای تقلیل گرایی گذار می کنند تا توضیح دهند چگونه از مجموعه های بزرگ اجزای ساده، رفتار پیچیده سر می زند. در این شرایط عبارت «کل شاید بیش از مجموعه اجزایش است» که تکیه کلام ضد تقلیل گراست اهمیت تازه ای می یابد.
چگونه به فراسوی پارادایم سنتی تقلیل گرایی و به سوی فهم جدیدی از سیستم هایی گام برداریم که ظاهراً به طور کاستی ناپذیری پیچیده اند؟ آیا اصول یا قوانین عمومی ای وجود دارد که در چنین پدیده هایی کاربرد داشته باشد؟
آیا در مورد علوم پیچیدگی کنجکاو بودهاید؟
میتونید به کتاب «سیری در نظریه پیچیدگی» نوشته ملانی میچل ترجمه رضا امیر رحیمی از نشر نو نگاهی بندازین.
متن بالا بریده هایی از پیشگفتار کتاب بود.
-
داگلاس هوفستادر، گودِل، اِشِر، باخ: آمیزه ای گرانبها و ابدی. ↩︎