بیشتر اهل کتاب ها هری پاتر رو خونده اند یا شاید فیلمش رو دیده اند. من بعد از خوندن هری پاتر یکی از فانتزی هام وجود مدرسه جادوگری شده و واقعا به نظرم درس های جالبی رو هری و دوستاش می گذروندند. به نظر شما باحال بود اگر مدرسه هاگوارتز وجود داشت و می شد از ایستگاه 9 و سه چهارم رفت به اون جا؟ اگه اون جا درس خونده بودید تو دنیای واقعی چی رو جادو می کردید تا زندگی جذاب تر بشه؟
اگر این کار ممکن بود من با جادو گری همه افراد جامعه را از آگاهی عقلانی برخوردار میکردم تا تعادل در جامعه برقرار گردد و همه زندگی خوبی داشته باشند و از زندگی هایشان راضی باشند و هیچ کس شکایتی نداشته باشد از زندگی که من فلان چیز را ندارم و از کمبود در زندگی شکایت کند آنوقت خودم هم از خوشحالی دوصد کیلو وزن میگرفتم!
آره اونجا درسای جالبی داشت
البته به جز جادوگری دانشآموزا باید درسایی مثل گیاهشناسی و تاریخ جادو رو هم میگذروندند که شاید برای بعضی جالب نباشه
البته اگه وجود داشت یه دلیل دیگه برای درس خوندن اونجا این بود که عده دیگری اونجا درس میخونن و در صورت درس نخوندن اونجا تحت تاثیر جادوگری اونا قرار میگیریم
ولی به جز همین دفاع دیگه نمیدونم باهاش چه کار میکردم
فکر میکنم این یکی از فانتزی های همه گیر و گسترده در دنیا باشه
من اگر میشد قطعا تلاش میکردم که برم
خیلی بصورت عمومی و گسترده جادو نمیکردم چون بنظرم بهترین مسیر برای زندگی بشر همون مسیری هست که داره طی میکنه
قلم اتوماتیک تولید میکردم. اینجوری که شما فکر کنی اون خودش بنویسه
شاید جو رو هم یکم تمیز میکردم
دیگه باقیش کاربرد های شخصی بود
بالاخره همه جا نمی شد استفاده کرد که! تو هری پاتر هم یک سری قانون برای مشنگ ها (انسان های عادی) وجود داشت و اون ها نباید خبردار می شدند وگرنه که سنگ رو سنگ بند نمی شد که! ولی در کل خیلی هیجان انگیز بود.
وای هاگوارتز اره حتما دوست داشتم! مخصوصا که میشد مهاجم تیم کوییدیچ شد و آب نباتای برتی باتز رو تست کرد.
اگه میتونستم تو دنیای واقعی جادو کنم، مدل موهام رو جادو میکردم. یه جوری که هر بار به همون مدلی که میخوام دربیاد!
خودت چی کار میکردی؟ دوست دارم بدونم یه نویسنده چی رو جادو میکنه؟
من چیو جادو می کردم! اول یه راهی پیدا می کردم برای بیشتر سفر کردن! مثل پودر جادویی که خانواده ویزلی می ریختن رو خودشون و جا به جا می شدن! بقول یکی از دوستان بنده سفر بودم و تو راه دست و پا در آوردم.
دومین چیز تولید غذا برای جامعه است. من آدم شکمویی هستم و فکر گرسنگی دیگران در ایران و جهان همیشه دغدغه منه! برتی باتز رو نیستم لاله اگه مزه استفراغ یا مثلا عرق زیر بغل بیفته بهمون چیکار کنیم آخه؟ من تا مدت ها حالم بد می مونه!
من فکر میکنم که به درد جادوگری نمیخوردم چون دیدگاه تحلیلی دارم. حس میکنم برای جادوگری میزان زیادی غیرتحلیلی بودن لازمه ، که نه دارم و نه میخوام داشته باشم.
ولی دوس داشتم این قدرت رو داشتم که وقتی یک نفر (خیلیها رو دیدم و برخورد دارم) حرفهای پرتناقض و غیرعملی در مورد خودش و جامعه میزنه، با یک جادو میبردمش به جایی که حاصل افکار و اندیشههاش بود تا بفهمه که نتیجه فکرش چی میشه!
تا اونجا که یادم توی دنیای جادوگرها، قانون بقای ماده وجود داشت. یعنی شما با جادو نمیتونستی چیزی رو خلق کنید، صرفا از شکلی به شکلی دیگه یا از جایی به جای دیگه منتقل میکردید. با این خاصیتهای بقاپذیر، عملا توی داستان جادو نوعی علم پیشرفته بود نه عملی خارقالعاده! به همین خاطر فکر کنم همین الان هم واقعا قسمتی از این جادوها اتفاق میوفته! صرفا چون ما بهشون عادت کردیم خیلی شگفتزده نمیشیم!
خیلیا مثل من کتاب خون شدنشون رو تابعی از هری میدونن
همین چند روز پیش بود که کلیپی از اسنیپ در اینستا دیدم که اشکمو در آورد.
هم نه هم آره. نه چون اگه هاگوارتز وجود داشت تا حالا در و دیوارشو با جوهر پاک نشدنی محصول فروشگاه جادویی اکبر یادگاری و برادران پر یادگاری کرده بودیم! فرض کن اگه با همچین چیزی مواجه میشدی چه حالی بهت میداد: مرتضی و هانیه 2/8/67
آره، چون همیشه دوست داشتم یه چوب دستم بگیرم چوپون هم خودتی
یوسف نهایتاً میشد پروفسور درس تحلیل ریاضیات جادویی!!!
سوالتون خیلی برام جالب بود من چهار داستان اول هری پاتر رو سال ۸۰ خوندم و خیلی هم دوستش داشتم ولی با اینکه دانشآموز بودم حتی به واقعی بودن یه همچین داستانی فکر نکردم یا حتی وجود یه همچین مدرسهای. به مرور هر جلدش که ترجمه میشد رو میخوندم و آنقدر که کتابهاش رو دوست داشتم علاقهای به دیدن فیلمش نداشتم؛ ولی همچنان نمیتونم تصور کنم که توی این مدرسه درس بخونم.
سال گذشته پسر ۱۲ سالم این مجموعه رو خوند و جالبه از اون موقع مرتب در رویاهاش توی این مدرسه درس میخونه؛ مثلا موهاش رو جادو میکنه که بدون شونه کردن مرتب بشه؛ پودر جادویی میریزه و مسافرت میکنه؛ ولی جالبترین رویاش اینه که اگه میتونست جادو کنه قلم رو طوری جادو میکرد که وقتی به چیزی فکر میکنه افکارش رو منظم روی کاغذ بیاره.