به این فکر میکنم که آیا چه مقدار از تفکر احساسی و یا عقلانی در ما ایرانیها ریشه در زبان فارسی داره؟ و ایا اساسا این زبان هست که دنباله رو احساس (و یا عقل) هست یا برعکس؟! و نکته مهمتر اینکه اگر به عنوان مثال این زبان باشه که تفکر احساسی و یا منطقی رو بیشتر شکل میده، چه راهکارهایی باید برای به تعادل رساندن هر دو تفکر احساسی و عقلانی وجود دارند؟
به نظر من در ایران حتی این مسئله رو میشه به صورت علمی مطالعه کرد. به عنوان نمونه نگاه کسانی که زبان آذری (یا کردی و …) دارند یا کسانی که زبان فارسی زبان مادریشون هست رو نسبت به یکسری از پرسشهای منطقی و یا احساسی سنجید. جامعه آماری خوبی هم برای این مطلاعه وجود داره. و از اونجایی که ریشههای فرهنگی تقریبا یکسانی وجود داره نباید اساسا نگران تاثیر فاکتورهای فرهنگی هم بود.
به نظر شما چه فاکتورهای دیگهای در این مسئله وجود دارند؟
در این سخنرانی تد میتونین به تاثیر زبان در رفتار اقتصادی افراد، از دید یک اقتصاددان گوش کنید:
در این سخنرانی به آزمایشی که این اقتصاددان برای بررسی تئوریش راجع به «تاثیر زبان هایی که زمان اینده در انها لحاظ نمیشه بر روی میزان پس انداز افرد برای اینده» پرداخته هم اشاره میکنه. برای آزمایش پیشنهادی راجع به ایرانی ها هم میشه یک رفتار مشخص و قابل اندازه گیری که نماینده ی تفکر عقلانی و تفکر احساسی در نظر گرفت و در قسمت هایی از ایران امارگیری رو انجام داد.
به عنوان نمونه میشه میزان زباله ای که توسط مردم در سطح دو شهر با زبان های متفاوت ولی سایر فاکتورهای مشابه رو معیار رفتار عقلانی قرار داد.
تجربه من در تماس با زبانهای ایرانی میگه که تفاوت زبان بیشتر ناشی از تفاوتهای محیطی و اجتماعیه نه بالعکس. واسه همین این مطالعه میتونه کاملا نادقیق باشه.