آیا زبان فارسی نقصی دارد؟ تا به حال به تاثیر زبان فارسی بر روی نحوه تفکر و سبک زندگی ایرانی دقت کرده اید؟ تا حالا شده با نقصی در زبان فارسی مواجه و متوجه تاثیر بلند مدت این نقص بر روی سایر وقایع زندگی خودتون بشید؟
اگر در نحوهی گفتار محاورهای فارسی کمی دقت کنیم با منظورم از نقص بیشتر آشنا میشید، بذارید با مثالی موضوع را کمی روشنتر کنم
فرض کنید مسئولیت پخت ناهار در خانه با شماست. در زمان مناسب یادتان میرود زیر گاز را خاموش کنید و غذا میسوزد. پاسخ شما به اولین نفری که درخواست غذا کند احتمالاً اینست: «غذا سوخت!»
در مثال بالا شما با کمترین تعداد کلمات ممکن، منظور اصلی را به مخاطب رساندهاید. پس مشکل کجاس؟
با کمی دقت به جمله «غذا سوخت!» متوجه میشیم که کسی در اینجا مسئولیت سوزاندن غذا را به عهده نگرفته! در واقع جمله بالا این مفهوم را به مخاطب انتقال میده: «غذا خودش خواست و سوخت!»
در حالی که جملهی اصلی این بوده: «من غذا را سوزاندم».
به عنوان مقایسه، مثلاً در زبان انگلیسی این جمله به این سبک استفاده میشود:
I burned the food
این حذف فاعل، کننده و مسئول در بلند مدت، در زبان فارسی، تبعات بسیاری به وجود آورده است. کافی است تلویزیون یا رادیو را روشن کنید تا متوجه صحبت من بشوید! هیچ کسی مسئولیت هیچ اشتباهی را به عهده نمیگیرد! جدا از بحث سوءمدیریت و عدم شایستهسالاری که با اون مواجه هستیم، این بعد روانشناسی و تاثیر زبان در تفکرات و نگرش ما موردی است که با آن کمتر مواجه شدم.
به عنوان مثال در جایگاه و نقشی که در تیم اجرایی پادپُرس برعهده دارم بارها و به مراتب با این نقص کلنجار رفتم و به مشکل برخوردم!
شما با چه نقصهای دیگری از زبان فارسی در سر کار و یا زندگی روزمره تان مواجه شدید؟
علاوه بر چیزهایی که دکتر باطنی درباره عدم زایایی زبان فارسی در اینجا گفته من یه مشکل بزرگم زمان افعال ماست. در انگلیسی زمان افعال تعریف زیادی داره که ما اصلا این زمان ها رو نداریم.
که به نظرم خیلی خیلی کمبود بزرگیه! و معمولا شاید بخاطر همینه که در اغلب چت هاو صحبت های نوشتاریمون با هم دچار سو تفاهم می شیم. اگر دوست دارید توضیحات این افعالو بخونید اینجا کلیک کنید.
خیلی خوب میشه اگه با مثال هایی این مثال رو باز کنید.
در مورد مثال قبلی من قانع نشدم، میگن در مثال مناقشه نیست، اما چون مثال برای عنوان نقصی در زبان بیان شد، جای بحث داره؛ فارسی هم مثل انگلیسی افعال لازم و متعدی (اسم جدیدشون شاید چیز دیگری باشه) هست و معلوم و مجهول، پس سوخت با سوزاندن فرق داره در انگلیسی هم همینطور:
food [I,T]
to spoil food by cooking it for too long, or to
become spoiled in this way
I’m afraid I’ve burnt the pizz.
burn something to a crisp/cinder
The meat was burned to a crisp.
این معنی و کاربرد burn از فرهنگ لغت Longman
کمی تحلیل سختگیرانه ای هست. من بعید میدونم واقعا کسی این منظور رو داشته باشه. بیشتر به جنبه خبری جمله برمیگرده تا علیت داستان. یعنی بعد از این حادثه، اگر فرد بخواد حرف بزنه، معمولا مسئولیت رو قبول میکنه، ولی در موقع حادثه، خبررسانی با جمله ی کوتاهی لازمه.
من بیشتر با تفاوت شدید گفتار و نوشتار مشکل دارم، تا اینکه در پس زمینه ی فلسفی زبان دقیق بشم. تحلیل این قسمت فلسفی و خیلی به دقت نیاز داره، چون ممکنه به جای اثبات که نیاز به بیطرفی داره، آدمها دنبال برجسته کردن جنبه هائی برای توجیه حدسهای خودشون باشن.
من وظیفه و نقشم در پادپُرس بیشتر با عنوان مسئول ارتباطات معرفی میشه. تو این یه سال تلاش زیادی واسه گرفتن همراهی و همکاری جاهای مختلف و معتبر که به کار پادپُرس بیان کردم. مثلاً دانشگاها واسه اطلاع رسانی یکی از بهترین جاها هستن. خواستمون هم در پادپُرس خیلی حداقلی و البته شفافه: دانشگاهیا رو از طریق سیستم دانشگاه به این میزگرد ارزشمند دعوت کنید .
خوب چون چارچوبهای دانشگاهای مختلف واسه اینکار متفاوته، معمولاً نمیشه به راحتی خیلیا رو همراه کرد. یکیشون مدیر روابط عمومی باید امضا بده، اون یکی رئیس دانشگاه و غیره. خلاصه که توجیه واسه عدم همراهی زیاده.
منتها همین موضوعو وقتی در قالب تیم خودمون در نظر بگیریم معنی دیگه ای میده و دیگه این توجیهات معنی منطقی نمیدن، مخصوصاً در بلند مدت که خیلی از این اتفاقا میوفته، لازمه که یکی مسئولیت قبول کنه؛ اونجاست که این نقص باعث میشه ذهنم زیر بار مسئولیت مورد نظر نره.
مثلاً به جای اینکه بگم “من نتونستم دانشگاه تهران رو متقاعد به این همراهی کنم” معمولاً میگم: “دانشگاه تهران موافق این همراهی و حمایت از کار نیست”
خوب دیالوگ اول بار مسئولیت رو به دوش من میذاره و مجبورم میکنه واسه این موضوع یه راه حل پیدا کنم، در حالی که دیالوگ دوم مشکل رو به اصل کاری که داریم میکنیم ربط میده.
فکرمیکنم لازمه سختگیری بیشتری به این موضوع بشه. چرا؟ بارها شده وقتی دارم با آدمای مختلف(غریبه یا آشنا) راجع به موضوعات مختلف صحبت میکنم، که البته بیشتر اوقات راجع به مشکلات مختلف و نحوهی درکمون از اونا بحث میکنیم، شنیدم که میگیم: “ایرانیا، مردم ایران، مردم و …” در این مواقع احساس میکنم در قبال نقش خودمون تو جامعه حاضر نیستیم هیچ مسئولیتی رو به عهده بگیریم.
فکر میکنم یکی از دلایل این موضوع همین نقص زبان گفتاری-محاوره ای مون باشه.
میشه روی این مسئله نقد زیادی کرد و در مورد چرائی اصل مثال حرف زد ولی لزومی نداره در خیلی مواقع یک نفر به عنوان مسئول معرفی بشه. در روابطی مثل این خیلی ساده تر اینه که به عدم تفاهم یا همخوانی اشاره بشه.
یه نکته مهم اینه که در اصل سیستمی که دارید (الان رایج شده میگن اتاق فکر، البته اونقدر در جاهای بد به کار رفته که انگار حس امنیتی منفی داره ) و مسائل رو بررسی میکنید، واقع بینی داشته باشید تا انرژی برای کوبیدن به در بسته مصرف نشه.
من برعکس فکر میکنم. یعنی طرز تفکری به وجود آمده (وجود داشته) و بعد واقعی در زبان جاری میشه. یعنی اول عدم پذیرش نقش اجتماعی وجود داشته و بعد این اثرات توی بحثها خودش رو نشون میده.
صریحتر بخوام بگم، انگیزه سئوال، ممکنه گمراه کننده باشه و برای ارزیابی مسائلی که باهاش روبرو هستید، توجیه کاذبی بهتون بده. این توجیه غلط نوعی آرامش خیال توی خودش داره، چون مسئله ای که مطرح میکنید اونقدر بزرگ و پیچیده هست که مطمئنید حل نمیشه و همیشه میتونید ارجاع بدید معضلها رو به اون.
به نظر من ایراد زبان فارسی اصلا دستوری نیست بلکه ایراد در نگارش کلمات عامیانه است.
تو این چندسال به لطف شبکه های اجتماعی بعد از هزار و دویست سال از نوشتن فارسی به خط عربی بالاخره این ضعف خودش رو نشون داد و نبود استاندارد و معیار مناسب که در مدارس هم تدریس شده باشه باعث نابودی و آسیب دیدن زبان فارسی شده.