حضرت سعدی در کتاب گلستان میفرماید
در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همیگفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمیکند دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران و لیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معانی این آیت که
و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید
سخن به جایی رسانیده که گفتم
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجب تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
من از شراب اين سخن مست و فضاله قدح در دست که روندهای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور
فهم سخن چون نکند مدعی
قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخنگوی گوی
منظور از شراب این سخن همان بوست.
اکنون که سال جدید و قرن جدید آغاز شده بهترین آرزو میتواند این باشد که انسان جدیدی شویم. بیشتر کتابهای فرهنگ غنی خودمان را بخوانیم تا خدای ناکرده از خامان مجلس (بقول سعدی) نباشیم
حضرت سعدی خودش از بوی سخن خودش مست شده بوده ولی جمعیت با آن سخن و بوی آن بیگانه بودند.
و خوشا بحال آن رونده که از کنار مجلس عبور میکرده و در حین حرکت از بوی سخن نعره میکشد. به این میگن سعادت به این میگن معرفت و…
حضرت مولانا در این باب می فرماید:
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز / در سخن گفتن بیاید چون پیاز
از لحاظ علمی بو ندارد ولی از لحاظ ادبی (ارایه حس آمیزی) بله.
اگر سخن بو داشت در آن صورت به کار بردنش در شعر صنعت محسوب نمیشد
بنده نظرم اینه که هر سخنی باتوجه به پیامی که توش هست و مخاطب قصد داره اون پیام رو به شنونده منتقل بکنه، بو داره.
و احتمال میدم این موضوع باید از بحث حس آمیزی متفاوت باشه، تو حس آمیزی جریان طوریه که به گوش کار حس بویایی رو نسبت میده. مثلا در عبارت بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم. بو رو با حس بویایی درک می کنن، منتها اینجا این کار رو سپرده به گوش( شنوایی). یا از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر( دیدن سخن ).
سخن هم بو داره، اما با توجه به پیامی که حمل می کنه.
مثلاً کسی که با خشم و تهدید و عصبانیت حرفی رو بزنه، میگن حرف هاش بوی خون می داد…
یا اینکه یه زمانی یکی از طرفین دعوا نرم تر و منعطف تر رفتار می کنه یا حرف می زنه. میگن رفتار فلانی بوی آشتی می داد. یا حرف هاش بوی صلح داشت.
لذا سخن هم می تونه بوی عشق و محبت و دوستی بده، هم می تونه بوی جنگ و خون و قهر و آشتی و صلح بده.
هم می تونه بوی غم بده هم بوی شادی و سرور، هم می تونه بوی امید بده هم می تونه بوی ناامیدی بده…
و الی آخر…