مشکلات گسترده اقتصادی و اجتماعی در این چند سال اخیر، گاه و بیگاه در جامعه بروز پیدا کرده. این مشکلات از کمآبی تا مشکلات اقتصادی، اثرات فردی و اجتماعی خاص خودش رو داره. چیزهائی که همیشه حس میکنم به طور مشهود در اطرافم افزایش پیدا میکنه، یکی افزایش مشکلات و آسیبهای فردی و به صورت ملموستری، تمایل به عصبانی شدن سریعتر افراد در برخورد با هم از نظر روابط بین فردیه.
آیا این تجربه درسته؟ شما هم همین دیدگاه و مشاهده رو دارید؟
دلیل هر کدوم از اینها، آسیب پذیری بیشتر افراد و خشم شدید در روابط اجتماعی، چیه؟
چرا مشکلات در این روزها خیلی بیشتر از گذشته روی افراد موثرن؟ ارتباط وسیعتر و گستردهتر در دنیای امروز، نقشی در این مسئله داره؟
با این موارد، بخصوص خشم غیرمنطقی در روابط اجتماعی وقتی هدفش شخص شما باشید، چه برخورد میکنید؟
برای اینکه دیدگاهم رو راجع به تاثیر مشکلات اطراف روی کارکرد ذهنم و عملکرد شخصیم بگم اجازه بدین اول از یه تجربه شروع کنم:
اولین بار که برای پیش بردن پروژه م از ایران خارج شدم به شهر کوچکی در هلند، لیدن، رفتم. ریتم رفتنم به سر کار رفتنم قبل از اینکه به هلند سفر کنم نسبتا پرانرژی، منظم و روی روال بود، ولی وقتی پام رو گذاشتم هلند با سبک جدیدی از کار کردن آشنا شدم: تو طول روز، موقع کار کردن، فقط و فقط یه چی تو ذهنم بود: «مسئله ی خودم»! وظیفه و مسئولیت خودم.
هیچ حاشیه ای تو کار نبود، هیچ مسئله ای که نیاز باشه یا دلم بخواد بهش فکر کنم و یا حواسم بهش پرت بشه، کوچک ترین مسئله ها به سادگی و در زمان درست حل میشد[1].
جالبه که شب ها اصلا خسته نبودم. از لحاظ بدنی ممکن بود خسته باشم، ولی ذهنم بیدار بود و به هر کاری دلم میخواست میپرداختم!
تو این سفر فهمیدم تو زندگی، همه چی میتونه سر جاش باشه! آدم میتونه دو روز در هفته تعطیل باشه و اصلا به کارش فکر نکنه، در عین حال با بازدهی کافی و حس موفقیت کارش رو پیش ببره، آدم نیازی نیست نگران چیزی باشه و همه چی به راحتی توسط شخص مسئولش قابل برطرف شدنه، … .
کلا آرامش روان داشتم و آرامش زندگی-کار.
بله تو ایران حاشیه های مختلف و مشکلات متنوع اون قدر به چشمت میان که نمیذارن تمرکزت روی کار خودت و وظیفه و مسئولیت فردی-اجتماعی ت بمونه. و نتیجه ش این میشه که هر روز بهره وریت کم میشه و وقتی بهره وری نداری یعنی میخوای کاری رو بکنی و نمیتونی! و وقتی حس ناتوانی میاد، چرا خشم همراهش نیاد؟ چرا مشکلاتت روز به روز بیشتر نشن؟ …؟
البته راهکار دارم براش، راهش خیلی ساده اینه که چفت شدگی رو یاد بگیری! یاد بگیری به چیزهای مختلف بگی «به من چه». اخبار رو چه از کانال های مستقر در ایران و چه خارج از ایران دنبال نکنی. وقتی بدبختی میبینی اگه به شکل مستقیمی کاری ازت برنیومد از کنارش بگذری. و … .
راهش کمی دردناک و مسخره س، ولی وقتی این کارا رو نکنی عملا تو هم تبدیل میشی به یه باگ تو این سیستم پرباگ، یعنی تبدیل به کسی که داری مشکلی به سایرین اضافه میکنی.
مثلا یادمه پاییز بود و وسایل گرمایشی تو آفیس مون خیلی درجه ش بالا بود. من هم گرمم میشد و دیدم تنظیم وسیله دست من نیست، پنجره رو باز کردم. یه بار منشی اومد تو افیس که بهم فرمی بده دید پنجره بازه، ازم پرسید چی شده؟ و براش توضیح دادم و فرداش وسیله گرمایشی تنظیم شده بود! ↩︎
به نظر من نیاز به راههای تخلیه انرژی روانی وجود داره.
مثلا در برزیل اینقدر رقص و پایکوبی مرسومه که شنیدم حتی برخی تظاهراتشان با رقص انجام میشه. یعنی یک بینظمی منظم و زیبا.
به نظر من در کشور ما سکوت بیش از حد و نداشتن فضای آزادی برای گفتگو و هزینه بالای این فضاها (مثلا هزینه بالای خرید در کافه به نسبت درامد) باعث جمع شدن انرژی خشم میشه.
و به همین دلیل عملاً فشارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خبری افزایش خشم رو به دنبال خواهد داشت.
میتونیم این سوال رو به بررسی دو اجتماع مجزا تفکیک کنیم. 1- جامعهای که مشکلات و ناهنجاری ندارد و دارای نظمی متعادل بین اجزای آن است. 2- جامعهای که برعکس جامعه 1 است!
در کشورهای اروپایی (مثل آلمان و فرانسه) یک احساس بدبینی نسبت به آینده وجود داره. با اینکه همه چیز روی روال منطقی جلو میرود ولیکن این ترس وجود داره. اخیرا جامعه ایالات متحده نیز چنین شده و اون خوشبینی رو از دست داده که شاید یک نمود خارجی آن تمایل به ترامپ باشه که از بازسازی یک عظمت صحبت میکنه! (پس چیزی بوده که از بین رفته و حالا نیازمند بازسازی است )
میشه گفت گسترش چشمگیر دسترسی به اطلاعات یکی از علل مهم این حالت است. در گذشته دسترسی به اطلاعات اندک بود و عموما اطلاعات مهم مورد توجه بود. امروزه فورانی از اطلاعات (عموما با پیام بدبختی و مشکل) وجود داره.
اما یک وقت کشوری درگیر مشکل است. مشکلات از جمع شدن مشکل تک تک افراد پدید میاد. مثلا بیکاری یک فرد یا خودکشی یک فرد چندان اهمیتی نداره و ناهنجاری قلمداد نمیشه. اما بیکاری 2میلیون نفر یا خودکشی 20هزار نفر ناهنجاری قلمداد میشه. ناهنجاری میتونه عامل به هم خوردن تعادل و نظم اجزای یک جامعه باشه. اخلال در امنیت میتونه باعث خودکشی بشه ، عدم فعالیت موثر اقتصادی باعث بیکاری نیروی انسانی و غیره.
همه اینها اصطکاک و تنش زندگی کردن رو افزایش میده. این زندگی همراه با خراشیدن باعث میشه افراد خسته ، عصبانی و پرخاشگر شوند.