خب ما میدونیم که یکی از ویژگیهای مهم انسانها که اونارو از بقیه موجودات متمایز میکنه وجود اختیار و اراده هستش که ما این اختیار و ارادهرو ویژگی روح انسان میدونیم پس بنابراین فقط انسان هستش که روح داره، خب حالا که انسان روح داره و بقیه موجودات از این ویژگی برخوردار نیستن پس داشتن این ویژگی نظریه داروینو رد میکنه.
این موضوع خیلی غیرعقلانی بنظر میاد که انسان دارای روح باشه که بهش اختیار و اراده میبخشه. آیا اینطور نیست که این اختیار و اراده به خاطر وجود قوه عقل و شعور در انسان باشه؟
اگر انسان از همون اول دارای روح هستش پس چرا یه بچه کوچیک(مثلا یه بچه ۱ ساله) نمیتونه از قوه اختیار و ارادش استفاده کنه؟ مثلا بطور غریزی هر چیز کوچیکیو که میبینه میذاره دهنش و بطور غریزی گریه میکنه تا بهش غذا بدن یجورایی مثل بقیه حیوانات انسان در بچگی بطور غریزی عمل میکنه و هنوز عقل و شعوری در اون شکل نگرفته.
آیا بعد از این که از مرحله عقل هیولانی عبور کرد از ویژگیهای انسانیش که اراده و اختیار هستن برخوردار میشه؟
آیا با شکل گیری کامل قوه عقل هستش که انسان دارای اختیار و اراده میشه یا ویژگی روحی هستش که بعد شکل گیری عقل به انسان اختیار و اراده میبخشه؟
روی تعریف روح باید کمی کار کرد. به اختیار و اراده میشه به صورت خصوصیاتی از انسان نگاه کرد که به دلیل پیشرفته بودن سیستم عصبی و مغزش در اختیارش قرار گرفتن. یوسف میتونه من رو اصلاح کنه اگه اشتباه میگم @yousef
بعید میدونم منظورتون از روح، مغز انسان باشه. هست؟!
پ.ن. بعضی پرسشهای سادهتر:
دقیقا نظریه داروین چطوری این قدر راحت رد شد؟!
چرا یه بچه کوچیک نمیتونه رو پاهاش واسته؟
خوب من اختیار و اراده رو در قالب تصمیمگیری خلاصه میکنم که میتونه به شکلی به این صورت باشه که یک سری ورودی به انسان میرسه و براساس اون یک تصمیم اتخاذ میشه. بر این اساس چیزی جز یادگیری و پردازش اطلاعات اتفاق نمیوفته و با این موافقم:
منتها اگر که خیلی اصرار دارید که این رو به روح متصل کنید یه آزمایش ساده انجام میدیم: من یک برنامه یادگیری ماشینی مینویسم که مجموعهای از اطلاعات و تصمیم منطبق با اونها رو میگیره، یاد میگیره که یه روند تصمیمگیری رو به دست بیاره. در این مرحله، برنامه اساسا مثل کودکی میمونه که در حال یادگیریه و حتی اگر درخواست تصمیمگیری ازش داشته باشید، تصمیماتی عجیب رو نشون میده. بعد از این مرحله، هر وقت شما به این برنامه وروی رو بدید، یه تصمیم رو بهتون میده. آیا این برنامه (که کاملا قابل نوشتنه و الان در بسیاری از مسائل استفاده میشه)، روح داره؟
من هم دقیقا همین سئوال رو دارم. فرض رو بر این بزاریم که همه استدلالها درست باشه، ته داستان برای نظریه داروین به این میرسه که تکامل در مرحله انسانی باعث ایجاد روح شده که چیزی عجیب نیست. تکامل یک فرآیند تدریجی نیست، به این معنی که خصوصیات موجودات ذره ذره اضافه شده باشه، بلکه خیلی از مواقع، نوعی تغییر بنیادی دقیقا از همین جنس، باعث تنوع زیستی شده. اگر صرفا مختص بودن روح، باعث رد شدن نظریه داروین میشد، خود وجود مغز هم میتونه اینکار رو انجام بده. مغز در مرحله از تکامل تشکیل میشه و سیستم عصبی مرکزی جایگزین سیستم عصبی توزیع شده مشابه تخاع، میشه.
اگر فکر میکنید که بقیه موجودات توانایی یادگیری سطح بالا و تصمیمگیری و حل مساله ندارن، پیشنهاد میکنم که در مورد مطالعاتی که در مورد زاغ و کلاغها انجام میشه کمی مطالعه کنید. توان ساخت ابزار برای حل مساله یکی از کمنظیرترین توانهای ذهنی در انسان هست، که بعضی از این گونهها دارن.
https://aftabnews.ir/fa/news/339241/با-کلاغهایی-که-ابزار-شکار-میسازند-آشنا-شوید-تصاویر
منظورمو بد رسوندم منظورم این بود که اگر انسان واقعا تکامل یافته باشه و تنها موجودی باشه دارای روح و اختیار و اراده هستش پس یعنی اینکه این روح از همون نسل میمونها به ما منتقل شده؟
چون ما قاعدتا فقط انسان رو دارای اراده و اختیار میدونیم.
یا مثلا بعد از اینکه ما تکامل پیدا کردیم و به یه همچین موجود پیشرفتهای تبدیل شدیم یه روحی در ما قرار داده شد؟/:
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه
خب پس الان اگر بگیم که روح در فرایند تکامل بعد جسمانی انسان بهش اضافه شده یعنی میتونیم بگیم که روح کاملا بعد معنوی داره؟
یعنی ما کم کم انسان شدیم بعد یهو یه روحی در ما شکل گرفته؟( در اینجا منظورتون از روح همون روان انسان هستش؟)
خب پس یعنی نتیجه گیریتون این بود که انسان دارای روح هستش؟
و این قوه اختیار و اراده برای روحه نه برای مغز انسان؟
خیر من فرض کردم که استدلال درست باشه. در اون صورت هم نظریه تکامل برقراره. در واقع نظریه تکامل چیز عجیب و به طور کلی کارآمدی نیست، صرفا گروههای مخالف اون رو تبدیل به یک نظریه نهایی کردن. در مورد این میشه یک جای دیگه بحث کرد.
بستگی داره بخواید چکار کیند. اگر تنها نشانه روح همینها هستن، مشکل نداره به نظرم، صرفا داریم یه اسمگذاری انجام میدیم. ولی قدم بعدی برای استتناج بسیار مهمه، اگر بخواید این رو پایه قرار بدید برای موارد مختلف دیگه، باید آزمایش علمی، قابل اندازهگیری و تکرارپذیر داشته باشید.
من میگم مفهوم روح، سئوالی نیست که در حوزه علم الان بهش جواب داد، چون تلاش میشه از آزمونپذیر بودن و تکرارپذیر بودن در این مفهوم جلوگیری بشه.
پس که اینطور ممنون که جواب دادین🌺
فقط یه سوال من این قسمتو متوجه نشدم،ما معتقدیم که روح فقط مختص به انسان هستش که بُعدش معنویه و در فرایند تکامل ایجاد شده ولی مغز فقط مختص به انسان نیست و در فرایند تکامل جسمانی شکل میگیره و مادهس، چجوری وجود مغز میتونه نظریه داروینو رد کنه؟
خیلی ساده، موجودات تک سلولی یا بسیار ساده، که منشا حیات در تکامل هستن، چیزی به نام مغر ندارن. از یک مرحلهای به بعد، ارگانیسمها، مغز و ساختارهای پیچیده بویژه در پستانداران پیدا شده. یعنی اصطلاحا دوشاخگی یا ظهور خصوصیت جدید رخ داده. اگر صرفا ظهور خصوصیت جدید، نقض تکامل باشه، این رو میشه در چیزهای بسیار سادهتری هم دید و نیاز به روح نیست.
خب فرض کنید روح وجود داره , آیا این به شما کمکی میکنه ؟ (همین طور عدم وجودش هم کمکی نمیکنه).
ولی ما حس میکنیم یه پدیده هایی (رفتار های انسانی) هست که نمیتونیم توضیح ش بدیم . راه فهمیدنش (کارآمد ترین چیزی که فعلا بشر ساخته) مدل کردن پدیده و خروجی های مدل میشه همون فهمی که ما ازش حرف میزنیم .که مدل هم از یک مدل geometric شروع میشه و به virtual reality ختم میشه .
بعنوان مثال : این شبکه های عصبی که این همه ازش صحبت میشه از یک مدل geometric شروع شده یعنی اولین مشاهده ها از مغز انسان رو اومدن دقیقا بصورت هندسی درست کردن (الگوریتم) و وزن دار کردن حالا خروجی های این مدل میشه همون درک (دانش علمی در مورد اون پدیده) حالا هر روز مدل رو توسعه میدن و جلو میبرن که به virtual reality نزدیک بشن حالا تو نزدیکی های virtual reality مدل به شما خروجی هایی میده که اصلا باورش بسیاری از اوقات خیلی سخته(مثل همین خروجی های نسبیت عام مثل کهکشان ها که مردم راجبش صحبت میکنن)
اینارو گفتم که یادمون نره این خروجی های مدل خیلی با مشاهدات گذشته گان تفاوت داره . و سریع مخلوط کردن این خروجی ها با تخیلات گذشته گان به جاهای خوبی ختم نمیشه.(پس بیاید همچنان به بازی با پدیده ادامه بدیم!)
و در آخر بیولوژی در فهم پدیده ها بیشتر براساس مشاهده کار میکنه در حالی که سایرین (فیزیک کار ها و علوم کامپیوتر کار ها و …) بر اساس مدل سازی کار میکنن .
جالب بود
این توضیح عقلانی بنظر میاد ولی خب من هرکاری کردم تا به یه نفر توضیح بدم که اختیار و اراده و تصمیم همش مختص به مغز و روان انسان هستش نه روحه اون نتونستم قانعش کنم((:
گفتم شاید اینجا بتونم جوابی قانع کننده پیدا کنم
خواهش میکنم .
لازم نیست توضیح بدین (خیلی ساده بهش بگید که من توانایی آموزاندن این موضوع رو ندارم ) () ولی اگرمخاطب یک کودک و یا یک آدم عامی هست و با این بحث ها آشنا نیست و صرفا از سر کنجکاوی یه سوالی پرسیده میتونید با یه آزمایش ساده (ذهنی ویا فیزیکی ) که توسط کاربلد های اون حوزه طرح شده طرف رو بیشتر درگیر کنید و اون آزمایش رو بیشتر شفاف سازی کنید .
همین که مخاطب از اون آزمایش یه تصویر روشنی داشته باشه خیلی از سوالاتش برطرف میشه.
سلام، تعاریفی که شما دارید از روح ارائه و ارتباطی که این موضوع با تکامل داره ارائه میدین، اصلا ربطی به روح نداره، روح مسئله ای متافیزیکی هست و نه علمی. بهتره بجای روح از واژه آگاهی استفاده میکردین. کورتکس مغز انسان به نسبت دیگر جانوران بیشتر رشد و توسعه پیدا کرده و این بنوعی باعث شده ما بتونیم آگاهی و خود آگاهی پیدا کنیم و همه چیزایی که ما درک میکنیم از دنیای درون و بیرونمان زاییده آگاهی هست. آگاهی خودش موهبت و یا نفرینی (شما بخوانید سیب ممنوعه) هست که طبیعت به انسان داده و مهمترین سوالی که در اینباره میشه پرسید اینه که، بعد از مرگ من چه بلایی قراره سر آگاهی من بیاد؟ آیا دود هوا میشه و یا میمونه حالا بهر صورتی.
سلام عزیزان
داستان خیلی فراتر از ایناست.
اولا تمام موجودات عالم هستی که زنده هستند دارای روح هستن؛ تنها تفاوت، سطح شعور اوناست که باعث تقسیم بندی بین موجودات عالم “ناسوت”(داستان داره) میشه.
دوما کالبد یا همون جسم زمینی که ما داریم بعد از فوت فاقد روح هست برای همین هیچ اختیاری از خود نداره(حتی توانایی درک موجودیت و زنده بودنش!)
بنابراین جسمی که دارای چشم هست درسته که نور به چشم اون میخوره و از لحاظ فیزیکی باید توانایی دیدن داشته باشه، اما بدلیل عدم وجود روح این توانایی رو نداره.
سوما تفاوت موجودات در سطح شعور اوناست، یکی از دلایل اینکه انسان اشرف مخلوقاته اینه که تو مسیر کمال به حدی از شعور و معرفت و آگاهی میرسه که هیچکدوم از موجودات دیگه تو کل عوالم توانایی رسیدن تا اون سطح رو ندارن.
بحث خیلی زیاده. نمیشه تایپ کرد.
اگر سوالی چیزی بود بپرسید…
ممنون
من هم با دانشِ ناقصم یکم اضافه میکنم :
برای اثبات وجود روح، میتونیم به خواب اشاره کنیم.
در خواب درواقع روح به طور ناقص از بدن خارج میشه و حوادثی رو تجربه میکنه؛ و با وجود اینکه جسم چیزی حس نمیکنه، در طی خواب گاهی میترسیم، لذت میبریم، درد میکشیم و… بنابراین روح برای ادامهی زندگی، نیازی به جسم نداره، درحالیکه جسم برای تداوم بقایش به روح نیاز داره، تا بتونه حس کنه، فکر کنه، تصمیم بگیره و انتخاب کنه!
بنابراین تمامی موجودات زنده دارای روح هستند و روح عامل تقسیمبندی انسان با سایر موجودات نیست، بلکه عقل و شعور باعث این تمایز میشه.
نظریه داروین هم از طریق اثبات روح رد نمیشه، بلکه میتونیم بگیم این نظریه فقط یک حدسه که اثبات نشده، چون یک حلقهی گمشده در این وسط وجود داره، اونم اینه که هنوز فسیلی مبنی بر موجودی که بین انسان و میمون باشد، پیدا نشده که دلیل بر تکامل میمون به انسان باشد!
پس نمیتوان اثبات کرد که انسان از تکامل میمون باشد.
از طرفی با دقت به موجودات عالم، به نظم دقیق، تقارن و زیبایی آنها پی برده، و نمیتوانیم تصادفی بودن تکامل و نشات گرفتن موجودات از یک باکتری را هضم کنیم.
همانگونه که وقتی خانهای ساخته میشود، یقین داریم که باد و باران و… به تصادف آنرا نساخته، بلکه موجودی دارای عقل و شعور آجرها را روی هم گذاشته تا خانه ساخته شده است.
سلام،
با مباحث مرتبط با روح چون تخصص و علمی در این باره به شخصه ندارم، طبیعتا" اجازه دادن نظری در این باره را هم ندارم. ولی درباره نظریه تکامل یا بهتره بگیم نظریه تطوور داروینی بایستی به این نکته اشاره کرد که همه فکت های علمی موجود (از منظر جنین شناسی، همردیفی مولکولی، فسیل شناسی و …) در حمایت از این نظریه هستند و گشتن دنبال حلقه مفقوده داستانی غیر علمی است که مخالفان علم برای رد این نظریه اختراع کردند، چون اصلا انسان از میمون بوجود نیامده که ما بدنبال حلقه مفقوده بین انسان و میمون باشیم. مطابق بر این نظریه انسان و میمون نیای مشترکی دارند، نه اینکه از هم دیگه مشتق شده باشند.