جدا از حقی که بعضی بزرگترها بر کوچکترها دارند، چقدر احترام فقط به دلیل بزرگتر بودن، منطقی و عملی هست؟
شرایط عادی زندگی منظورمه، نه وقتی که یک بزرگتر زورگو و بی منطق باشه، میخوام این رسم رو که در عرف ما(شایدم جاهای دیگه دنیا) هست، رو به چالش بکشم.
می دونیم که حتی اگه عمل نشه، زیاد توصیه میشه، به بچه های کوچیکم یاد میدیم و اونا هم اغلب نمی پذیرن.
این از اون مباحثی هست که خیلی توش پیچیدگی پیش میاد. سئوال اصلی که میتونه به فهم این داستان کمک کنه، اینه که احترام به چه معنی هست؟
چیزی ی که خیلی باب شده و باعث آزار میشه، اینه که احترام مترادف اطاعت جا افتاده. این باعث واکنش شدیدی میشه و به نظرم از این نظر اصلا قابل قبول نیست که بعد از سن عقلی که شخص دارای تجربه کافی شده، بخواد همچنان از بزرگترش اطاعت کنه.
احترام به معنی رعایت حال و داشتن بعضی حقوق خاص (که قابل بحث هست این حقوق)، میتونه پذیرفته بشه.
فرض میکنم منظور از احترام گذاشتن به بزرگتر در این موضوع گوش دادن به حرف بزرگتر هست و نه چیزهایی مثل اول سلام کردن، نگه داشتن در، زبوندرازی نکردن، … .
احترام گذاشتن به بزرگترها کار معقولیه! مخصوصا که معمولا بزرگترا تجربههای ما رو پیشتر زیستن و میتونن بعضی چیزها که ما نمیبینیم رو راحت تر ببینن.
ولی در این احترام گذاشتن نکته ای هست: مهمه بزرگتر چه جوری تجربه ش رو به منِ نوعی منتقل میکنه، ایا تجربه ش رو منتقل میکنه و بهم اجازه میده خودم درس بگیرم و برداشت کنم، یا صرفا نتیجه ی تجربه رو به شکل یه دستور به من دیکته میکنه؟
من اولی رو میپسندم و اتفاقا خیلی دوست دارم بشینم پای صحبت بزرگترا و به تجربه هاشون گوش کنم و خودم هر درسی که میتونستم از این تجربه ها بگیرم. ولی خوب تو تعاملات مختلفی که داشتم ادما اکثرا حوصله شون نمیشه و یا حس میکنن وقت کافی برای بروز تجربه شون ندارن و یه راست میرن سراغ «امر به معروف، نهی از منکر» و صرفا پیام اخر رو میگن!
این جور وقتا معمولا تجربه منتقل نمیشه و بالتبع بروز اتفاق شبیه این هست که «کوچکتر به حرف بزرگترش نمیکنه!».
پ.ن. احساس میکنم در ارتباط بین کوچکتر و بزرگتر هم مثل ارتباط بین زن و مرد، مسئلهی مهارتهای کلامی مطرحه!
با این صحبت یوسف کاملاً موافقم. به نظرم آدما اون سبکی که خودشون به بقیه احترام میذارن دوست دارن به خودشون احترام گذاشته بشه:
مثلاً من احترام گذاشتن رو در صداقت داشتن، نقد کردن درست و به موقع(زمانی که همه مجیزتو میگن یا تعارف دارن باهت)، همراهی کردن و بودن در مواقع تنهایی و سختی، اطاعت نکردن کامل(به نظرم اطاعت کامل از افراد بیاحترامی به خودشون و جایز الخطا بودنشون هست)، صمیمیت و خیلی چیزای دیگه میدونم. و خیلی دوست دارم افراد مختلف همین سبک احترام رو بهم بذارن.
خوب مسلماً چون آدما گرایشات و اصول اخلاقی متفاوت دارن این موضوع خیلی پیچیده میشه. مثلاً پدر و مادرامون چون خودشون اطاعت زیادی از بزرگتراشون داشتن انتظار همین سبک از احترام رو هم از ما دارن.
خیلی قشنگ توضیح دادین. در توضیح خودم هم قسمتی از این احترام به اطاعت مربوط بود و نمیدونم چرا این خیلی واقعی و مسلم شده برامون. شاید بخشیش به این برمیگرده که ما چارچوب قوانین مختلف رو با سطحی از تعاملات اجتماعی قاطی کردیم:
مثلاً “اطاعت از قوانین راهنمایی و رانندگی، احترام به حقوق سایر شهروندان است”
در این عبارت احترام هم وزن و هم قافیه با اطاعت عنوان شده.
حالا فرض کنیم منظور از احترام کوچیک به بزرگ از دسته دوم باشه، در کل این جور قوانین نانوشته از کجا اومدن، چقدر مفیدند و چقدر مضر؟ چقدر و چگونه باید به حفظ و تصحیحشون اهمیت بدیم.
چالش برانگیز شد سوال
به نظرم میرسه مقدار زیادی از این قوانین از غریزه هامون میاد، چون این رفتاری هست که در حیوانات هم میتونیم ببینیم. مثلا یه جوجه و یه خروس رو تصور کنین، وقتی غذایی گذاشته میشه جلوشون اول خروسه میخوره و اگه جوجه به خودش اجازه خوردن بده نوک میخوره! و جوجه به مرور زمان یاد میگیره احترام بذاره و موقع غذا خوردن دیرتر بیاد سر سفره.
اگه یه بچه بزرگترش رو ببینه و اول سلام نکنه یا کتک میخوره یا اخم میبینه و … . و به مرور یاد میگیره این کار رو انجام بده، برای اینکه خود بزرگتر با رفتارش این رو ازش طلب میکنه. بزرگتر هم فکر میکنم برا قدرت طلبیش هست که چنین میکنه.
درسته و جالب بود.
حالا بریم سراغ اون قسمتش که از آموزش و فرهنگ میاد، انگار که تو جوامع مختلف شکل این احترام گذاشتنا هم فرق میکنه.
ریشه بعضی ازین آداب کجاست، شاید بعضی وقتا نظم اجتماع های کوچک خانوادگی و قبیله ای با همین قوانین، حفظ میشده مثال سرخپوستیش میشه:
جرقه کوچک به ** رعد بزرگ** احترام بذار !
و بعد همین شده سرسلسله تولید این قوانین نانوشته و منشأ قدرت سازی برای بزرگترها. . . .
افتادگی آموز اگر طالب فیضی / هرگز نخورد آب زمینی که بلندست
کوچکترها اگر بخواهند بزرگ شوند باید در مقابل حرف بزرگترها خویشتن داری بکنند این به معنای قبول کردن ذلت و خواری نیست بلکه به این معنیست که به خودشان زمان می دهند تا به شرایط کسی که بزرگتر است برسند و بعد تجزیه و تحلیل کنند و آنگاه در قبول یا رد آن مختار شوند
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی(حضرت حافظ)
از نظر من هر انسانی دارای حرمتی است چه کوچکتر و چه بزرگتر و احترام یکجور یکطرفه است . ولی هر دو حرمت و انسانیت و مهربانی و منطق خوب رو باید مقابل هم رعایت کنند.
مثلا فرض کنید پدر یا مادری که بخواد به زور کودکش رو به حمام ببره با گارد کودک رو به رو میشه و اگر حمام نره یه عادت بد و اگه به زور حمام بره سرخورده و پرخاشگر میشه درنتیجه اینجا نمیشه بگیم که هر جور گفتنی خوبه ؛ پدر و مادر بخاطر اینکه کودک تمیز و سرحال باشه راه غلطی رو طی کردن و در این صورت حرمت هر دو در ذهن هم میشکنه . ولی با بیان خوب و به قول @lolmol در اختیار قرار دادن تجربه و تشویق میشد به هر دو هدف (حفظ حرمت طرفین و تمیزی کودک) رسید. اگر هم در یک خانواده اطاعت گر و جبر گرا بزرگ شدیم باید اول خودمون رو پاکسازی کنیم و مثل یک انسان نرمال با کودک ،همسر و دوستان و… ارتباط برقرار کنیم. قطع شدن زنجیره (اطاعت و جبر= احترام) به نفع خود ما و جامعه هست. انسان آزاد کسی رو به اجبار و احترام اطاعت گونه وادار نمیکنه
و این خصلت باعث شکوفایی بیشتر خودش میشه.