فرض میکنم منظور از احترام گذاشتن به بزرگتر در این موضوع گوش دادن به حرف بزرگتر هست و نه چیزهایی مثل اول سلام کردن، نگه داشتن در، زبوندرازی نکردن، … .
احترام گذاشتن به بزرگترها کار معقولیه! مخصوصا که معمولا بزرگترا تجربههای ما رو پیشتر زیستن و میتونن بعضی چیزها که ما نمیبینیم رو راحت تر ببینن.
ولی در این احترام گذاشتن نکته ای هست: مهمه بزرگتر چه جوری تجربه ش رو به منِ نوعی منتقل میکنه، ایا تجربه ش رو منتقل میکنه و بهم اجازه میده خودم درس بگیرم و برداشت کنم، یا صرفا نتیجه ی تجربه رو به شکل یه دستور به من دیکته میکنه؟
من اولی رو میپسندم و اتفاقا خیلی دوست دارم بشینم پای صحبت بزرگترا و به تجربه هاشون گوش کنم و خودم هر درسی که میتونستم از این تجربه ها بگیرم. ولی خوب تو تعاملات مختلفی که داشتم ادما اکثرا حوصله شون نمیشه و یا حس میکنن وقت کافی برای بروز تجربه شون ندارن و یه راست میرن سراغ «امر به معروف، نهی از منکر» و صرفا پیام اخر رو میگن!
این جور وقتا معمولا تجربه منتقل نمیشه و بالتبع بروز اتفاق شبیه این هست که «کوچکتر به حرف بزرگترش نمیکنه!».
پ.ن. احساس میکنم در ارتباط بین کوچکتر و بزرگتر هم مثل ارتباط بین زن و مرد، مسئلهی مهارتهای کلامی مطرحه!