بعضی گفته ها برام عجیبه، ولی انگار واقعا رخ میدن.
مثلا اینکه دختری با پسری ازدواج کنه و به محض رسیدن به خارج جدا شه، تو ذهنم نمیگنجه. اگه بخوای بری خارج خوب میری دیگه، چه کاریه این همه سختی ها و هزینه های ازدواج رو به خودت بدی؟! تازه کسی که میره خارج معمولا از درد تنهایی رنج میبره و با یه همراه خارج بودن خیلی بهتر از تنها بودنه. و تازه احتمال اینکه یه نفر ویزاش جور بشه خیلی بیشتر از احتمال این هست که دو نفر ویزاشون جور شه!
البته ممکنه پسر و دختر در اثر تغییر محیط، رفتارشون تغییر کنه و یا موقعیت مکانی دو نفر طوری باشه که نتونن به زندگی مشترکشون ادامه بدن، ولی اینها رو نمیشه جز خشونت در نظر گرفت. و فکر میکنم منظور از خشونت وقتی هست که دختر نقشه میکشه که ازدواج کنه تا بره خارج و بعد جدا شه (این رو نمیفهمم!).
به نظرم میرسه اون چیزی که برای کاهش چنین خشونت هایی نیازه مهارت های کلامی هست. یه مقدار از این خشونت هم ممکنه از سبک تعامل غیرمستقیم در ایران و فرهنگهای شرقی ناشی بشه، که خب چنین چیزی برای انگلیس که امارش اورده شده کار نمیکنه.