من تجربه ای در زندگی دارم به این صورت که وقت هایی که عاشق میشوم، خلاق تر هستم و ذهنم بهتر کار میکند.
دوست داشتم نقطه نظر شما دوستان و تجربههایتان را در این زمینه بدانم.
من تجربه ای در زندگی دارم به این صورت که وقت هایی که عاشق میشوم، خلاق تر هستم و ذهنم بهتر کار میکند.
دوست داشتم نقطه نظر شما دوستان و تجربههایتان را در این زمینه بدانم.
البته خوب باید منظورتون از عشقو هم بهتر مشخص کنیم مثلا عشق به کار یا از اون عشق های اساطیری و این حرفها.
به شخصه مثلا من چون عاشق یاد گرفتن مطالب جدیدم همیشه سعی میکردم روشهای مختلف یادگیری و مطالب جدید و یاد بگیرم .یا مثلا من عاشق کشف مکانهای جدیدم و هر گونه ایده برای اینکه بتونه بهم کمک کنه تا من مسیری جدید رو پیدا کنم خیلی برام جذابه.
مثلا یادمه روزهای برای اینکه بتونم با استادهای مختلف ارتباط بگیرم و از علمی کهدارن استفاده کنم کلی فکر میکردم و برنامه می چیدم و با کلی پلن میرفتم سراغ استاید مختلف تا به نحوی از چیزهایی که بلد بودن استفاده کنم حتی اگه ربطی به کارم نداشت. یکی از بارزترینشم خود شما بودید که به شدت سعی کردم بهتون نزدیک بشم و از نکاتی که بلدید استفاده کنم البته شما خیلی باز بودید و اصلا نیازی به درگیری نداشت ولی خوب مثلا برای دکتر ناجی تو ای پی ام خیلی تریک به خرج بردم.
ولی خوب وقتی درگیر اون حالت های اساطیری میشدم که شایدم ناشی از شور جواننی باشه کلا مختل میشدم و خیلی خلاقیتی از خودم نشون نمی توستم نشون بدم.حتی دوست دارم مورد اخری رو مثل ورم تو کامپیوتر توصیف کنم که توان کامپیوتر رو میکشه توصیف کنم که مثلا در مورد من کاملا از کار کردن میفتادم .و حتی بعضا در مورد حتی توموارد رابطه انسانی نه تنها نمی توسنتم خلاقیتی نشون بدم بلکه کارهای عادی و روابطه عادیمم دچار خطاهای فاحش میشد. البته شایدم چون من کلا تو روابط انسانی خیلی قوی نیستم طبیعتا نمی تونستم خلاقیت خاصی به خرج بدم.
خوب عشق مفهوم خیلی روشنی نیست ولی شعف و غمی شبیه آنچه یک عاشق تو مفاهیمی که ما ازش شنیدیم رو تجربه میکنه ما هم در شرایط مختلف درک کردیم مثلن علاقه به یه چیز یا کس یا مفهوم متفاوت به شکلی متفاوت رو شاید بشه به عشق ربط داد. خوب مثلن تو تکرارای دور و برت دنبال یه چیز نو میگردی بدون اینکه خیلی متوجه باشی یهو میبینی اون چیز نو هم متوجه جستجوی تو شده و بهم وصل میشید یه مدت این تکراری نبودن ها دلت رو خوش میکنه و این خوشی به آدم انرژی میده و تا وقتی این انرژی هست آدم میتونه نوآفرین باشه خلاق باشه نگاهش متفاوت میشه مثبت میشه احساسش متفاوت میشه از زندگی لذت میبره و به فکر ساختن و بهبود میفته به نظرم عشق میتونه منشا آفریدن باشه انواع آفرینش : آفرینش ادارک آفرینش احساس آفرینش اثر هنری آفرینش اثر صنعتی آفرینش اثر اجتماعی . فعلن همین
میشه یکم علمی تر صحبت کنیم؟
خلاقیت تعریف داره و خیلی وقت ها ما برای چیزای دیگه ای از واژه خلاقیت استفاده میکنیم
طبق نظریه گیلفورد خلاقیت 8 جنبه داره:
1 . Fluency
2 . Flexibility
3 . Originality
4 . Elaboration
5 . Synthesizing
6 . Analyzing
7 . Organizing
8 . Complexity
داشتم در مورد این موضوع می خوندم وبه این رسیدم یه پرزنتیشن خوب در همین مورد رابطه ی خلاقیت وعشق
به نظرم بستگی به نوع عشق داشته باشه.
مثلا وقتی عشقم به دوستانم و مواردی که تمایل به اعتلاشون دارم (سرزمین، تیم، روح و جان انسانها) یا شادی آدمی که محترم هست برام، رو مورد توجه قرار می دم، بهتر از وقتی کار می کنم که اینا رو در نظر نگیرم یه جورایی موتور روشن میشه درونم.
اما اگر عشق از نوعی رو بگم که مربوط به یه آدم خاص باشه و اون هم از نوع پیش پاافتاده اش و البته یک طرفه به نظرم بیشتر مختل کننده باشه مگر اینکه فرد یه جورایی یه مراحلی از رشد روحی رو طی کرده باشه.
عشق یک احساسه مثل شادی پیروزی یا غم شکست که باعث آزاد شدن حجم بالایی از هورمون ها در بدن میشه که سبب تغییر تعادل دمای بدن ، سطح هوشیاری ، اشتها ، خوشحالی ، جنب و جوش و تحرک و …
پس اگر کسی در تجربه با عشق به سطح شادی برسه اثرات مثبت و به سطح غم اگر برسه اثرات منفی ای از هورمون های آزاد شده تحت این رویداد رو در بدن انسان شاهدیم.
به نظرم آدم هایی که از عشق به شادی رسیدن بیشتر از بقیه روی به خلاقیت و کار های خلاقانه میارن
حتی این مقاله هم خوبه وخلاصش تو خط اولش هست : آره ما خلاق تر میشیم چون در دام عشق افتادن باعث میشه جهانی فکر کنیم!
عشق دلها را توانگر میکند / آنچنان را آنچنانتر میکند {حضرت نظامی}
عشق چون تمرکز را زیاد میکند موجب خلاقیت است خداوند هم عاشق بود که انسان را آفرید
عشق شما رو به نیرویی متصل میکنه که من بهش میگم خالق
این نیرو توانمندی شما رو چندین برابر میکنه