من ذهنم خیلی تو گرفتن تصمیمات آنی فعاله، انگار یهو بهش وحی میشه.
مثلا یهو یه روز یهو تصمیم گرفتم که کلا اینستاگرامم رو پاک کنم، یا مثلا همین دیروز یهو تصمیم گرفتم که با دوست دخترم به هم بزنم.
شما چه تصمیمات آنیای گرفتید؟ ازشون راضی بودید؟
من ذهنم خیلی تو گرفتن تصمیمات آنی فعاله، انگار یهو بهش وحی میشه.
مثلا یهو یه روز یهو تصمیم گرفتم که کلا اینستاگرامم رو پاک کنم، یا مثلا همین دیروز یهو تصمیم گرفتم که با دوست دخترم به هم بزنم.
شما چه تصمیمات آنیای گرفتید؟ ازشون راضی بودید؟
هر دوی این مثالها که مطرح شد رو جز تصمیمات فکر شده به حساب میارم: پاک کردن حساب اینستاگرام و به هم زدن با یه دوست. چرا؟ چون در هر دو مورد سابقهی فکری وجود داشته که به مرور فرد رو متوجه کرده که اینها رو نمیخواد. صرفا تو این موقعیتها اقدام یا اجرا هست در یک لحظه صورت میگیره و کشدار نمیشه.
مثال میگم: شما روزها زمانتون رو در اینستاگرام میگذرونین، بدون اینکه درامدِ ذهنی یا دستاورداتون به اندازه سرمایه گذاری تون باشه. بعد یه روز مجموع این سود به ضررها، باعث میشه شما تصمیم بگیرید حساب اینستاگرامتون رو ببندین.
این فکرها در ناخودآگاه فرد جریان داشته، و شاید به همین دلیل حس تصمیم فکر شده رو نداشته.
تصمیم آنی، رو چیزی میدونم که یهو برای فرد پیش بیاد، بدون اینکه خود فرد مستقیم بهش فکر کرده باشه، و حالا سوال اینه که ایا فرد استقبال میکنه از چنین تصمیماتی یا نه. مثال بگم: رئیستون یهو بهتون میگه یه ماموریت داری و باید به افریقای جنوبی سفر کنی، آیا در لحظه میپذیری یا ترجیح میدی فکر کنی و سبک-سنگین کنی؟
با این توصیف از تصمیمات آنی، خودم شخصا خیلی تحمل تصمیم آنی رو ندارم. ترجیح میدم فکر شده اقدام کنم و معمولا گاردم در برابر موقعیت هایی که باید سریع تصمیم بگیرم، بالاست و ازشون استقبال نمیکنم.
درسته، احتمالا این تصمیمها در ناخودآگاه من بهش فکر شده از قبل. ولی خب حتی مطابق تعریف شما هم تو زندگی کم پیش نمیاد که آدم مجبور به تصمیم گیری بشه.
از تصميماي آني راضي ترم چون بعدش كه بهش فكر ميكنم با خودم ميگم من بدون سبك سنگين كردن اين كارو انجام دادم و صرفا با انجام اين كار حالم خوب شده پس پشيمون نميشم
البته که هر تصمیم آنی درست نیست قطعا…
مثلا تصمیم آنی شما برای پایان رابطه با دوست دخترتون واقعا جای بحث داره چون اگر ساعتی به احساس و حال اون بعد از اقدام خودتون فکر میکردین حتما راه دیگه ای رو انتخاب میکردین.
ولی من اصولا به تصمیمات آنی خودم توجه نمیکنم و اجازه میدم زمان بگذره و دوباره بهش فکر میکنم اگر نتیجه تامل دوباره من همون تصمیم انی اول باشه انجام میدم.
من خودم چون دچار «فکر کردن بیش از حد» (overthinking) هستم، معمولا تصمیمات آنی رو بهتر دیدم و خیلی وقتها احساس خوبی بهم دست داده که با فکر کردن سریع پیش رفتم. ولی میدونم اگه همیشه اینکار رو بکنم، احتمالا احساس پشیمانی هم در موارد زیادی خواهم داشت.
من معمولا یک مقدار threshold دارم، اگر درصد اطمینانم از اون تصمیم آنی بیشتر از اون مقدار باشه، اصلا صبر نمیکنم، اگه کمتر باشه به هر دلیلی یکم بازنگری میکنم تو تصمیم.
ولی یادمه چند سال پیش جایی خوندم که تحقیقات نشون داده که آدمهایی که تصمیمات آنی میگیرند، معمولا از تصمیماتشون راضیترن
درسته چون رضایت الزاما ناشی از تحلیل نتیجه نیست و احتمالا خیلی به دنبال قیاس با حالتهای محتمل دیگه هم نیستن.
حرفم در مورد خودم بود: فکر میکنم کسی که یک سبک تصمیمگیری داره، معمولا حرکتهاش در مسیر مخالف رو جذابتر میبینه. یعنی کسی که بیش از حد فکر میکنه، معمولا تصمیمات آنی خودش رو جذابتر و نه الزاما درستتر میبینه. حالا اگر که میزان تصمیمات آنی برای من اونقدر زیاد بشه که عملا سبک عوض بشه، میزان رضایت هم افت خواهد داشت (به نسبت حالت قبل)، الزاما ناراضیتر نخواهم بود البته.
من دز تصمیمات آنی که گرفتم راضی نبودم. چون خیلی کم پیامدهاشو بررسی میکنم و ابعاد موضوع و میسنجم. باید چند روزی دم بکشه …
چطور در تصمیمگیریهای آنی بهتر عمل کنیم؟
معمولا آسیبش اونجاس که گاهی چون خودم در لحظه نمیتونم تصمیم خوبی بگیرم با دیگرانی که سرعتی تصمیم میگیرن موافقت میکنم و بعد میبینم که اونها هم دچار خطاهای به مراتب بیشتری بودن … اما من صرفا خودم رو از فشار تصمیمگیری نجات دادم
من فکر نمیکنم سرعتی تصمیم گرفتن به معنی نداشتن هیچ معیاری یا موافقت و تبعیت از دیگران باشه. تصمیم آنی، بیشتر به این معنیه که در همون لحظه هزینه و منفعت رو تخمین بزنیم و براساس اون پیش بریم. البته تخمین در لحظه، نادقیق و خام هست ولی به هر حال معیاری برای تصمیمگیری در دست قرار میده.
برای مثال، قطعا رفتن به سمت یک پرتگاه بدون دلیل خاصی، یک تصمیم آنی پرهزینهست و نیازی به زمان نداره که بفهمیم عواقبش رو.
بله منم موافقم که به معنای موافقت با دیگران نیست. اما این رو هم زیاد دیدم که مثلا در جلسهای موضوعی به تصویب رسیده، اما بعد خیلی بهش معترض میشن و برای خودم هم پیش اومده. این به نظرم به دشواری تصمیمات آنی برمیگرده. چون در لحظه نتونستن تصمیم درستی بگیرن و خب تاوانش رو در هدر رفتن وقت و انرژی و فشار روانی که بهمون وارد میشه میپردازیم.
حتی یکبار من در جلسهای موضوع جدیدی رو مطرح کردم، دیگران معترض شدند که باید از قبل بهش میپرداختیم و وارد کردن موضوعات جدید باعث میشه ما نتونیم در لحظه تصمیم درستی بگیریم…
این دقیقا همون اتفاقیه که در مورد انتخابات هم میوفته. در واقع، تکنیکهای مدرن انتخاباتی دقیقا روی جهتدهی به ذهن برای تصمیم آنی کار میکنن و از این طریق افراد رو به سمت انتخاب خاصی پیش میبرن: القای احساسهایی مثل ترس، بزرگنمایی یک هزینه یا سود برای افراد، وعده غیرعملی به شکلی خاص یا … . در سطح پایینتر مثل جلسات عموما از اشکال دیگهای برای پرت کردن ذهن از تخمین هزینه و منفعت استفاده میکنن:
ایجاد فضایی کاملا بیربط که ذهن رو مشغول کنه و در کنار اون مسئله مطرح میشه و تصویب میشه.
ایجاد روند پرفشار برای یک بررسی یک مسئله تا افراد صرفا برای خلاص شدن بدون بحث به نکته اصلی بپردازن. مثلا نکات حساس رو در آخر جلسات مطرح کردن، از این نوع تاکتیکهاست.
روندی طولانی برای بررسی مسئله ایجاد کردن، مثلا با پیش کشیدن چالشهای غیرمرتبط.
معمولا در ایران از این تکنیکها در جلسات اداری به شدت استفاده میشه و بعدا عواقب تصمیمات به سراغ افراد میاد.
میشه پرسید در لحظه چه سوالاتی در گرفتن تصمیمات بهتر بهمون کمک میکنه؟
وقتی چنین تصمیمی باید بگیرم معمولا در چندثانیه فقط یک افق خیلی کوتاهمدت رو در نظر میگیرم و اینکه کدوم انتخاب در این افق برام راحتتر و بهتره. به همین دلیل ممکنه در وسط یک مسیر درگیر این سوال بشم و تصمیم بگیرم که برگردم. این بهتر بودن هم الزاما به این معنا نیست که برام مفیدتره بلکه فقط اون لحظه برام لذت بخشه و باهاش راحتترم و به قولی چون که فردا آید فکر فردا میکنم.
در این مدل برخی تصمیماتی که گرفتم خوب بوده و فهمیدم بیش از حد مسئله رو جدی گرفته بودم و گاهی اوقات خوب نبوده. با اینحال در میان این تصمیمات فکر نمیکنم ضرر جدی دیده باشم. البته ممکنه به دلیل تصمیمی که افق زمانی بلندتری نداشته مجبور باشم زمان و وقت بیشتری برای جبران بگذارم ولی به یاد ندارم در تصمیمات آنی ضرر جبرانناپذیری خورده باشم. هرضرری بوده بعدا مجبور شدم جبرانش کنم
این هم سوال جالبیه، اگه آدم جوابش رو بدونه کاملا تصمیماتش بهینه میشه
نه اصلا و ابدا من آدمی نیستم که تصمیم های آنی بگیرم.من معمولا قبل انجام هر کاری فکر میکنم و تمام جوانبش رو میسنجم و تا الان هم هیچ وقت ناراضی نبودم فقط گهگاهی تو موقعیت هایی بودم که مجبور شدم تصمیمای آنی بگیرم و تحت تاثیر شرایط قرار گرفتم ،که اونم در بیشتر موارد کاملا پشیمون شدم
بستگی به موضوعی داره که میخوام راجبش تصمیم بگیرم
هرچی اهمیتش تو زندگیم بیشتر باشه خوب بیشتر تامل و فکر میکنم،
اما اگه موضوع سطحی باشه اکثرا آنی تصمیم میگیرم.
تا الان که جواب داده وراضی بودم.
داستان اینه که گاهی اوقات هم پیش میاد که آدم هر چقدرم تحقیق کنه به نتیجه مطلوبی نمیرسه و یهو به خودش میاد و میبینه سر یه موضوع پیش پا افتاده داره مقدار خیلی زیادی وقت میذاره.