در جهان با عظمت شعر وادب ایران حکیم نظامی گنجه ای یکی از نوابغ نادر است تا آنجا که در میان شعرای بزرگ و عالیمقام پارسی زبان جز سعدی و فردوسی هیچکس را نمیتوان شایسته مقایسه و سنجش با نظامی دانست.
تازه در مقام این مقایسه هم باید در نظر داشت که دو شاعر هم سنگ باز هر کدام در شیوه خاص خود بر دیگری مزیت دارد.
بنده حضرت نظامی را افسانه سخن سرا میدانم چون هم با بکار گیری سخن افسانه های شیرین خلق کرده و هم سخنهای افسانهای گفته.
دیوان خمسه به حق پنج گنج نظامیست. در اینجا من از گنج اول که همان مخزن الاسرار حکیم است داستان حضرت عیسی(ع) را انتخاب کردم:
پای مسیحا که جهان مینبشت
بر سر بازارچهای میگذشت
گرگ سگی بر گذر افتاده دید
یوسفش از چه بدر افتاده دید
بر سر آن جیفه گروهی نظار
بر صفت کرکس مردار خوار
گفت یکی وحشت این در دماغ
تیرگی آرد چو نفس در چراغ
وان دگری گفت نه بس حاصلست
کوری چشمست و بلای دلست
هر کس ازان پرده نوائی نمود
بر سر آن جیفه جفائی نمود
چون به سخن نوبت عیسی رسید
عیب رها کرد و به معنی رسید
گفت ز نقشی که در ایوان اوست
در بسپیدی نه چو دندان اوست
وان دو سه تن کرده ز بیم و امید
زان صدف سوخته دندان سپید
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو کن به گریبان خویش
آینه روزی که بگیری به دست
خود شکن آنروز مشو خودپرست
خویشتن آرای مشو چون بهار
تا نکند در تو طمع روزگار
جامه عیب تو تنگ رشتهاند
زان بتو نه پرده فروهشتهاند
چیست درین حلقه انگشتری
کان نبود طوق تو چون بنگری
گر نه سگی طوق ثریا مکش
گر نه خری بار مسیحا مکش
کیست فلک پیر شده بیوه
چیست جهان دود زده میوهٔ
جمله دنیا ز کهن تا به نو
چون گذرندست نیرزد دو جو
انده دنیا مخور ای خواجه خیز
ور تو خوری بخش نظامی بریز