من برا یه مدت کوتاه به ایران اومدم و واقعیتش دیدم که شرایط الان ایران یه جور خوبی نیست و مردم حالشون خوب نیست.
واقعیت با رانندههای تاکسی صحبت کردم تا از جدیدترین اخبار و تحلیلها هم با خبر بشم و دیدم همه اونها هم تصورم از وضع موجود ایران رو تایید میکنن. تو لابلای این بحث ها یه عده حرف از انقلاب میزدن و انتظار داشتند که یه کشوری بیاد حمله کنه و بعدش براشون صندوق رای بذاره و دموکراسی رو احیا کنه و بعدش که خیالش راحت شد که ایران به یه کشور دموکرات قدرتمند تبدیل شده یه پیام رو میز ارایش بذاره بگه:
البته یه اقایی بود که کیف پولشو زده بودن و زخمی تو ماشین نشسته بود که بره پلیس شکایت کنه معتقد بود
ما امنیت داریم و این بزرگترین حسن کشوره.
اینها تحلیلهای خیلی عجیبیه که هممون باهاش اشناییم ولی سوال اینجاست که کشور ایده آل کجاست و چه تعریفی داره؟ و سوال سختتر اینکه هزینه تبدیل شدن به یه کشور ایده ال چقدره؟
این که مردم هرکجا که مشغولن کارشون رو درست انجام بدن، فقط به فکر منفعت شخصی و سود موقت نباشن، فرصتطلبی و زرنگبازی، باعرضه بودن نباشه، کمتر شعار بشنوم، عمل ببینم، تعریف و تمجید تبدیل بشه به نقد سالم، همه، خرابکاریهامون رو ماستمالی نکنیم، با همکارهامون انسانی رفتار کنیم بهدور از بغض و بخل، با هم حرف بزنیم، به حرف هم گوش بدیم، از هم سوال بپرسیم، به سوالایی که ازمون میپرسن جواب بدیم، به هم اهمیت بدیم، فکر و رفتار و کار همدیگه رو اصلاح کنیم، اگه کاری رو بلد نیستیم یاد بگیریم و اگه کسی بلد نیست یادش بدیم و اگه نمیشه، جاها رو عوض کنیم.
جای روابط صحیح انسانی تو ایران خیلی خالیه، مردم خستن، با هم نیستن، توقع دارن، قهر میکنن، سکوت میکنن یا دعوا میکنن، حد وسطش کمه.
اختلاف سطح برخورداری آدما از منابع، امکانات، رفاه، اطلاعات و آگاهی و زندگی نسبتاً سالم، رنجم میده و دوست دارم این به هر دلیلی که هست با هر طریق منطقی ممکن کم بشه. اینکه هرکس هرچی (امکانات و موقعیت) داره به خاطر تلاش و لیاقتش باشه خوبه، ولی خیلی جاها اینطور نیست.
خیلی ساده بگم
الان ایران نرخ بیکاریش برسه به زیر 2 درصد
الان ایران مشکل اب و انرژیش حل بشه
الان ایران بصورت استیبل در بین 3 کشور اول دنیا از لحاظ تولید علم باشه
نسبت صادرات 3 برابر واردات باشه
سیستم مدیریت ایران بازنگری بشه
این ها اصلیترین مواردی هستند که اگه الان اینحوری بشه ایران رو کشور ایده آل خودم میدونم
هر چند انتظارم این بود که افراد بیشتری مشارکت کنند ولی برام یه چیز خیلی جالب وجود داشت تو تمام پاسخ ها هی کس به بخش دوم سوال دقت نکرد و یا اصلا متنی که نوشته بودم رو نخوند که این خیلی عجیبه. اگرم خونده شده خیلی عجیبه که ادمها فقط میدونن چی میخوان اما هزینه هاشو نمی دونن. این نکته خیلی جالبیه. چر اینطوری میشه؟
من هم همین تجربه رو توی دیدگاههای مردم داشتم. وقتی یه نفر خودش رو با ژاپن و آلمان مقایسه میکنه، واقعا هیچ درکی از فشار کاری و نظم اونجا نداره.
براساس دیدگاهی که از حرف زدن با آدمها به دست آوردم، من فکر کنم برای اکثر آدمها، کشور ایدهآل همین ایرانه، ولی مشکلی که دارن جای خودشون توی سیستمه.
شاید بهتره بپرسیم جامعه ایدهآل من چیه. از نظر خودم جامعه ایدهآل، یه پس زمینه داره یعنی ثروت و پتانسیل اجتماعی و یه فرهنگ کمینه اجتماعی. از نظر ثروت جامعهای رو میپسندم که نه اونقدر فقیر باشه که امیدی به تامین زندگی آدمها وجود نداشته باشه، نه اونقدر ثروتمند که الزام وجود اجتماع رو از بین ببره. فرهنگ اجتماعی شاید قسمت سخت و زمانبر داستان باشه، ولی با اصل ساده بخوام بگم، آدمهای جامعه به جامعه مثل جائی برای کسب ثروت شخصی نگاه نکنن و به فکر این هم باشن که چه چیزی رو به جامعه اضافه کردن در زندگیشون (کمی فلسفیه البته ). هزینه هم کمی نگاه به آینده، احترام و نقد درست گذشته و توقع درسته.
از نظر من کشور ایدهآل لزوما ثروتمندترین کشور نیست اما کشوری است که حداقلهای زندگی را بتوان در آن برآورده کرد. در چنین کشوری جامعه معنی دارد و یک همبستگی اجتماعی برای برآورده کردن حداقل نیازهای اجتماعی وجود دارد.
در مورد ایران هزینه این تغییر از نظر من اینها است:
تغییر نگرش عمومی در مورد بحث ثروت ملی و پذیرش واقعیات عصر حاضر.
نزدیک شدن سطح توقعات جامعه به یک حالت تعادلی. متاسفانه سطح توقعات در ایران شدیدا در حال اوجگیری است و اصلا با واقعیات جامعه همخوانی ندارد.
تغییر سبک کار کردن فعلی که اصلا کارآمد نیست. به بیان دیگر بالا بردن وجدان کاری، و تعهد برای درست انجام دادن کاری که به ما سپرده شده.
سختکوشی که به نوعی یک مسئله فرهنگی است و به نظر من در نسل جدید کمتر به چشم میآید.
چرا فکر میکنید در ابعاد اجتماعی الگوسازی روش موثریه؟ مگه کم از الگو استفاده کردیم نتیجه چی شده؟ دانشگاه، صنعت، حتی فرهنگ مدرن رو با الگو وارد کردیم ولی نتیجه چی شده؟ نه فقط اتفاقی نیوفتاده، بلکه بسیاری از اهرمهای جامعه مدرن امروز چون در زمان نادرست و به شکل فشار از بیرون وارد شدن در نهایت به دیدگاه منفی اجتماعی دچار شدن.
امروز فکر میکنید چند نفر در اجتماع امید دارن که دانشگاه در آینده ایران موثر باشه؟ وقتی در جائی لازم شد از سیستم دانشگاه و مطالعاتی استفاده کنیم، چند نفر از جامعه اعتقاد دارن که این اهرم موثره و امید دارن بهش؟ وقتی یک اهرم اجتماعی رو در جای غلط استفاده کنیم فقط شکست موقت نیست، بدبینی اجتماعی نسبت به اون رشد میکنه و شاید دیگه هیچوقت نتونیم به درستی از اون استفاده کنیم.
استفاده از الگو برای اجتماع ساده ترین راه ممکنه یعنی وقتی یه جامعهای نمیخواد به خودش زحمت بده که خودش رو بشناسه، فکر کنه و ریسک کاری رو بپذیره، میاد از الگو استفاده میکنه. نتیجه هم مشخصه، چون یه الگوی موفق در پس زمینههای طبیعی، فرهنگی و اجتماعی تعریف میشه. شاید فرهنگ رو بتونید عوض کنید ولی مسائل طبیعی رو نمیتونید عوض کنید. به همین دلیل که کشورهای موفق لزوما یه الگوی یکسانی برای موفقیت ندارن.
اگر صرفا رشد اقتصادی مدنظره، چرا چین رو در نظر نمیگیرید؟ روش هم بسیار سادست و اتفاقا عبور ما از امروز به سمت چین بسیار راحتتره تا ژاپن یا آلمان.
دو مولفه مهم برای من توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی هست که اولی مهم تر از دومیه. شاید بدون دومی حتی بتونم ایران زندگی کنم ولی بدون اولی نمیتونم. البته همونطور که اشاره شد، رضایت از زندگی هم اهمیت بالایی داره ولی خب این موضوع درونیه و تنها مثل سرعت سنج ماشین میمونه.
توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی ما رو مثل چین میکنه و توسعه سیاسی بدون توسعه اقتصادی تا حدی شبیه هند. ترجیح شخصیم اینه جایی مثل چین باشم که فرصت های رشد و کارآفرینی و نوآوری زیاده و زیرساختهای فیزیکی به سرعت در حال رشده. البته خب ایده آل جایی هست که هر دو رو داشته باشه مثل سویس و هلند.
من استدلال دیگه ای از لزوم عدم الگوگیری از آلمان و یا ژاپن دارم. نمی دونم حافظه تاریخی مردم ما چقدر خوب کار میکنه، ولی بهتره اگه کسی خواست ایران رو با آلمان مقایسه کنه بهتره اونو با آلمان شرقی مقایسه کنه و شرایطی این کشور قبل از الحاقش به آلمان غربی داشت رو مطالعه کنه. متاسفانه شرایط امروز ایران اگرم بخواد مقایسه بشه بیشتر شبیه به آلمان شرقیه.
کشورهایی مثل آلمان غربی یا ژاپن به شدت تحت تاثیر سرمایه گذاری خارجی و تبادل با کشورهای سرمایه دار بودند که تونستند اقتصاد خودشون رو بازسازی کنند و اگه یه نگاه خیلی گذرا بندازید متوجه میشید که هیچ کدوم از کشورهایی منزوی نتونستند دارای رشد اقتصادی خوبی باشن و اغلب به همون وضعیت الان ایران دچار شدند . حتی چین تا وقتی که تصمیم گرفت که دربهای اقتصادش رو به سمت کشورهای دیگه باز نکنه نتونست کشور متعادلی باشه.
کشور ایده آل از نگاه من
من تو آلمان یه تجربه خیلی جالب بدست آوردم که منجر شد که بتونم یه تعریف اولیه از رفاه داشته باشم که بصور خلاصه و تیتروار تو قسمت پایین میارم. جامعه ایده آل برای من به صورت زیر هست:
شایستهسالاری: افراد بنا بر لیاقت و شایستگی پستهای مختلف کشور رو تصاحب کنن و هر کسی اگر در جایگاه پایین در یک سازمان قرار گرفت، این امید رو داشته باشه که با لیاقت و شایستگی که از خودش نشون میده میتونه تا قبل از پایان یافتن دوره سی ساله کاریش در اون سازمان میتونه به بالاترین سمت دست پیدا بکنه.
حق اشتباه: همه افراد جامعه حق اشتباه کردن داشته باشند و هر اشتباه کوچکی که رخ داد الزما بر روی تمام زندگی اشخاص تاثیر منفی نگذاره.
قانونپذیری و سیستم مناسب: خطا کار بودن افراد پذیرفته بشه و شرایطی فراهم بشه که افراد کمتر خطا کنند و یا خطاهایی اونها به دیگران آسیب کمتری بزنه. به عنوان مثال در آلمان کشیدن سیگار خطای بزرگی هست که البته پذیرفته شده است و در نتیجه در تمام بیمارستانها مکانی به دور از اتاق بیماران به عنوان اتاق سیگار تعبیه شده.
انتخاب مسیر زندگی: آدمها هرجایی زندگیشون این امکان رو داشته باشند که با کمترین هزینه راه زندگیشون رو عوض کنند.
دولت پشتیبان و توانمند: آدمها حضور دولت رو به عنوان پشتبان خودشون بپذیرند و بدونن که میتونن افراد متناسب با رای و سلیقه خودشون رو انتخاب کنند و اون اشخاص هم تمام هم و غمشون ایجاد رفاه برای اونهاست و در مقابل ادمها گوش به فرمان ولتشون هستند و سختی هایی که اونها برای پیشرفت در نظر دارند رو می پذیرند. در آلمان به ندرت ادارات دولتی از کولر در تابستون استفاده میکنند؛ دلیلشون اینه که ما کمتر از نصف یک ماه اب و هوایی گرم داریم و این بدان معناست که ننیازی به سرمایه گذاری در این زمینه نداریم.
محیط مناسب پرورش استعدادها: همه افراد این امکان رو داشته باشند که به دنبال استعداد های و علایقشون برند و جامعه امان بروز و به نمایش گذاشتند این استعداد ها رو بهشون بده.
برابری اجتماعی: همه افراد جامعه امکان داشتن امکانات رفاهی یکسان رو داشته باشند و تنها افراد ثروتمند تر بتونن همون امکانات رو لوکس تر داشته باشند.
ثروت نمی تونه این امکانات رو برای ادمها فراهم کنه و اگه آلمان یه کشور ایده اله به نظرم این موارد هست که اونو ایده ال میکنه نه ثروت و سایر امکاناتش.
من برای رسیدن به کشور ایدهآل چه هزینهای باید بپردازم؟
و اما هزینه هایی که من نوعی باید بابت رسیدن به این کشور ایده ال، بپردازم؛ تشکیل میشه از یکسری اقدامات مدنی. باید از خودم بگذرم و به جامعه فکر کنم و رفاه جامعه. ممکنه مجبور شم چند ساعت دیرتر به سرکارم برسم تا به قانون احترم بذارم و یا مجبور شم جایگاه بالای مدیریتی خودم رو با دیدن فرد لایقتر ترک کنم تا کل سازمان رشد کنه.
به نظرتون ما چقدر میتونیم از خودم بگذریم تا جامعه مون اصلاح بشه؟
حالت ایدهآلم وقتی هست که تحریمها علیه ایران به پایان برسه و با دنیا به توافق اقتصادی-سیاسی-نظامی برسیم.
واقعا هیچ ایدهای ندارم که من چطور میتونم در تبدیل شدن ایران به یه کشور بی تحریم موثر باشم! و یا چه هزینه ای باید پرداخت کنم. اگه پیشنهادی دارین خوشحال میشم بشنوم.