بارها تو تمام کتابها نوشته شده که مردم ایران تاریخ نمی دونند و یا حتی گفته میشه که حافظه تاریخی مردم ایران ضعیفه. تا حالا به این فکر کردید حافظه تاریخی یه قوم یعنی چی؟ چه کسانی مسئول حافظه تاریخی بودن چیه؟
تجربه شخصی
مدتی قبل توسط دوست آلمانیم با کتابی اشنا شدم که البته به زبان آلمانی نوشته شده بود ولی به لطف اون دوستم من تونستم از این کتاب سر دربیاورم. کتاب در مورد این بود که مردم چه تعداد چیز رو در طول تاریخ ماله خودشون کردن. مثلا یه ادمی که یه خونه، یه ماشین، یه اسب، و یه تلوزیون داره، عدد چهار رو بهش اختصاص داده بودند.
این تحقیق به صورت خیلی گسترده روی ملیتهایی مختلف علل الخصوص چین انجام شده بود تا بفهمند که مردم اروپا و مردم چین در طول تاریخ این اخلاقشون چطوری تغییر کرده و چقدر علاقه مند شدند چیزهایی بیشتری رو برای خودشون کنن. پشتبند این بررسی تاریخی اون شخص به علل جامعه شناختی اون اتفاقا پرداخته بود. که کلی نتایج خوب و قابل درک به خواننده ارائه میداد.
نتیجه گیری و طرح سوال
از اونجایی که همه ماها در مورد تاریخ کشورمون کمابیش اطلاعات داریم، پس چرا به ما گفته میشه که ما حافظه تاریخی نداریم؟
آیا میشه این موضوع حافظه تاریخی رو به هوش تاریخی بسطش داد؟ منظورم اینجا از هوش تاریخی اینکه ما با خوندن تاریخ علل رو بفهمیم و تو شرایط مشابه تصمیم خطای کمتری رو داشته باشه.
اگر این نامگذاری من به برداشتهای شما نزدیک هست، به نظرتون هوش تاریخی رو تمام افراد جامعه تشکیل میدهند یا فقط افراد خاصی که قابلیت تحلیل و تسلط رو تاریخ رو دارند؟ به نظرتون چطور میشه این هوش تاریخی رو تو مردم ایران بالا برد؟
تجربه شخصی
تو اعتراصات مردمی دی ماه مردم نسبت به یه انقلاب دیگه یا نسبت به شلوغی بیشتر به نوعی اگاه شده بودند و بیشتر نظرشون اصلاح شرایط موجود بود نه انقلاب و براندازی.
دقیقا تعبیر درست هوش هست نه حافظه. چون صرف حافظه و دانستن تاریخ بدون پردازش اطلاعات کمکی به جامعه در برخورد با مسائل نمیکنه. البته در مسائل ساده این دوتا میتونن به هم مربوط باشن.
ولی حافظه برای تبدیل به استفاده تحربی دوتا نکته داره:
تحلیل اینکه وضعیت موجود چقدر با وضعیت تجربه شده متفاوت هست،
بیشتر نافی هست در مورد تجربههای ناموفق. یعنی حافظه بهتون میگه چه کاری رو انجام ندید. در مسائل پیچیده این مسئله خیلی کمک کننده نیست. به دلیل اینکه تمام جنبههای مسئله در دسترس نیست و البته اینکه به میزان تکرار زیادی نیاز داره تا بشه ازش مسیر پیشرفت به دست آورد.
هوش میتونه این مشکل رو برطرف کنه و بدون تکرار، با تحلیل براساس اصول قابل قبول، کمک کنه که مسیر رسیدن به هدفی قابل دسترس روشن بشه. در خیلی از موارد، مثل عدالت، به راحتی نمیشه به جامعه فهموند که برابری مطلق قابل دسترسی نیست، و اگر هم باشه، پایدار نیست.
مشکل دیگه در اینه که توانائی گسترش اجتماعی هوش بسیار پائینتر از حافظه هست. شاید در اروپا تا حدی این هدف برآورده شده باشه، البته در زمانی بسیار طولانی و سیستمی هدفمند، ولی حتی در جائی مثل آمریکا، چیزی به معنی هوش اجتماعی در جامعه وجود نداره. نمونه بارز نبودش، انتخابات اخیر که نمادی از شکست منطق و اخلاق اجتماعی در برابر تندروی و گستاخی بود.
نکتهی مثالی که گفتید اینه که هرچند رفتار به نظر آگاهانهتر بود ولی هدفها کاملا تکراری به نظر میرسید. این یعنی حافظه تا حدی کمک کرده ولی هوش اجتماعی بسیار پائین هست.
تجربه اروپا و آمریکا نشون میده، برای هوش اجتماعی نیاز به ترکیبی از رفاه، فراغت برای بالا بردن آگاهی و صبر برای نسلهای زیادی هست. بدون یکی از این فاکتورها عملا امکان پذیر نیست، برای مثال در آمریکا که فراغت به اندازه کافی نیست این مسئله اتفاق نیوفتاده.
من حتی در مورد این هم شک دارم. بارها از دوستان دانشگاهی چیزهایی شنیدهام که نشان میدهد خیلیها حتی تاریخ دو دهه اخیر را هم نمیدانند (علاقهای هم ندارند که بدانند). شاید بهتر بود میگفتی تاریخ را به صورت تیتر وار کمابیش میدانیم. تیترها را هم از رسانههای خارجی دریافت میکنیم چون رسانههای داخلی صرفا صورت مسئلهها را پاک میکنند.
تا زمانی که آرامش اقتصادی و رفاه در یک جامعه نباشد، تحلیل درست تاریخی، سیاسی و اجتماعی شکل نمیگیرد.
فکر میکنم نخبگان هر جامعهای میتوانند چنین کاری را به تدریج انجام دهند. اما در شرایط بد اقتصادی، کسی گوشش به این حرفها بدهکار نیست.
اگر منظورت اعتراضات اخیر هست، من هیچ شکلی از آگاهی را در آن ندیدم. اعتراضات اخیر غم نان بود و بس. با رفع مشکلات اقتصادی این اعتراضات از بین خواهد رفت. اعتراضات اخیر پیشرفتی نسبت به گذشته نداشت. خشنتر از قبل و بی منطقتر از قبل شده بود.
چند روز پیش از شروع این اعتراضات متنی نوشتم. نظرات پای این متن شاید برایت جالب باشد.