برای تعریف انسان باید موجودات دیگه رو تعریف کرد
انسان موجودی هست که ابتدا به وجود میاد و بعد ماهیتش شکل میگره بر خلاف موجودات دیگه که اول ماهیتشون مشخصه و بعد به وجود میان مثل یک دانه درخت .
نیچه هم میگه: انسان بندی است / بسته میان حیوان و ابر انسان / بندی بر فراز مغاکی / فرا رفتنی است پر خطر / در راه بودنی پر خطر / وا پس نگریستنی پر خطر / لرزیدن و درنگیدنی پر خطر
منظورش اینه که انسان باید خودش و به نهایت کمال برسونه و تبدیل بشه به ابر انسان (که هیچ وقت به اوج کمال نمی رسه ولی همیشه تو راه هست) اون موقع است که میشه گفت با انسان طرف هستیم نه حیوان
یعنی انسان باید انسان شدن و بیاموزه والا حیوانی بیش نیست
انسان موجودی است که روی دوپا راه میرود و نسبت ارتفاع آن به عرضش زیاد است. این موجود در انواع رنگ ها و با ویژگی های اخلاقی و رفتاری بسیار متنوع در بیشتر جاهای کره زمین یافت میشود. آن ها به شکل بسیار عجیبی از توانایی فوق العاده تجزیه و تحلیل و درک مسائل پیچیده بهرهمند هستند
انسان موجودی است اندیشمند، و مقام و منزلت انسان نیز در اندیشه او نهفته است انسان اگر اندیشه نداشت حیوان محض بود، وقتی پروردگار میفرماید که بهترین شما با تقوا ترین شما است از نظر من کلمه تقوا پشت پرده به همان جوهر انسانیت یعنی آگاهی عقلانی اشاره دارد چرا که اگر ما آگاهی عقلانی نداشته باشیم پرهیزگار بوده نمیتوانیم.
سوال: آیا تقوا آگاهی عقلانی یا همان عقل را میآفریند یا تقوا زاده آگاهی عقلانی است؟
جواب: از آنجایکه اساس هر چیزی آگاهی عقلانی است پس تقوا زاده اندیشه و آگاهی عقلانی است و بنابر این مقام انسان در اندیشه عقلانی اوست وقتی معیار سنجش انسان اندیشه و آگاهی عقلانی است پس میتوان گفت انسان موجودی است اندیشمند (البته ناگفته نباید گذاشت که انسان را میتوان به گونه های بیشتری تعریف کرد فقط یکی از بهترین و کامل ترین تعریف ها برای انسان موجود اندیشمند است) البته در تعریف انسان گفته شده که انسان موجودی است ناطق ولی چون ظهور اندیشه در نطق است یعنی اندیشه در نطق ظاهر میشود پس اگر اندیشه نبود کلمه ناطق معنی نداشت اندیشه خود سخن است وقتی میاندیشیم با خود سخن میگوییم یعنی اندیشه نطق غیر محسوس است ولی وقتی اندیشه در نطق ظهور میکند ما میشنویم یعنی ما اندیشه را میشنویم.