روح (معرفی انیمیشن)
اگر هنوز انیمیشن soul رو تماشا نکردید این پست رو نخونید چون ممکنه براتون اسپویل بشه.
انیمیشن soul یا روح کاری جدید از دیزنی و پیکساره، کاری از همون گروهی که انیمیشن زیبای inside out رو کار ساخته بودند. اگر inside out رو دیده باشید میدونید که دربارهی حالات روحی مختلف صحبت میکنه و پیغام اصلیش اینه که به زور و به هر قیمتی نمیشه شاد بود. همهی احساسات توی زندگی لازمه و برای رشد باید بتونیم اونها رو مدیریت کنیم و بینشون تعادل برقرار کنیم. فکر میکنم الان که تب تزریق شادی، حتی مصنوعی، به زندگی خیلی داغ شده بد نباشه که یکبار دیگه این انیمیشن رو ببینیم.
انیمیشن soul دربارهی زندگی پیش از مرگ و پس ا زمرگ ساخته شده. موضوعی که تقریبا توی تمام ادیان و مکاتب دربارهش به زبونهای مختلف صحبت شده و هر کدوم به شکلی این دو مرحله رو به تصویر کشیدن. اگر یادتون باشه توی بچگی وقتی با مفهوم مرگ و بهشت و جهنم آشنا میشدیم مدتها ذهنمون درگیرش بود، چون باید چیزی رو باور میکردیم که نمیتونستیم مثلا ببینیم و لمس کنیم. برای بعضیهامون انقدر ترسناک معرفیش کرده بودن که از ترس مردن نمیتونستیم بخوابیم. من تجربهی آشنایی ترسناک با پدیدهی مرگ رو ندارم اما تعریفهای جانبیش گاهی ترسناک میشد و حسابی مشغولم میکرد. مثلا وقتی معنای اصطلاح «خواب برادر مرگه» رو پرسیدم انقدر بد برام توضیح داده بودن که تا مدتها با ترس از مردن میخوابیدم. یا توی کلاس سوم ابتدایی وقتی با پدیدهی جهنم آشنا شدم و فهمیدم شکنجه چیه خیلی نگران خوانندههای محبوبم بودم. معلم دینی ما گفته بود خوانندههای زن به خاطر اینکه گناه میکنن توی جهنم از موهاشون آویزون میشن. منم از اون روز تا چند سال بعدش اصلا صدای هایده و مهستی رو گوش نمیدادم چون نمیخواستم باعث رنج کشیدنشون بشم. بگذریم…
شخصیت اصلی این داستان یک معلم موسیقیه که دوست داره توی یک گروه خوب نوازندگی کنه و مرگ اون درهای دنیای غیرمادی رو برای ما باز میکنه. جهانی که فراتر از جسمه و خصوصیات مختلفی داره. مواجهه با مرگ در مرگهای ناگهانی رو بهمون نشون میده و تلاش روح برای برگشت به جسمش. اینجا به بیان مفهومی میپردازه که توی عرفان هم بهش پرداخته شده. توی عرفان چی میگه؟ میگه که اگر شما در زمان حیات جسمانی به موضوعات یا اشخاصی وابستگی شدید داشته باشید روحتون بعد از مرگ نمیتونه از اون وابستگیها دل بکنه و نمیتونه بره مرحلهی بعدی. اینطوری میشه که روح سرگردان میشه، آسیب میبینه و ممکنه مشکلاتی هم برای افراد دیگه پیش بیاره (مثلا با حلول توی جسم گربهی خونگی شما)
در طول تلاش روح شخصیت اصلی به جسم، با دنیای پیش از تولد آشنا میشه. جایی که روح ما آماده میشه برای حضور در جهان مادی. اونجا با شخصیتی آشنا میشیم که خودش رو اینطور معرفی میکنه: «من حاصل جمع تمام میدانهای کوانتیدهی جهان هستم و با شمایلی ظاهر شدم که مغز انسانی ناتوان شما بتونه درکش کنه. میتونی من رو جری صدا کنی.» WOW!!! اینجا مغزم منفجر شد. به بهترین شکل عدم رو تعریف کرده بود! و این جهان پیش از تولد و پس از مرگ پر از جری هست. یعنی یک وجود به هم پیوسته و واحد که در شکلهای مختلف با مسئولیتهای مختلف ظاهر میشه.
آقای روح سرگردان تلاش میکنه از ورودی روحهای تازه به زمین و جسمش برگرده اما متوجه میشه که برای برگشتن نیاز به مجوز داره و اون مجوز فقط دست روحهای کوچولو هست. توی این مسیر میره تبدیل میشه به یک روح راهنما تا کمک کنه این روحهای کوچولو جرقهشون رو پیدا کنن و برن سمت زمین.
خب اینجا یکسری اتفاقات رو تعریف میکنه که قبل از به دنیا اومدن ما پیش میاد. جری به روحها شخصیت میده مثلا شخصیت منزوی، جاه طلب یا حمایتگر؛ بعدش هم روح راهنما میاد و بهش کمک میکنه هدفش رو از زندگی انتخاب کنه و بره سمت زمین. آشنا نیست؟ «از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟»
توی این مسیر آقای روح سرگردان با روح شماره ۲۲ آشنا میشه که مدتهای طولانی مونده اونجا و نتونسته بره به زمین. مدت طولانیش خیلی طولانیه چون اون اسمش ۲۲ هست اما الان روح شمارهی ۱۰۸۲۱۰۱۲۱۴۱۵ داره آماده میشه که بره زمین. ارتباط آقای روح سرگردان و روح ۲۲ جالبه و من چیزی ازش نمیگم، خودتون ببینید. اما روح ۲۲ اون رو به جایی میبره که آدما وقتی توی حس میرن وارد اونجا میشن. توی حس رفتن یعنی چی؟ وقتی شما از انجام کاری لذت میبرید یا مدیتیشن و مراقبه توی حس رفتید. مثلا من وقتی با آهنگ مورد علاقهم آواز میخونم و چشمام رو میبندم و از این کار لذت میبرم، رفتم همونجایی که روح ۲۲ میگه. این وسط یک سری روح گمشدهی زمینی هستند که بین وسواسها و نگرانیهاشون گم شدن و تبدیل به چیزی شبیه به زامبی یا غول ویرانگر میشن. آقای مون ویند استاردنسر، که از عارفان بدون مرز هست، همراه با تیمش میان توی این سرزمین و روحها رو از بند نگرانیها آزاد میکنن. با آزاد شدن روحها شخص دچار تحول میشه و سبک زندگیش رو تغییر میده. آشنا نیست؟ حتما براتون پیش اومده که توی یک لحظه تصمیم گرفتید سبک زندگیتون رو عوض کنید. برای من که پیش اومده. دو سال پیش یکهو انگار یک نیروی عظیم توی وجودم به جریان افتاد که میگفت کارمندی بسه، هرقدر هم قراره سخت بگذره ولی دیگه کارمندی بسه. تا کی قراره هر روز ۶ صبح بیدار بشی و تمام روز و شب رو استرس بکشی بابت یک کار و یک کم حقوق. اون لحظهای که این نیرو به جریان افتاد همون لحظهای بوده که آقای مون ویند روحم رو نجات داده.
ماجرا پیش میره و آقای روح سرگردان و روح ۲۲ چیزهایی رو تجربه میکنن و این تجربیات باعث دوتا اتفاق میشه:
1- روح شماره ۲۲ جرقهش رو پیدا میکنه و تمایل پیدا میکنه بیاد روی زمین تا زندگی رو تجربه کنه.
2- آقای روح سرگردان قبول میکنه که مرده و وقتشه که بره به سمت سرنوشتش توی دنیای جدید
اما اینجا یک اتفاق سومی هم میافته. کاری که آقای روح سرگردان برای ۲۲ کرد برای جری (یا جریها) الهام بخش بوده و ازش درس جدید گرفتن. کار این بوده که فهمید و به ۲۲ هم فهموند که هدف از زندگی روی زمین پیدا کردن یک شغل خوب و درآمد داشتن و رسیدن به یک موقعیت خفن نیست، هدف لذت بردن از حضور و تجربه کردنه. آشنا نیست؟ در لحظه زندگی کن تا بتونی زندگی با کیفیتی داشته باشی.
خلاصه اینکه بابت این الهام بخشی مورد لطف جریها قرار میگیره و بهش شانس زندگی دوباره میدن. آقای روح سرگردان برمیگرده به جسمش و اینبار به جای اینکه دنبال رسیدن یک هدف سخت و دشوار باشه، از تک تک اتفاقات زندگیش لذت میبره، حتی از نوازش نسیم روی پوست صورتش.
این انیمیشن زیبا و جذاب یک پیغام کلی و مهم برامون داره: توی هر موقعیتی هستی از زندگیت لذت ببر. دست از تلاش برندار، برای خودت هدف داشته باش اما برای رسیدن به هدف، زندگی کردن رو فراموش نکن.
من حرفهای زیادی دربارهی این داستان دارم اما چون هنوز خیلیها ندیدن ترجیح میدم فعلا چیزی نگم. شاید یک ماه دیگه دوباره اومدم سراغ انیمیشن soul و اون موقع قشنگ نشستم و براتون مفصل صحبت کردم.
اگر شما دیدینش برام بنویسید که نظرتون دربارهش چیه، کجاش خیلی هیجان زده شدید یا توی کدوم قسمتش خودتون رو پیدا کردید.