آیا نتیجه ی کار خوب را در این دنیا می بینیم؟
سئوال جالبیه حداقل از نظر ذهنی میتونیم بهش بپردازیم، جدا از اعتقاد به دنیای پس از مرگ. در واقع سئوال مرتبط و جذاب رو میشه اینطور هم پرسید: تعریف «کار خوب» چطور میتونه باشه که حتیالامکان فرد بتونه در زندگی اثرش رو ببینه و نیازی به اعتقاد به دنیای پس از مرگ برای انگیزش نداشته باشه؟
خیلی واضح هست جواب این سوال، برای زندگی بهتر. تو این دنیا هم باید خوب زندگی کنه. آسوده باشه.
خیلی بلکه خیلی خیلی از سفارشات دین برای اینکه زندگی بهتر داشته باشی. خیلی جاها عقل ما نمی رسه که چطور زندگی راحت تری داشته باشیم. دین میاد راهنماییمون می کنه. مثلا می گه می خوای فقیر نشی صدقه بده. این نکته به این راحتی ها به ذهن ما نمی رسید دین خیلی راحت در اختیار ما قرار داده.
خوب فرض سئوال اینه که فرد اعتقادی به دنیای پس از مرگ نداره، در اینصورت شخص باید یا خودش تجربه مثبتی از کار خوب داشته باشه، یا به شکلی این آگاهی بهش منتقل بشه، مثلا تجربیات اجتماعی، تاریخی میتونه خیلی مفید باشه. در واقع در فرهنگهای مختلف هم روی این مسئله کار شده که به شکلهایی مثل داستانهای پندآموز این انتقال تجربه اتفاق بیوفته.
ولی نکته اول اینه: مثبت بودن کار خوب، به معنی نفی مثبت بودن کار بد نیست. یعنی ممکنه فرد تجربه مثبتی از یک کار بد متضاد داشته باشه و تمام سیستم رو بهم بریزه. نکته پنهان به نظرم در این مسئله هست که این رقابت بین تجربه مثبت از دو تیپ کار، به راحتی میتونه به سمت کارهای بد و نامناسب بره.
نکته دوم، در «القای حس مثبت» هست نه لزوما ارزش مادی برای کار خوب. اعتقاد به کار خوب، لزوما به معنی امید به ارزش مادی در دنیای دیگه نیست، میتونه منجر به حس مثبتی از جنس آرامش، شادی درونی و … بشه که خودش انگیزهای برای کار خوب هست. اگر بدون نیاز به اعتقاد به دنیای پس از مرگ، این حسهای مثبت از کار خوب ایجاد بشه، کمک زیادی به جذب افراد میکنه. در دنیای امروز، «احساس خوب» یک کلید گمشده هست که رسیدن بهش میتونه تفاوت زیادی در زندگی ایجاد کنه.
من تا به حال مورد نقضی برای این توصیه پیدا نکردم: "هر آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند"
این پایه اخلاقیات من رو تشکیل میده البته جز زمان شیطنت و شوخی با دوستان
خب یه جورایی اگر ثبات رو در زندگی اجتماعی و شخصی بخوایم داشته باشیم باید یه سری قواعد رو رعایت کنیم که در زبان دین بهش گفتن اخلاق.
آیا کسی میتونه با مثالی توصیه بالا رو نقض کنه؟
مورد نقضش میشه این که اگر من رفتن خانواده ام رو به ورزشگاه نمیپسندم برای دیگران هم مجاز نمیدونم و نمیپسندم.
پ.ن. اتفاقا این کار از طرف نوادگان گوینده سخن هست.
چون با کار خوب احساس خوبی پیدا میکنیم
خب به نظر من اگر ریز بشیم تو قضیه شما حق همچین مالکیتی رو روی اعضای خانوادتون ندارین. مگر اینکه اونا رو املاک خودتون بدونید.
در واقع درجه اولی که وارد شدین (منظور به مثالی که زدید هست وگرنه شما یک دوست پادپرسی گرامی هستین ) و به خودتون می پسندین و به خانوادتون نه، همین هست که ایشون باید از شما مجوز ورود به ورزشگاه رو بگیرن. مجوز هر آدمی دست خودشه. یعنی اون چیزی که اینجا باید بپسنده اون فرد: اختیار فردی خانوادش هست، چه رسد به سایر افراد جامعه.
مورد بعد اینکه: بحث های اخلاق فردی (راست و دروغ، تعهد و خیانت، رواداری و ظلم، یکرنگی ودورویی و …) با بحثی که شما مطرح کردین کمی متفاوت هست. فکر می کنم مد نظر شخص سوال کننده هم بیشتر اخلاق فردی بود.
یعنی باید دید: این قوانین گاها ظالمانه اجتماعی بر مبنای چه معیاری باید مورد اجرا قرار بگیره.
گیرم پدر اینان بود فاضل…
باید ببینیم کار خوب چیست؟ برخی بایدها و برخی نبایدها. کمک به دیگران و یا عدم دزدی کردن و …
در جامعه انسانی انجام کار خوب نوعی ارزش است. بدون در نظر گرفتن هیچ گونه مفاهیم دیگری. یعنی اعضای جامعه به انجام بایستهها و عدم انجام نبایستهها تشویق میشوند. نباید دزدی بکنیم چون دیگری میتواند از من دزدی کند ، شخصی را بکشم توسط خانوادهاش کشته میشوم ، فقر بیش از حد عدهای باعث میشود شهر زیستگاه من کاملا ناامن شود در نتیجه _ حتی اگر اهل دادن صدقه و کمک مالی نباشم _ در انتخاب حکمرانان به گزینه مبارزه با فقر توجه ویژهای میکنم و هوادار کسی میشوم که به دنبال ایجاد کار و رفع فقر باشد و … اینجاست که ما انسانها مفهومی به نام قانون را خلق کردیم و حمورابی اولین سلسله قوانین قضایی را در مرکز شهرش نصب کرد زیرا با گذر زمان دانستیم بدون ایجاد سازوکاری از بایدها و نبایدها ، زندگی راحتی را تجربه نخواهیم کرد.
و همه اینها برای حراست از زندگی و اموال شخصی خودمان است. یعنی خودخواهی ما ، نفع پرستی شخصی ما به نوعی به دیگران هم نفع میرساند (دقیقا همان مفهومی که آدام اسمیت مطرح میکند که پیگیری نفع شخصی ، نفع جمعی را به دنبال میآورد _ که در برخی موقعیتها نقد هم بهش وارده _)
وضعیت ژاپن این مدلی است. در ژاپن اعتقاداتی بر پایه نگرش به جهان پس از مرگ ، در طول تاریخشان ، به منصه ظهور نرسیده و جامعهای از هم پاشیده نیستند. برعکس حتی به خاطر مفاهیم دنیوی به خاطر هموطنان خود گاها از جان گذشتگی میکنند (مثل پدیده جالب و عجیب خلبانان کامیکازه در انتهای جنگ جهانی دوم)
(در نظر داشته باشیم که هر اجتماعی دو عامل پیونددهنده مهم داره. زبان و ارزشها. ممکنه جامعهای ارزشهای دینی به مانند ادیان ابراهیمی نداشته باشه ولی حتما ارزشهای دیگری برای حفظ انسجام خودشان دارند هرچند که ممکنه ارزشهایی تماما زمینی باشند)
درسته اگر ریز بشیم یا بهتر بگم عمیق تر نگاه کنیم ما نمیتونم برای دیگران بپسندیم یا نپسندیم. چه خانواده و چه دیگری.
گیرم
درست می فرمائید . من این گفته شما رو قبول دارم.
اون چیزی که منظور اون جمله هست این بود که: آیا من مثلا دوست دارم و می پسندم: به من دروغ گفته بشه؟ یا به من خیانت بشه؟ یا ازم دزدی بشه؟
اگر می پسندم که : هیچ…
ولی اگر نمی پسندم: در مقابل سایر افراد هم همین شیوه رو پیشه کنم.
دلایل منطقی هم وجود داره که میتونه کاملتر و توانا تر از دلایل اخلاقی باعث رسیدن به نتیجه دلخاه بشه.
خیلی ممنون از اطلاعات و نکات خوبی که گفتین.
و دقیقا به نظرم به همین خاطر هم هست که تو جامعه ما که به مدت مدید آدم ها از ترس بهشت وجهنم یه اخلاقیاتی رو رعایت می کردن، حالا با کمرنگ شدن مذهب و پررنگ شدن ظواهر مدرن خیلی جاها مفاهیم و اعمال اخلاقی از دست رفتن و جامعه داره از دست میره در حالی که اون اخلاقیات لازمه زندگی هست در خیلی موارد و البته نه در همه موارد. ( البته احتمالا تئ بلند مدت ژاپن شیم )
کار خوب کردن رو نباید برای دریافت پاداش در دنیایی که هیچ وقت نمیشه اثباتش کرد انجام داد
کار های خوب ما نتیجه رفتار انسانی ما هستن
این رفتار های انسانی باعث رشد جامعه انسانی و بشریت میشن که در نهایت سودش برای ما و جامعه ما و نسل های بعد از ما هستن
خانه
سعدی
گلستان
باب اول در سیرت پادشاهان
حکایت شمارهٔ ۳۵
با طایفه بزرگان به کشتی در نشسته بودم زورقی در پی ما غرقه شد دو برادر بگردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح را که بگیر این هر دو را که بهر یکی پنجاه دینارت دهم ملاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید آن دیگر هلاک شد گفتم بقیت عمرش نمانده بود ازین سبب در گرفتن او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل ملاح بخندید و گفت آن چه تو گفتی یقین است و دگر میل خاطر برهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم، مرا بر شتری نشانده و ز دست آن دگر تازیانه ای خوردهام در طفلی.
گفتم صدق الله من عَمِل صالحاً فَلَنِفسهِ و مَن اَساءَ فَعَلیها.
کار درویش مستمند بر آر
که ترا نیز کارها باشد
این حکایت حضرت سعدی را به نقل از سایت گنجور گذاشتم بخاطر این جمله آخر که به عربیست و باید با طلا در ضمیرمان بنویسیم که عمل صالح(کار خوب) در نفسش خیر و برکت دارد(تکثیر میشود)و کار بد (گناه) نیز در نفسش بدی را منتشر میکند
بله و دقیقا مشکل اصلی نابسامانی اجتماعی ما همین است. نابسامانی فکری جامعه ما به دلیل کشاکش ارزشهای سنتی در مقابل ارزشهای وارداتی ، باعث نابسامانی اجتماعی شده است. نه ارزشهای پیشین طرد شدند نه ارزشهای مدرن. در نتیجه ملغمهای از ارزشهای سنتی_ملی در کنار ارزشهای مدرنیته ، به شکلی نامنظم و بدریخت در کنار هم قرار گرفتند و خلاءهای ارزشی وسیعی ایجاد کردند که باعث بروز رفتارهای ضداجتماعی میشود. پایان این کشمکش ثبات اجتماعی محقق میشود و جامعه خلاءهای ارزشی خود را پُر میکند تا به حیات خویش تداوم بخشد یا اینکه به علت عدم انسجام و نابسامانی بلکل فرومیپاشد و جامعه میمیرد. نهایتا یا ژاپن میشویم یا نیستیم که بشویم
به نظرم هیچ بایدی در انجام کار خوب در کار نیست، صرفا یه انتخابه و اگه دقت کنیم میبینیم که تو دنیای واقعی شاید نصف افراد چنین انتخابی رو میکنن.
انتخاب ها معمولا بر اساس نیاز افراد و یا میزان لذتی که بهشون میده انجام میشه. و این لذت یا رفع نیاز ها یه جور پاداش درونی و یا گاهی هم بیرونی هست.
مثال میگم من به عنوان یه انسان نیاز دارم به جمعی تعلق داشته باشه، یا نیاز دارم دیده بشم، یا نیاز دارم دوست داشته بشم، یا …؛ حالا یه جمع گنگستر در دسترسم هستن یا جمعی از بچه های بد مدرسه! تصمیم میگیرم و انتخاب میکنم که چند تا کار بد کنم که توسط این جمع پذیرفته بشم، مثلا سر کلاس برای همکلاسیم زیر لنگی میگیرم! یا میبینم که تو خانواده بچه ای که کار خوب میکنه رو همه دوست دارن، انتخاب میکنم بچه ی خوبی باشم و کارهایی بکنم که همون لحظه پاداشم رو بگیرم (ارضای نیازم).
به نظر من دلیلش فقط یه چیزه:
حالمون همون لحظه خوبه
حس خوبی که از انجام یک کار خوب به دست میاریم
همین کافیه
هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
نیازی به دنیای پس از مرگ جدا از حرف هایی که لاله زد(که درسته) در حالت عادی ما از انجام کار های خوب لذت می بریم و اگر کار بدی انجام بدیم هم -درحالت عادی-جوابش رو همینجا میگیریم و البته نکته مهم رو فراموش نکنیم که کار های خوب و بد در نظر افراد مختلف متفاوته
تحلیل زیبا و جامعی بود، احسنت. ما بیش از حد از روبرو شدن از واقعیتهایی که در خیلی موارد حاصل رفتار اجتماعی خود ما هست، هراس داریم. ولی باید بپذیریم که به زودی نتیجه فعالیتهای اجتماعی همه ما به سراغمون میاد، اینکه احساسی در جامعه رشد کرده که انگار قواعدی که همیشه برقرار بود برای ما اعمال نشده، صرفا اشتباه محاسباتی خطرناکی هست که ذهن ما ایجاد کرده. زمان اثر فعالیتهای اجتماع کمی طولانیه ولی دردناکه.
دقیقا مرتبط با همین بحث، وقتی این تفکر رایج میشه که کارهای خوب و بد اثرات خودشون رو در همون زمان به جا نمیزارن و ما میتونیم دور بزنیم و تقلب کنیم، پشتوانه اعتقاد به نتیجه کار خوب فرو میریزه.
خوب در برابر این استدلال که کار خوب به دلیل حس خوب انجام بشه (خود هم مطرح کردم) البته این هم هست که کارهای بد هم لذتهای خاص خودش رو دارن، شاید در خیلی مواقع لذت کار بدی که متضاد کار خوبه، خیلی بیشتر از کار خوب باشه. با این حس رقیب قدرتمند باید چکار کرد؟