معمولا تو محیط کارم موقعیت هایی پیش میاد که برای حفظ شغلم یا اعتبارم بین همکارم یا رییس یا مافوقم خودم رو سانسور میکنم یا حرفم رو قورت میدم…
که البته تا مدتی رنجم میده…
یعنی حق با منه ولی با یک آدم بی منطق روبرو هستم که از قضا مافوقم هست و هیچ رقم حرفم رو قبول نمیکنه
واااااي كه چقدر آشناست…
اين داستان هر روز كاري من تو چند سال گذشته بود.
چي واسم با ارزش تره، غرورم يا شغلم؟؟؟؟
تا مدت ها پاي حرفهام ميموندم، گاهي داد و بيداد كردم و گاهي اشك ريختم و گاهي حماقت كردم، اينقدر اين اتفاق افتاد كه دو تا چيزم رو از دست دادم.
دومي عرق سازماني و احساس مسئوليتم
و اولي كه از همه مهم تره، خلاقيت و هنرم رو…
زمان برد، ولي خيلي راحت عوض شدم، ديگه چهارچوب سازماني واسم ارزش نداشت و متاسفانه ديگه حس خلاقيت و ميل به پيروزي نداشتم.
بعد از يه مدت به بهترين سلاح ممكن پناه بردم، اونم تغيير استراتژي بود، تصميم گرفتم به جاي اينكه تو عمل بهترين باشم، توي حرف بهترين باشم. با سياست و زدن حرف هاي قشنگ كارم رو پيش بيرم. اين يعني فاجعه، اين يعني شما ديگه خودت نيستي
وقتي خودت نيستي، غروري هم نيست كه بخواي واسش بجنگي…
مسكن خوبي بود ولي خودش يه زخم به روحم زد، يه زخم عميق، اسمش رو ميشه همه چيز گذاشت، من صداش ميزدم خستگي، يه عده ميگن افسردگي…
همين باعث شد كارم رو رها كنم و بشينم تو خونه.
راستش اگه به عقب برگردم، همون روز اولي كه مجبور شدم واسه غرورم بجنگم، مردونه ميجنگيدم و بعدش ميرفتم، ارزش نداشت خودم رو خسته كنم تو يه جنگ نابرابر…
پس با قاطعيت ميگم، غرورتون رو فداي هيچ چيز نكنيد لطفا، اوني كه تهش مهمه، شما هستيد و بس
نزاريد خداي نكرده يه روز خسته و بدون خلاقيت، مثل وضعيت الان من، به كاراي نكرده و حرفاي نزدتون فكر كنيد
اگر مسئله مربوط به مسائل شغلی میشه، به نظرم لزومی نداره خودتون رو وارد درگیری با مافوقتون کنید. اگر که امکان داره میتونید نظرات خودتون رو مستند کنید تا در آینده به اون بتونید ارجاع بدید. ولی در کل، هر کسی باید جایگاه خودش رو بشناسه در سیستم.
من تجربه برعکس @arezoo رو داشتم و سر این مسائل کوتاه نیومدم ولی حس میکنم در بلندمدت، کار بیارزش بوده. شما بدون غرور (عزت نفس) و با شغل آزار میبینید، ولی میتونید به زندگی ادامه بدید (تازه میتونید راههای دیگهای برای احساس مفید بودن پیدا کنید)، ولی برعکس، بدون شغل ممکنه در نهایت مجبور بشید به طرز بدتری غرورتون رو بفروشید، تازه اگه بتونید خریداری پیدا کنید.
خیلی ممنونم که نظرتون رو گفتید@yousef تا حدودی با شما موافق هستم !
توی یک سازمان که میتونه نمونه کوچکی از یک جامعه باشه هر کسی باید موقعیت خودشو بشناسه که به دیگران آسیب نزنه!
قانون حد اختیارات هر شخص رو مشخص کرده و در قبالش به افراد اون سازمان یا اداره یا کشور وجاهت قانونی داده حالا فرض کنید یک رفتگر محترم شهرداری بیاد یک توهینی به یک قاضی بکنه؛ چون اون قاضی محترم هم قانون رو خوب بلده و هم قدرتش رو داره میتونه اگه بخواد اون شخص رو نابود کنه !!!
حالا اگه برعکس قضیه اتفاق بیفته اون رفتگر محترم نه حق و حقوق خودشو خوب بلده و نه قانون مثل اون قاضی ازش حمایت میکنه!
حالا یک کارمند رسمی یک کارمند قراردادی و یک کارمند پیمانکار رو در نظر بگیرید که هر سه در یک مجموعه کنار هم کار میکنند و حقوقهای نابرابری دریافت میکنند
فردی که حقوق کمتر دریافت میکنه اجحاف در حقش میشه ،غرورش و عزت نفسش از بین میره ولی به مافوقش هم نمیتونه اعتراض کنه! به نظر شما چه آیندهای برای خودش و فرزندانش میتونه رقم بزنه!
کم نیستند تعداد این افراد که مجبورند به خاطر حفظ منبع درآمد زن و بچه کوتاه بیان .
در بهترین حالت افراد متعهد و شریف اون سازمان شغلشون رو حفظ میکنند ولی! شاهد بی عدالتی، نابرابری و ارتقا افراد ناشایسته در کنار خودشو هستند و این موضوع برای من آزاردهنده است.
ببخشید طولانی شد.
اینجا اتحاد خیلی مهمه، مثل کارگرایی که باهم اعتراض میکنن و اخبارش رسانهای میشه و بالاخره، البته با سختی و حداقل موقت تقریباً به حقشون میرسن. همونطور که برای کارمندا حفظ شغلشون و درآمد مهمه، برای کارفرماها یا مدیران آبرو یا اسم و رسم مهمه، اگه راههایی برای همراهی همکاراتون و بعد مقاومت عمومی در برابر مشکلات پیدا کنید یا گزارشاتی محتاطانه به مراجع مٶثر درز و بروز کنه، امید تغییرات هست.
قبل ها و حتی الان (سعی می کنم جدیدن خودم رو کنترل کنم) خیلی زود از کوره در می رفتم دادو بیداد می کردم و از حرف خودم پایین نمیومدم در مقابل همه (حتی خانواده). بعد ها یه داستانی رو که در دبیرستان یکی از معلمانمون برام تعریف کرد رو به چشمم دیدم داستان چرچیل، روزولت، استالین و سگ بی زبون که قرار شد کاری کنن که سگ خردل بخوره. فهمیدم آدمایی که عزیز میشن هم قوانین رو زیر پا نذاشتن هم از حرفشون پایین نیومدن.
تجربه بی کار شدن و بی پول شدن رو دارم بهتون پیشنهاد می کنم که کارتون رو از دست ندید ولی در عین حال سعی کنید با سیاست کاری کنید که عقایدتون اگر درست هست زیر پا قرار نگیرن حتی اگر در ظاهر سایرین رو تایید می کنید. همینطور تمام تلاشتون رو بکنید که به صورت قانونی نزدیک بشید به کارمند رسمی.
برای کسی که پشتیبانش خودشه، زندگی براش سختتر، واقعی تر و بی رحتره ولی وقتی کاری کردین که سگ به میل خودش خردل رو خورد شما کسی میشدی که پیشتیبان خودش و اطرافیانشه و زندگی شرینی داره در نهایت بسیار هم مقبولتر هست.
این دنیای واقعیه نه دنیای حقیقی…
من خودم توی این شرایط بودم و نظری که میدیم براساس ساختار معقول و مورد پذیرش اجتماعیه.
چیزی که شما میگید، تعریفی ناکامل از حقوق رو در نظر میگیرید. در تمام دنیا تفاوتی ساختاری و مالی در بین افرادی که کار میکنن وجود داره. شما به عنوان فردِ نوعی میتونید در هر کدوم از این جایگاهها باشید و به نوعی به سیستم اعتراض کنید، برای مثال،
-
اگر در جایگاه کارمند قراردادی هستید به نابرابری حقوق اعتراض میکنید و دلیل خاص خودتون رو میارید که به نظرتون معقوله.
-
اگر در جایگاه کارمند رسمی باشید، به این اعتراض میکنید که با اینهمه سابقه کار چرا تفاوت معناداری بین شما و کسی که تازه استخدام شده نیست.
من فکر میکنم هر ساختاری هدف خودش رو داره و براساس اون هدف به آدمهای موجود ارزش میده نه براساس نیاز افراد. ساختار اداری هدفش کار خاص خودش هست نه تامین زندگی افراد.
اگر که میخواید به این نکته که چرا پشتوانه معقولی برای آینده افراد در اجتماع وجود نداره اعتراض کنید، به نظرم باید به ساختار اجتماعی در شکل کلی اعتراض کنید. مثلا اینکه چرا تامین اجتماعی معقولی در جامعه وجود نداره یا ساختارهای اجتماعی به شکلی نیست که شما به آینده فرزندتون مطمئن باشید.
من مطمئنا عزت نفس رو انتخاب مي كنم اما اين به اين معني نيست كه تا جايي پيش ميرم كه شغلم رو از دست بدم اونم عجولانه و بدون پشتوانه چون واقعا به اين نظر يوسف @yousef اعتقاد دارم كه گفت: شما بدون غرور (عزت نفس) و با شغل آزار میبینید، ولی میتونید به زندگی ادامه بدید (تازه میتونید راههای دیگهای برای احساس مفید بودن پیدا کنید)، ولی برعکس، بدون شغل ممکنه در نهایت مجبور بشید به طرز بدتری غرورتون رو بفروشید، تازه اگه بتونید خریداری پیدا کنید.
واقعيت اينه كه تو مملكت ما متاسفانه اجراي قانون (به فرض عادلانه بودن ) نقش خودش رو در تحقق عدالت به دلايل مختلف از جمله منفعت طلبي هاي زودگذر، جمع قدرت و ثروت و … به درستي ايفا نمي كنه بنابراين تقريبا ما نمي تونيم شغل و جايگاهي رو پيدا كنيم كه به نحو واقعي عزت و كرامت انساني ما حفظ بشه در نتيجه شايد اصلا نبايد شغل داشته باشيم …
تجربه ي خودم اينه كه هميشه سعي كردم رفتار هاي افراد دور برم رو در محل كارم و تقريبا همه جا بسيار دقيق و نكته سنجانه بررسي كنم و در مواقع لزوم به نوعي مستندسازي كنم ( در مواقعي كه فرد قدرت بيشتري نسبت به من داره از جهت ارتباط با افراد بالا دستي و … )؛ در اعتماد كردن كاملا منطقي، محتاط و متعارف عمل مي كنم ضمن اينكه تلاش مي كنم به دليل احترام و شأني كه براي خودم و همنوعانم قائلم با صداقت باشم طوري كه ديگران در كنار من نه تنها احساس خطر نكنن بلكه حس اعتماد و آرامش داشته باشن. در مواقع لزوم عاقلانه شجاعت به خرج مي دم براي دفاع از حقوق خودم و ديگران ( مثلا همكار يا فرد بي اطلاع ) حتي اگر سخت باشه. در تمام اين موارد دارم تلاش مي كتم كه عزت نفس خودم و ديگران حفظ بشه يا برگرده …
در واقع معتقدم بايد شرايط رو با انواع شگردهاي درست به گونه اي تغيير بدم كه عزت نفس و كرامتم به همراه حفظ شغلم تامين بشه…
این قصه برای خیلی از ماها آشناست.
دقیقا دو هفته ای هست که با خودم توی جنگم که به خاطر حفظ عزت نفسم شغلمو رها کنم. مدت هاست برای گرفتن حقم و زیر بار زور و ظلم نرفتن دارم تلاش میکنم، اما واقعا جزء اعصاب خردی برای خودم هیچ چیز دیگه ای نداشته.
متاسفانه خیلی جاها کسانی که در رنک های بالاتری هستند از موقعیتشون سوءاستفاده میکنند و شوی قدرت راه میندازن. تصمیم قطعی گرفته بودم که از کارم بیام بیرون تا اینکه این مطلب رو اینجا خوندم. نظرات دوستان خیلی کمکم کرد و تصمیم رو عوض کرد. واقعا با خودم فکر کردم چرا باید چیزی رو که براش تلاش کردم و زحمت کشیدم به این راحتی از دست بدم و همین طور فرصت رو در اختیار این افراد قرار بدم. گاهی وقتا هدف از این زورگویی ها و فشارها حذف کردن ماها از میدانه ولی ما باید استقامت کنیم. بلاخره دست بالای دست زیاده و یه جایی حق به حقدار خواهد رسید.
خواستم یه تشکر ویژه پادپرسی کنم از پادپرسی های عزیز که با اشتراک گذاری نظراتشون کمک کردن من تصمیم درست رو بگیرم. واقعا خیلی مفید و موثر بود این مطلب.
به نظرم شما فرد شجاعی هستید و البته باهوش بالا دلیلش را عرض میکنم:
ما انسانها عادت داریم خودمان را دست کم بگیریم و به قولی همرنگ جماعت باشیم!
افراد زیادی هستند که حتی نمی خواهند بدانند که تحت سیطره و ظلم دیگران قرار گرفتهاند و به رفتار وسطح فکر؛ طفیلی دیگران بودن عادت کردهاند !
پس افرادی که روح بزرگ و منش والای انسانی دارند ،درک میکنند که لزومی ندارد که فرد یا افرادی که بر اساس توافق جمعی و به جهت جلوگیری از هرج و مرج و یک صدایی و مدیریت واحد قدرت تصمیم گیری و صدور دستور به آنها داده شده بخواهند از این موقعیت سوء استفاده کنند و ادعای بزرگی و سروری بکنند و …
بنابه دلایلی که عرض کردم شجاعت اخلاقی لازم است که انسان خودش را لایق یک رفتار درخور شآن انسانی بداند .
و البته باهوش برای اینکه افراد زیادی دور و برم میبینم که به وضع بی عدالتی موجود بی تفاوت و کاملا خنثی هستند و قدرت تشخیص بی عدالتی را از دست داده اند.
تجربه خودم این بوده که باید محکم باشم و با سختی ها و فشارها نشکنم ؛ در نهایت همیشه عدالت توسط کائنات پروردگار اجرا میشود.
به اندازه ظرفیت طرف مقابل خوبی کنم و توقع قدر شناسی از همه نداشته باشم و رنجش هایم را رها کنم
بعضی وقتها به خودم میگم تو زیر بار ظلم نرفتی تلاشت رو کردی به اندازه توانت حالا نتیجه آون چیزی که میخاستی نشد ولی مهم تلاش کردنه و این باور قلبی که من شایسته بهترینها هستم و خدا رنج و سختی رو به عنوان عاملی برای رشد روحی و بالا بردن ظرفیت های انسانی به همه بنده ها از جمله من میده!
در آخر به قول بزرگی اگر در دنیا دو شخص از شما راضی بود کافیست :
اول خودتان دوم خداوند
موفق باشید
توصیف زیبا و آرامش بخشی بود.
دقیقا به دلیل وجود همین افراد هست که گاهی هیچ گونه پیشرفت، موفقیت و یا تغییری در کارها دیده نمیشه. اینها افرادی هستند که مانع از متحد شدن میشن، چرا که اگه همه تن به ظلم نمیدادن و با اتحاد سعی میکردن صداشونو به جاهای بالاتر برسونن، مطمئنا گشایشی در کار ایجاد میشد و یا اینکه جلوی اینگونه رفتارها گرفته میشد. اما متاسفانه همیشه کسانی هستند که از ترس به خطر افتادن منافعشون تن به هر ذلتی میدن.
به امید روزی که شاهد این باشیم که همه برای حفظ ارزش های انسانی تلاش میکنند و همدل باشند.
خب این طبیعیه حفظ عزت نفس مهمتره
و البته نباید عجولانه تصمیم گرفت و با منطق و آینده نگری شغل بهتری رو دست و پا کرد مطمئن باشید اگر دانش و مهارت کافی داشته باشید میشه جای دیگه هم کار کنید یا خودتون یه کسب و کار کوچک راه بندازید پیشنهاد من نماندن است