تاحالا شده که در محیط کار با سرپرست یا مدیری مجبور به کار باشید که مطمئن باشید از شما خوشش نمیاد و هر لحظه که میگذره مطمئن تر بشید نسبت به احساسی که دارید؟
اگر براتون پیش آمده خوشحال میشم تجربیاتتون رو در اختیارم بگذارید و بگید که در این شرایط چکار کردید؟ و در نهایت به کجا رسیدید؟
اگر اون فرد رئیس باشه کارم رو تغییر میدم و اگر اون فرد کارش هم رده من باشه ولی باهاش در ارتباط نباشم بی توجه میشم.
یعنی استعفا میدی؟ اگر کارت رو دوست داشته باشی چطور؟
کارم رو هر قدر هم دوست داشته باشم ارزشش از آرامش بیشتر نیست
سوال کمی دشواره، من راجع به احساس دیگران به خودم نمیتونم با قاطعیت حرف بزنم، فقط احساس خودم رو به اونها میدونم! برا همین تجربه مستقیمی در این زمینه نداشتم.
منتها حدس میزنم اگه تو این موقعیت قرار بگیرم، دنبال مسیری برای پرسش از ایشون برم. یعنی فرض کنیم من کارم رو دوست دارم، نسبت به رئیسم حس بدی ندارم [+ برای ایشون احترام لازم رو قائلم]، و به نظرم میرسه ایشون از من خوشش نمیاد. اون وقت احتمالا میرم سراغش و میگم:
فلانی، مشکلی در عملکرد من هست؟ مدتی هست که به نظر میرسه از خروجی کار و دستاوردها راضی نیستی. اگه موردی هست لطفا بگو.
پ.ن. سرپرست ها، رئیس ها و مدیرها معمولا تو جایگزین کردن افراد کار سختی در پیش ندارن! یعنی اگه مدت طولانی هست که در این شغل در حال کار کردن هستین، و هنوز به بخش دیگهای منتقل نشدین و یا اخراج نشدین، تو برداشتتون از حس ایشون بازنگری کنین.
بله اینکار رو حتما انجام میدم
تازه وارد این شرکت شدم و چندماه بیشتر نیست که از شروع کارم میگذره
برای من چنین چیزی تاحالا اتفاق نیفتاده اما بودم در جمعهایی که احساس کردم از بودن من خوشحال نیستند. در میان علل مختلف ، یک علت اینکه حضور غربیه یا بیگانه یک در جمع کاری و هرجمعی گاهی با واکنش برخی از افراد باسابقه بیشتر در اون جمع مواجه میشه. بر حسب حدس و گمان ، احتمالا نوعی بیاعتمادی وجود داره که ناشی از بیاعتمادی رایج در تاریخ و کشور ماست.
به همین دلیل فکر میکنم بهتره کار خودتون رو به خوبی انجام بدید ، کارهای حساسیتزا و گاهی جاهطلبانه انجام ندید (چون این هم علتی است که در کوتاهمدت سرپرست شما بدگمان باشه که شاید نیم نگاهی به جایگاهش داشته باشید! کلا خصلت پندار اینکه کسی میخواد زیرآب ما رو بزنه _ چون خودمون زیرآب دیگران رو میزنیم _ هم وجود داره)
بعد مدتی کار اگه تغییری احساس نشد میتونید با نگاهی پرسشگرانه نه الزاما جدی ، همونطور که @lolmol گفت ، ازش سوال بکنید که آیا عیب و نقصی در کار شما هست که باعث این بدبینی شده یا نه.
نهایتا اگه تغییر شغل براتون راحته استراتژی @11141 آرمان رو به کار بگیرید. هرچند که گاهی سخته چون وضعیت کلی بازارکار بعضی وقتها باعث میشه تغییر شغل سخت بشه.
نمیدونم واقعاً موثره یا نه
من فکر میکنم این اتفاق میتونه از نوع نگاه ما هم سرچشمه بگیره
خصوصا با این نظر:
گاهی گمان میکنیم این طور هست و فقط ممکنه بین ما مشکل ارتباطی یا هماهنگی وجود داشتهباشه.
من تجربهای توی مدرسه داشتم. بیشتر وقتها با همکلاسیهام مشکل داشتم. دائم مورد رفتار منفی از اونها قرار میگرفتم. اما همون موقع متوجه میشدم روزهایی که به هر دلیلی روز قبلش در ذهن خودم باهاشون میجنگیدم و باهاشون واگویه داشتم، فردا اوضاع بدتر میشد.
یک بار تکنیک مدیتیشنی رو تست کردم. در این تکنیک، ابتدا ۶ تنفس عمیق، سپس تصور اینکه در یک جای آرام و زیبا هستیم مثل آبشار، جنگل و سپس دیدن تصویر خود، آرام کردن تصویر خود
بعد به ترتیب دیدن تصویر خانواده و آرام کردن آنان
و سپس به سراغ همکاران از جمله ایشون میریم و ایشون رو هم آرام میکنیم.
تصور من این هست که این کار به قدرت رابطه کمک میکنه. دلیلی که براش دارم این هست که ضمیر ناخودآگاه میدونه چطور دیگران رو آرام کنه، و دیگران به طور ناخودآگاه در کنار شما آرامش پیدا میکنن. من این روش رو خیلی وقت پیش امتحان کردم. حدود ۵ سال پیش و جواب میداد. اما نمیدونم چرا ادامه ندادم.
یک تجربه هم در سربازی داشتم.
دوتا از بچههای آسایشگاه حس خوبی به من نداشتن. دستکم این طور فکر میکنم. با هر کدوم به صورت جدا به خاطر موضوعی دعوای منطقی شدیدی کردیم.
نمیدونم چرا، ولی با یکیشون شدیم دوستان بسیار نزدیک، طوری که وقتی میخواستیم بریم بیرون میگفت بدون تو من نمیرم.
دیگری هم با اینکه نگاه خیلی متفاوتی نسبت به موضوعات داشتیم ولی بسیار شدید احترام نگاه هم رو نگه میداشتیم. نمیدونم شاید از ترس ناراحت کردن طرف مقابل بود. یادم نیست. ولی هرچی بود که ارتباطمون با هم عالی شد.
کاملا ممکنه این مسئله باشه و من با توجه به اینکه الان حساسیت پیدا کردم روی این موضوع بزرگش میکنم.
ممنونم از همفکری و پاسختون
حتما امتحانش میکنم