به عنوان موسس یک مدرسه ابتدایی که هیچ محدودیت بودجه ای ندارید، چه طرح و برنامه هایی ایجاد میکنید که سازنده و مفید و مناسب بچه های در دنیای امروز باشه؟
یه لیست به هرکدوم از بچه ها میدادم و میگفتم هرکدوم از کلاسهایی که علاقه دارید رو علامت بزنید و بعد برای هرکس همون کلاس رو به عنوان کلاس اضافی میذاشتم، مثلا ممکنه یکی شنا دوست داره، یکی ژیمناستیک، یکی موسیقی و یکی نقاشی
اینجوری بچه ها با علاقه تر هم میشن، مثلا من یادمه همیشه از زنگ های ورزش بدم میومد چون مجبور بودم بدوم و واقعا این توان رو نداشتم با اینکه همیشه عاشق پینگ پنگ بودم
یا زنگ های نقاشی به زور باید نقاشی می کشیدم با اینکه مثلا دوست داشتم برم سفالگری
با ماهیت روشتون موافقم که اصل رو علاقه میذارین. ولی آدمی به صورت عادی توانایی تشخیص علاقه رو نداره.
اما اگر فضایی فراهم بشه که علاقهها رو بشه تجربه کرد، اون موقع قابل تشخیص میشه. مثلا در کلاس هنر، چند چرخ سفالگری باشه، یا پر از آبرنگ، پر از گِل، پر از کاغذهای رنگی. چیزی بیش از کانونهای پرورش فکری.
در سال ۹۶ رئیس تیم برنامهنویسی ما در مسابقه استارتاپی میخواست یکی از همتیمیها که بع عنوان تحلیل داده اومدهبود رو اخراج کنه. اما همین شخص رو از برنامهنویسی که مدرکش بود به طراحی بردیم و ازش خواستیم محیط نرمافزار رو با آبرنگ نقاشی کنه. و تیم ما در مسابقه اول شد.
در کل با دیدن مستند ماریا مونته سوری، به مدرسه مونته سوری علاقهمند شدم. در این مدرسه همه چیز بر اساس بازی یاد داده میشه. اسم کلاسها هم عوض میشه. مثلا بازی و ریاضی دیگه یه کلاه گشاد نیست. بلکه واقعا وارد اتاقی میشید پر از اسباب بازی که ریاضی رو هم باهاش ممکنه یاد بگیرید.
مونته سوری مدرسهای رو در اختیار میگیره که متعلق به بچههای بی سرپرست بوده. جایی که بچهها رو با زنجیر به تخت میبستند. اما مونتهسوری همه چیز رو به اسباببازی تبدیل میکنه. مثلاً حروف الفبا رو با چوب میبره و بعد شکل حروف رو در کاغذ سمباده نرم میبره و روی تکههای الفبا میچسبونه. مونتهسوری فکر میکرده با استفاده از کاغذ سمباده حس جدیدی از کودک رو تحریک میکنه. مونتهسوری بعد از مدتی از کودکی سوالی رو میشنوه و وقتی به جثه کودک نگاه میکنه تعجب میکنه. چون اون قاعدتاً نباید در کلاسهای الفبا شرکت میکرده، اما کودک با این اسباببازیها خودش الفبا رو یاد گرفتهبوده.
مونتهسوری مدرسه کودکان بیسرپرست که هیچ جایگاهی در آموزش نداشته رو بعد از مدتی وارد رقابت با مدارس دیگه میکنه و بعد از اون کودکان بیسرپرست میتونستن در امتحانات شرکت کنند.
اگر من بخوام یه روزی مدیر یک آموزشگاه یا مدرسه بشم قطعا از جادوی داستانها استفاده میکنم. برای روشنتر شدن موضوع مثالی میزنم. هفته گذشته مهمان برنامه تلویزیونی دورهمی محمدرضا شریفی نیا بود. خاطرهای از دوران معلم بودنش تعریف کرد که بسیار برای من جالب بود. میگفت ما از اول سال شروع میکردیم داستانی رو تعریف کردن که مثلا حسن از روستا راه میفتاد بره تا یه شهری و تا آخر سال تمام معضلها و مشکلاتی که حسن باهاش درگیر میشد رو برای بچهها تعریف میکردیم و در خلال این تعاریف هم سرفصلهای آموزشی رو به بچهها یاد میدادیم و هم نکات تربیتی رو.
به نظرم خیلی ایده جالبی بود. من خودم رو در جایگاه یک آموزشپذیر میذارم! یادم میاد هر جا با یه داستانی یه چیزی رو یاد گرفتم هرگز فراموش نکردم. از جادوی داستانها غافل نشید.
این کارو انجام دادم. الان دارم به سال جدید فکر میکنم
يه تحقيق ميكنم راجع به مدارس كشورهاى پيشرفته، مثل فنلاند با ژاپن، ببينم چه كارهايى رو در برنامه دارن و بعضى از طرح هاى مناسب اونها رو بومى سازى ميكنم. چرخ پيش از اين اختراع شده و هميشه نياز نيست از نو به طراحيش فكر كنيم.
شايد بد نباشه سرى به اين مقاله درباره آموزش و پرورش در كشورهاى پيشرفته بزنيد. همين طور بعضى از موضوعات در دسته بندى نوآ٠٠٩ كه درباره آموزش و پرورش هست، رو مرور كنيد.
راستى خوبه كمى از طرح هايى كه تا الان در مدرسه تون پياده شده بگيد. ميتونه براى ارائه ايده هاى تكميلى كمك كنه.
ما اتاق بازی بسیار مجهزی توی مدرسه داریم تا بتونیم با بازی درس ها رو یاد بدیم.
کلاس های فوق برنامه خیلی متنوع داشتیم امسال که بچه ها هرکدوم رو دوست داشتن انتخاب میکردن.
و کلی خرده طرح های دیگه …
اما دنبال یک چیز ناب هستم
این فوقالعاادهس. به نظرم روی تنوع بازیها کار کنین. هم درسها رو به شکل بازی ارائه بدین و هم بازیهایی که به شکلی ساده و در حد توان کار جمعی، ارتباط با دیگران و نحوه زندگی واقعی رو نشون بده.
یادمون هم باشه، اگر به گذشته نگاه کنیم تِم بازیهای قویی برای نشون دادن رسم زندگی هست که با کمی تغییر میتونه به کار برده بشه.
مثالهای پیشرفتهتر:
- کارهایی به گروههای بچهها سپرده بشه و در مدت زمانی از اونها خواسته بشه که به شکلی گروهی کار رو پیش ببرن.
مدرسهی جالبیه
یک چیز ناب که چه مشکلی رو رفع کنه و یا چه تاثیری از خودش به جا بذاره؟
یا بهتر بگم چرا دنبال یک چیز ناب هستید؟
میخوایم اثربخش تر و متفاوت تر باشیم. میخوایم همه جا خاص باشیم و پکیجی کامل داشته باشیم. دانش اموز که وارد میشه نیازی به جای دیگه نداشته باشه
ممنون. حتما روش فکر میکنم
همین الانش هم مدرسهی خاصی و البته جذابی دارین
دانشآموزهای مدرسه شما الان چه فعالیتهای دیگهای خارج از مدرسه دارن؟ برای رفع کدوم نیازهاشون مثلا کلاس اضافه یا معلم خصوصی یا … میگیرن؟ از دانشآموزاتون بپرسین برای اوقات فراغت تابستون، چه برنامههایی دارن (از سیر تا پیاز رو براتون بگن!) و این سرنخ های خوبی میده. چون معمولا تابستونها رو بچهها به چیزهایی که نیاز دارن و دوست دارن میپردازن.
این روش یک مشکل بزرگ داره. ممکنه چیزهایی باشن که وجودشون ضروریه ولی انسان بهشون علاقهای نداره. درست مثل یکسری غذاها که برای سلامتی خیلی مفیدن ولی خیلیا دوسشون ندارن.
توی مدرسهی من، یه سری چیزا ضروری و خیلی چیزا انتخابیه. همه چیز اونجوری یادگرفتن میشه که باید بهش عمل بشه، اگه درس درس علومه، با آزمایش، اگه درس درس تاریخه، با بحثهای نظری، اگه درس حرفه و فنه همه توی کارگاه، همه درسها هم برای آخر ترم به جای امتحان یک پروژه دارن که باید درست مثل پروژههای دنیای واقعی، البته با در نظر گرفتن توان بچهها، انجام بشه.
سلام. خیلی ممنون از سوالی که پرسیدید. من از سال اول ابتدایی به این سوال فکر میکردم و از همه میپرسیدم و واکنشها معمولا این بود که مگه این که هست چشه یا با تعجب نگاه میکردند. من به خیلی چیزها فکر کردم و یک زمانی به این نتیجه رسیدم که مدرسه باید جایی یا فرصتی باشه که توش بتونی آزادانه هرچی که برات جالبه رو تجربه کنی یا بتونی ازش کمک بگیری برای پیدا کردن جا یا آدم هایی که بتونن بهت در کنجکاویهات کمک کنند. به هرکی میگفتم بهم میگفت مریم بیدار شو!
تا اینکه ۳ سال پیش به مدرسه سودبری رسیدم. جایی که هیچ برنامه درسی کلاس و امتحان و مشق نداره و بزرگترها آنجا فقط و فقط به درخواست بچه ها پاسخ میدن و هیچ چیزی رو تحمیل نمیکنند. حتا تشویق هم نمیکنند! این مدارس بیش از ۵۰ سال پیش در امریکا ایجاد شدند و همچنان هستند. چندتا لینک در ادامه میزارم. این ایده شاید به درد مدرسه شما نخوره ولی در دیدتون نسبت به بچه ها میتونه اثر بگذاره.
من خیلی دوست دارم این ایده رو معرفی کنم و فضایی ایجاد کنم که آدمها در ایران دربارش حرف بزنند و فکر کنند. چون به نظرم جامه ما هنوز آماده ایده ای تا این حد رادیکال نیست و فکر کردن بهش به شدت نیازه. برای همین یک گروه اسکایپ راه انداختم که توش درباره این مدارس میخونیم و حرف میزنیم. اگر علاقمندید به ما بپیوندید از طریق لینک زیر در این گروه اسکایپ عضو باشد. خیلی خوشحال خواهم شد که ببینم و بشنومتون.
و باز هم ممنون از این سوال که باعث شد من بعد از مدتها که میخواستم این پیام رو اینجا بزارم, بلاخره دست به کار شدم
به نظر میاد انرژی و علاقه فراوانی برای این مسیر دارین. پیشنهاد میکنم که روی گروه مرتبط با آموزش پادپرس هم فکر کنین، هم به پویایی محیط کمک میکنین و هم امکان ارتباط مداوم با افراد جدید رو بهتون میده:
فعالیت در اینجا به ویژه برای فردی با علاقه شما، نباید اینهمه با تردید همراه باشه. اگر مانعی در این مسیر وجود داره به تیم و ویراستاران اطلاع بدین، بسیار خوشحال میشیم که تا حد ممکن این موانع رو رفع کنیم.
در مدرسه رویایی من از نمره خبری نیست از امتحان خبری نیست . از ضعف خبری نیست بلکه استعداد بچه ها کشف میشه و همون رشد داده میشه و به تدریج در نوجوانی و جوانی پایه های ضعیف خود را در صورت نیاز قوی میکند. در این مدرسه فضا سه چهار برابر مدارس فعلی و تعداد کلاس ها و آموزش مهارت ها بیشتر است و البته کلاس ها حتما شادی آور و با آموزش عملی و مشارکت بچه هاست .
گاهی در حیاط آموزش داده میشود. بچه ها در فرایند یادگیری و آموزش مشارکت مستقیم دارند و معلم قطعیتی در جواب ها ندارد و نقش یک راهنما را دارد که گاهی با دانش خود بچه ها را شگفت زده میکند . و گاهی با بازی و فیلم بچه ها را تشویق میکند . نقش معلم به گونه ای روان شناسانه است و کشف استعداد و بیشتر ناظر برون فکنی ها و ثبت وقایع ذهن بچه هاست.
اگر واقعا این شرایط بود و من یک موسسه آموزشی رو تاسیس و مدیریت میکردم اول از همه سعی میکردم که بچه ها کارهای شخصی و کاربردی روزمره رو یاد بگیرن که برای آینده خودشون مفیده .بعد سعی میکردم کار گروهی و همبستگی رو بهشون یاد بدم و تو وجودشون نهادینه کنم تا بفهمن که همه داخل یک کشتی هستن برای سفر زندگی تا در آینده هرکس برای منافع خودش دیگران و ملتش رو له نکنه.مفهوم کار خوب و بد و انسانیت و کمک و رحم به طبیعت و حیوانات و دیگران رو یاد میدم.نظافت جامعه و طبیعت .و مهمتر از همه اینکه مییولیت پذیر باشن و مسیولیت کارهاشون رو یاد بگیرن که به عهده بگیرن.در کنار این موضوعات اصلی، سعی میکنم به جز دروس پایه با توجه به علایق شخصی سازی شده شون تحصیلشون رو به سمتی که میخوان هدایت کنم
یکی از ارزوهای خودم این بود که توی مدرسه بهمون موسیقی یاد بدن و همینطور چیزهایی که توی زندگیمون کلی کاربرد داشت.تفاوت های جنسیتی رو از بچگی بهمون یاد نمیدادن و به جاش بهمون مهربونی و روابط خوب با ادما و همین طور مهربونی با حیوونا رو یادمون میدادن.
کمکمون میکردن بفهمیم چی دوست داریم و طبق اون درس میخوندیم نه طبق یه سیستم واحد و هنر رو بهمون یاد میدادن تا تو روزای سخت زندگی یه مرهم باشه واسه گذروندن و امید داشتن