اگه همسرت احترام خانواده ت رو نگه نمیداشت، چی کار میکردی؟

به مرحله ای از زندگی مشترک رسیدم بر سر دوراهی موندم. ۶ ساله با همسرم زندگی میکنم صاحب یه فرزند ۴ ساله. بعد از به دنیا اومدن فرزندم و به مرور زمان فهمیدم چقدر با هم فرق داریم، چقدر جهان بینیمون فرق داره و این منو بی نهایت آزار می‌داد.

در مواقع بحث و دعوا، ایشون به خانواده ام بی احترامی میکنه و تا حد ناسزا گفتن پیش رفته. منم بشدت از بی احترامی بدم میاد تا جایی که اگه صد تا فحش بشنوم یک کلمه هم جواب نمی‌دم.

تا اینکه بر سر یه موضوعی خیلی جزیی دعوامون شد و پای خانواده ها اومد وسط و حرمت ها کاملا از بین رفت تا جایی که نه من میتونم دوباره ارتباط برقرار کنم با خانواده شوهرم و نه ایشون (به شدت کینه ای هستند و اهل بخشش نیستند). ولی من حاضرم تماما گذشته رو فراموش کنم و خواهان مراوده دوباره ام.

خلاصه اینکه در حال حاضر هیچ احساسی نسبت به شوهرم ندارم و بشدت احساس تنهایی میکنم هزار راه رو امتحان کردم از مشاور و فامیل و آشنا و … ، اما کاملا بی فایده بود. مشکل من اینجا اینه که با یه آدم بد دهن نمیتونم زندگی کنم.

نمی‌دونم باید جدا شم یا نه؟ شما راهنماییم بفرمایید دوستان تا تصمیم بهتری بگیرم.

3 پسندیده

متاسفم که اوضاع زندگی فعلا بر وفق مرادتون نیست و امیدوارم به زودی راه حل خوبی براش بیابین :v:

من تو وضعیت شما نبودم و به سختی بتونم درک درستی از ماجرا داشته باشم، در عین حال چیزهایی که به ذهنم میرسه رو مطرح میکنم؛ امیدوارم مفید باشه.

  1. به نظرم این وسط فرزندتون به شکل بی گناهی در حال آسیب دیدنه! چه طلاق بگیرین و چه به زندگی بدون حس با همسرتون ادامه بدین، هر دو آسیب زاست. پس چه بهتر که راهی برای رفع مشکل پیدا کنین.

  2. شما و همسرتون لازمه با هم صحبت کنین. نمیدونم چطوری! مخصوصا که به نظر میرسه ایشون کنترلش رو از دست میده و به سمت توهین میره. هر کسی اگه به جای شما بود تو چنین شرایطی به سمت سکوت میرفت. ولی این مسئله مشکل دونفره است، و مشکل دونفره رو نمیشه یه نفره حل کرد.

    و البته دیالوگ اول این صحبت هم به نظرم بهتره این باشه که ایشون رو متوجه کنین به خانواده تون توهین نکنن و مسئله رو بین خودتون حل کنین، بدون استفاده ی ابزاری از خانواده ها.

  3. کتاب ارتباط بدون خشونت از مارشال روزنبرگ رو حتما بخونین. نه لزوما برای وضعیت کنونی، بلکه برای روزهایی در آینده. در این کتاب، بعضی دیالوگ هایی که ممکنه بهتون تو وضعیت های مشابه کمک کنه رو یاد میده. اینکه وقتی کسی بهتون توهین میکنه یا خشونت کلامی میورزه، چطور میتونین ایشون رو متوجه کنین و خودتون رو از زیر بار خشونت رها کنین.

    توصیفی از این کتاب رو میتونین در سایت متمم ببینین.

  4. در نهایت حتما به مشاور مراجعه کنین. اگه با یه مشاور راهکار پیدا نکردین، بگردین دنبال مشاورین بهتر. چون چنین مسائلی رو بهتره با متخصص حل کنین، وگرنه بعدا احتمال پشیمونی خیلی بالاست. به این فکر کنین که اگه قلبتون ناراحت بود، ایا برای رفع مشکلش به دوست و آشنا و … مراجعه میکردین یا میرفتین سراغ متخصص قلب؟!

2 پسندیده

اصلا نمیتونم منطقی باهاشون صحبت کنم . نمی‌دونید در چه جهنمی دارم پرسه میزنم بی تفاوتی از روح و روانم می‌باره بشدت دارم افسرده میشم. متاسفانه باید بگم اشتباه از خودم بوده در انتخابات باید بیشتر دقت میکردم باید بیشتر وارسی میکردم. قطعا تحصیلات تاثیری در شعور آدمها نداره و بر همین مبنا تصمیم گرفتم باهاشون ازدواج کنم! خودم کارشناسی ارشد و ایشون دیپلم. فقط به امید اخلاق خوب انتخاب کردم. که نشد … آنقدر پر از کینه هست و پر از تنفر نسبت به خانوادم، که هر لحظه ممکنه یه اتفاق ناخوشایندی رخ بده.

1 پسندیده

با خیلی از کارشناسان و مشاوران صحبت داشتم ولی ایشون نمیومدن و تا جایی که تونستم از راهنمایی هاشون استفاده بردم. میدونید یه طرفه نمیشه مشکل رو حل کرد باید دو طرفه باشه. آنقدر مشکلم حاد شده فقط احساس تنفر دارم نمی‌دونم چه جوری میتونم این زندگی رو ادامه بدم

1 پسندیده

درسته، مشکل مربوط به دو نفر هست.

به نظر میرسه یه وقفه لازمه، استراحتی برای هر دوتون؛ شاید یه سفر یا فعالیتی که مدتی شما رو از هم دور کنه.

اگه واقعا هیچ راهی برای صحبت وجود نداره، شاید نامه ای شفاف، کاملا محترمانه و خیلی همدلانه بتونه کمک کنه. نامه ای از این جنس:

  1. برداشتتون از حس ایشون و برچسبتون به این حس چی هست؟ مثلا اگه حس میکنین ایشون دیگه این زندگی رو دوست ندارن و دارن اذیت میشن، خب همین طور مطرح کنین.

  2. ازشون بپرسید که نظر و پیشنهادش برای موقعیت کنونی چی هست.

اگه پیشنهاد داد صحبت کنین، به ایشون بگین فکر میکنه اگه از نفر سومی که بی طرف هست کمک بگیرین میتونه کمک کنه یا نه؟

یه نکته مهم اینه که در چنین شرایطی، نامه نوشتن میتونه مثل یه تیغ دولبه باشه! و بیشتر از سود، ضرر برسونه. چون حس در نوشته به سختی منتقل میشه.

2 پسندیده

به مدت ۳ هفته در منزل پدری بودم در آخر هم با واسطه شدن خانواده و اقوام برگشتم به خونه ولی دوباره بعد از یه مدت مثه خاکستری که زیر آتیش باشه شعله ور شد. بنظرتون چطور باید بفهمم که ادامه دادن دیگه فایده ه ای نداره؟

2 پسندیده

مورد اول:

درنظر داشته باشید که هرکس مدرک روانشناسی گرفت الزاماً مشاورخوبی نیست. همونطور که کسی که مدرک حقوق گرفته باشه الزاماً وکیل خوبی نیست. مواردی مثل مشاوره یا وکالت، بیشتر از اینکه از جنس علم باشن، از جنس فن و مهارت هستن و نقش تجربه در اونها بسیار تعیین‌کننده است.
بنابراین پیشنهاد می‌کنم به جای آزمون و خطا و جستجوی راه‌های مختلف (و بی‌فایده) کفش آهنی پاتون کنین و بگردین تا یک روانشناس کاربلد و حرفه‌ای (ترجیحاً از اساتید دانشگاه) پیدا کنین.
اولی خوب نبود، دومی
ازدومی نتیجه نگرفتین برین سراغ سومی
و …
ناامید نشین و زمان رو از دست ندین.

همچنین از مراجعه به مراکز مشاوره (که افراد مبتدی و کارآموز در اونجا مشاوره میدن) دوری کنین. البته خدای نکرده جسارت به این عزیزان نشه. اونها در حیطۀ مشکل شما کار مفیدی انجام نمیدن.
وضعیت زندگی شما بیشتر از حد تصورتون بحرانیه و شاید ندونین هر دقیقه ادامه این روند چه آسیب‌های جبران‌ناپذیری به فرزندتون وارد می‌کنه.

مورد دوم:

بانوی گرامی! گفتگوی شما، از جنس افرادیست که قصد درددل دارن، نه کسی که قصد حل مشکل رو داشته باشه! مجدداً نگاهی به نوشته‌های قبلی خودتون بندازین. خلاصه‌اش اینه:

ایشون بی‌احترامی می‌کنن
من بی‌احترامی نمی‌کنم

ایشون فحش میدن
من فحش نمیدم

ایشون کینه‌ای هستن
من حاضرم ببخشم

ایشون دیپلم هستن
من کارشناس ارشد هستم!

و …

یادتون باشه بر روی صندلی یک مشاور کاربلد، اگه قرار باشه شما آدم خوبۀ قصه باشین و همسرتون گرگ بدجنس، سریعاً با واکنش مشاور روبرو خواهید شد و چه بسا مجبور به گذروندن روند طولانی‌تر و پیچیده‌تری داشته باشین.
جسارت من رو ببخشید. برای جلوگیری از هدررفتن زمان و انرژی خودتون اینها رو عرض کردم.
صداقت، اولین و مهم‌ترین اصل در زمان گرفتن مشاوره هست
به بیان دیگه:
اگه تونستین 5 عیب شریک زندگی رو بگین و در کنارش بلافاصله 5 عیب خودتون رو هم اعتراف کنین، میشه گفت مشاوره‌تون به نتیجه خوبی خواهد رسید (و صدالبته ابداً چنین انتظاری رو در محیط عمومی پادپرس نداریم)

درنهایت امیدوارم مشکل حل بشه و سالهای سال در کنار همسر و فرزندتون زندگی خوب و آرومی رو تجربه کنین.

3 پسندیده

موافقم باهاتون چون واقعا در صدد نشون دادن این مطلب بودم تا بدترین خصوصیتی که در حاله حاضر باهاش مواجه هستم رو مطرح کنم. ایشون خوبی‌های بسیار بسیار زیادی دارن قابل شمارش نیستند واقعا و من هم عیب‌های متععدی دارم اما چیزی که برای من مهمتر از هر چیزیه احترامه دو جانبه است من اصلا قصد توهین یا تخریب شخصیتشون رو ندارم .
دقیقا دنبال راهکار هستم که باید این زندگی رو ادامه بدم یا خیر…
متاسفانه چون تو شهرستانم امکان دسترسی به اساتید این رشته رو ندارم ولی با این حال از خبره های این رشته کمک گرفتم.

2 پسندیده

واقعا در موقعیت فوق العاده بحرانی بسر میبرم به عقیده خودم هر چقدر زمان میگذره به اختلافاتمون اضافه میشه و کم نمیشه و این به نوبه خودش می‌تونه مشکل رو حادتر کنه.

1 پسندیده

و این مطلب رو هم عنوان کنم که ایشون گفتند تا آخر عمرم و هورمون نمی‌خوام مرواده ای با خانواده صورت بگیره
دقیقا یه روح مجرد در کالبد یه جسم متاهل خیلی می‌تونه زجرآور باشه و انسان هم موجودی اجتماعی آفریده شده و نميتونه بدون نادیده‌گرفتن این نیاز زندگی کنه لا اقل زندگی آرومی داشته باشه.

1 پسندیده

چه خوب و صادقانه نوشتى جاويدجان @Sisad300 :ok_hand: حیف که تو یه ماجرای دو نفره، بار زیادی رو برای یه نفرِ ماجرا قائل شدی.

حرف زدن از مشكل، يكى از بهترين كارا براى تخليه ذهن و شفاف شدن مسئله س، و اگه راه بروز رو ببنديم، چه بسا مسئله اصلا خودش رو به صاحب مسئله نشون نده! حداقل از نظر من. و ایرادی تو گفتگو نمی‌بینم حتی اگه هدفش درددل باشه.

مورد سومی هم لازمه به ليستى كه مطرح شد، اضافه كنيم:

بهترين مشاور هم در دسترس باشه، تا هر دو نفر پيشش حاضر نشن، نميتونه برا مشكل دونفره، راهكارى پيدا كنه.

چطور ميشه همسر رو متقاعد كرد به مشاور مراجعه كنه؟


اين اخرين سوالى هست كه بايد از خودتون بپرسين، اگه هنوز فرصتی برای زندگی‌ و فرزندتون قائلین، فعلا دنبال مسيرى براى گفتگو با همسرتون بگردين موثرتره.

1 پسندیده

شاید نتونستم منظورمو واضح منتقل کنم :slightly_smiling_face:
هدفم برقراری نوعی تعادل بود. یا بهتر بگم نوعی ترمزدستی در این مواقع لازمه.

قطعاً همینطوره. هیچ شکی توش نیست و منم با مزایای درددل کردن و سبک شدن موافقم. اما درنظر داشته باشیم که عنصر زمان برای این بانوی گرامی بسیار تعیین‌کننده هست.وقت آزمون و خطا نیست. خودشون تلویحاً فرمودن:
«هر لحظه ممکنه یک اتفاق ناخوشایند بیفته»
« مشکل بسیار حاد شده و در تنفر به سر می‌برم»
و …
درحال حاضر ایشون نیاز به کمک موثر (توسط متخصص و نه افراد عادی) دارن
برای درددل و هم‌دردی حالا حالاها زمان هست :slightly_smiling_face:

1 پسندیده

مطلقاً کار راحتی نیست. اینکه اون شخص (همسر) در چه خانواده‌ای بزرگ شده، اینکه فرزند چندم بوده، اینکه ارتباطش با والدین یا بقیه بچه‌ها چطور بوده، اینکه در مدل ذهنی ایشون مراجعه به روانشناس چه تعریفی داره (دریافت کمک یا الصاق برچسب دیوانه!!) اینکه اصلاً آیا همسر ایشون قصد درست کردن اوضاع رو داشته باشه یا به مرحله بی‌تفاوتی رسیده، اینکه خدای نکرده اصلاً هدف ایشون (آقای همسر) بهم زدن زندگی باشه و خیلی موارد دیگه همه در این امر موثر هستن.

1 پسندیده

دقیقا تمام این موارد تاثیرگذار خواهد بود . به نظرتون بد دهن بودن رو میشه درمان کرد؟

درمان خیر!
اما مدیریت آری!