من همیشه به راننده تاکسی ها خورده میگرفتم که چرا تو اموری که تخصص ندارن دخالت میکنن ولی وقتی به خودم دقت کردم دیدم که همه ما درون خودمون یه راننده تاکسی داریم که تو این مواقع سعی میکنه در مورد همه چیز نظر بده. این قضیه از صدر تا ذیل مملکت جریان داره و تاسف بار تر از همه، متخصص هایی علوم دیگه هستن که چون تو رشته خودشون تخصص دارن سعی میکنن تو علوم انسانی نظر بدن. این موضوع وقتی بغرنجتر میشه که بدونیم خیلی ار تصمیم گیران کشور هنوز به اینکه مثلا سیاست یه علمه اعتقادی ندارن.
ازطرف دیگه با توجه به جذابیتهایی که علوم انسانی داره هرکسی تو هر رشته به صرف اینکه تو رشته خودش ادم قویی هست به خودش اجازه میده که تو موارد انسانی نظر بده.
ولی جدا چه کسی باید در مورد سیاست نظر بده و چقدر باید سوالاتش دقیق باشه
علوم انسانی همانطور که از اسمش معلومه علم هست همانطور که میدانید تعدادی از رشته ها را در این شاخه دسته بندی کرده اند.
ولی اینکه راننده تاکسی ها چرا در کاری که تخصص ندارند دخالت میکنند ؟ شما به من بگو کدام قشر در کاری که میکنند حتی تخصص دارند و آموزش دیده اند
چرا زمانی که کارمان گیر میکند به دنبال کسی میگردیم که تجربه بیشتری دارد ؟ چون در هیچ کاری آموزش به درستی داده نشده .ولی کسی که تجربه بیشتری دارد لااقل کمی تخصص و شیوه برخورد با مردم را به مرور زمان آموخته!
مسلمه که کسی که سیاست خوانده باید نظر بده به شرطی که بیطرفانه نظر بده
علوم انسانی یک علمه و خیلی هم علمه مهمی هست.
انسان با اون پیچیده گی هایی که داره حتما نیاز به چنین علمی داره
ولی الان تو دانشگاه ها بیشتر کتاب های علوم انسانی رو عوض کردند و چیزی که خودشون دوست دارند رو دارند تدریس می کنند. دیگه کتاب های قدیمی رو تدریس نمی کنند
یه ضرب و المثل داریم که من کمی تغییرش دادم
اینجا چیزی که نیاز به تخصص نداره پدر مادری و مملکت داریه
بستگی داره تعریف ما از علم چی باشه. اگر علم درمعنای استفاده از روشهای تحقیق علوم تجربی باشد ، میتوانیم بگیم علوم انسانی در این قالب نمیگنجد. به عقیده ویلیام دیلتای علوم انسانی به دلیل جنبههای غیرقابل انکار پیچیدگی جامعه ، فرهنگ و انسان با علوم طبیعی متفاوته و در نتیجه بکارگیری روشهای کمی علوم طبیعی در علوم انسانی غلط و اشتباهه. عین ریختن ماستا روی خورشتاست. به عبارتی دو شاخه شناخت داریم. علوم انسانی ، علوم طبیعی. با روشها و اهدافی متفاوت.
اما اگه علم رو در معنای یافتن روابط علت و معلولی پدیدهها و ارائه الگویی در این رابطه به منظور تحلیل و تبیین گذشته و حال و افزایش قدرت پیشبینی آینده در نظر بگیریم. علوم انسانی علومی هستند به مانند علوم تجربی و طبیعی.
به عنوان نمونه متفکران در سه دیدگاه کلی پیرامون علل وقوع انقلاب دلایلی مطرح کردند که میشه این 3 دیدگاه کلان رو در هم ادغام کرد. حالا با کمک این الگو به طراحی مینی انقلاب پرداختند که امروزه به انقلاب رنگی معروفند. همان عوامل در مقیاسی کوچک اجرا میشوند تا به سقوط یک رئیس جمهور یا نخست وزیر منتهی شود.