چشمم روشن! خودت مرده فرض کن آقا پسر! جوجه تو هنوز دهنت بوی شیر میده! میفرستمت جایی که عرب نی بندازه! اینو از من داشته باش فعلا
[quote=“moalem, post:10, topic:15965”]
خب تمرین دو: جناب آقا پسر:
جناب آقا پسر پس از اینکه عاشق شد گریه نکرد با خندیدن و لبخند قشنگش قلبش برای عاشقی تپید
خیلی عجیب شد
از زبون آقاپسر باید باشه نه وصف حال آقاپسر
پدر دختر: عصبانی شدم دوست دارم مثل یه دزد دریایی اسیر پلیس باهات رفتار کنم جوجه کوچولو! ولی تو برو شیشه شیر تو بخور بعدا که حاجی شدی بیا سوغاتی دارم برات
پ.ن= پرت و پلاهای ذهن خطرناک من
حیف که دختر من عاشق توی فسیل شده، وگرنه کل بچههای پاسگاه رو میفرستادم سراغت جوجه. شیر خشکت رو خوردی؟ جوری بزنمت که با مخ بری تو کعبه جنازت رو برام کادو بیارن ایشالللله.
خبببب
در آخرین تمرین قصه به سر میرسه. اما می تونید شما داستان رو ادامه بدین
خب حالا دختر خانم قهر می کنه از خونه فرار می کنه و می گه:
یه بلیط هواپیمای یک طرفه میگیریم میرم و وقتی توی دام شیطان افتادم، بوس میدم پول میگیرم ( فکر کنم یه کمی بد آموزی داره🙈)
قراره از این هواپیما جدیدا سوار شم دلت بسوزه، دارم میرم تور دور دنیا عشق و حال کنم. پولشم همش رو از جیب تو دادم.
پرواز میکنم میرم یه جایی که دیوارهای عشق تار عنکبوت نبسته و بوسه رو با پول نمیفروشن
این پاسخ خیلی قشنگ بود من بخش آخر رو در ادامه این مینویسم
دختره بعد از این که پسره با باباش دعواش میشه بهش میگه :
صداتو رو بابای من بلند میکنی ؟ همین فردا بلیط میخرم میرم دبی ! تو هم اینقدر تو این خونه بشین تار انکبوت بزنی . حیف اون همه رژ لبی که برای تو حروم کردم ! همین که پام رسید دبی وکیل میگیرم مهریه 1369 سکه رو میزارم اجرا …
قصه ما به سر رسید و طبق معمول در پایان داستان این پسر بود که بد بخت شد . شنیدم کل دار و ندارش رو فروخته داده مهریه خانومه الانم قزل حصار داره آب خنک میخوره طفلکی . بعد بگید چرا جوونای مردم ازدواج نمیکنن … آخرش همینه دیگه**نوشتهی ضخیم **
دختره برای پدرش تکس میذاره میگه:
گاهی اوقات باید رفت تا از افکار پوسیده اطرافیان رها شی. میخوام بدونی که همیشه دوستت داشتم. شماره حسابمو که داری؟!!!
اینو من با اجازه از آخر میخونم (با تفسیر من در آوردی)
پسر به یه پسر دیگه در باب تعریف خاطره؛
وقتی با خجالت داشتم نگاهش میکردم
فهمیدم اونم عاشق من شده چون صورتش سرخ شده بود از سیلی دوست داشتن و منم بهش خندیدم مگرنه مجبور بودیم با هم گریه کنیم