اینجا به نظرم نقش خانواده پررنگ میشه. اگه خانوادهها فرصت و سرمایه کافی برای تعلیم بچههاشون در اختیار داشته باشن میتونن از کلاسهای ورزشی خیلی خوب استفاده کنن.
اگه خانوادهای این کار رو نمیکنه، شاید نمیدونه چه اهمیتی میتونه داشته باشه و خیلی خوب میشه اگه تو دورهمیهای اولیا و مربیان این تیپ نیازهای کودک هم به والدین گفته بشه و فقط از نیازهای درسی صحبت نشه.
راستی از سر کنجکاوی و در ضمن نیازی که خودم بارها در بزرگسالی در مقاطع مختلف[1] حس کردم: جایی در درس ها میشه با بچه ها تمرین قصهگویی و تعریف داستان رو پیش برد؟ منظورم جایی غیر از ساعت انشا هست که اکثر بچه ها دو-در میکنن و به مادر-پدرهاشون میسپرن نوشتن انشا رو! یه جور تمرین که تفریحی باشه و به بچه ها لذت بده به جای حس ناتوانی!
پ.ن. زنگ انشا همیشه به خودم حس ناتوانی و بی استعدادی میداد. احساس میکردم باید چیزی رو بنویسم که خودم حاضر نیستم بخونم! چارچوبایی که در ذهنم برای زنگ انشا ساخته شده بود خیلی محدود کننده بود.
شاید برای رقم زدن چنین تمرینی بشه از دوستانی که ذهن داستانپرداز قوی دارن کمک گرفت. تجربیات ایشون و نقاط مثبتی که در کودکی باعث میشد با لذت بیشتری به ذهنشون اجازهی فرار کردن تو فضا رو بدن … . @baratii.nazanin@Zah_Ra
از تجربههای تلاشتون برای داستانسرایی در کودکی تعریف کنین؟ چی باعث میشد لذت بیشتری از این کار ببرین؟
از جلسه ی دفاع دکترا گرفته تا ارائههای مختلفی که از پادپرس در جمعهای مختلف داشتم. ↩︎
در کتاب فارسی و ریاضی فرصت های زیادی برای پرورش مهارت قصه گویی وجود دارد. صفحات تم ریاضی و تصویر مادر (تصویر بزرگی که برای آموزش هر نشانه طراحی شده است) هر درس آغازی است برای یک داستان.
بچه ها با دیدن هر تصویر باید یک داستان بگویند. البته در کلاس من تقریبا 4-3 نفر هستند که به خوبی این کار را انجام میدهند. اما تا آخر سال فرصت تمرین وجود دارد. ابتدای سال وقتی به تصاویر نگاه می کردند، اجزاء تصویر را به صورت کلمه ای بیان می کردند. نگاه کلی به تصویر نداشتند. باید بتوانند چند جمله را برای هر تصویر بیان کنند.
علاوه بر تصاویر اصلی، تمرین ببین و بگو هم این فرصت را ایجاد می کند. چند تصویر کوچک که داستان کوتاهی را در دل خود دارد.
در پایه های بالاتر، در کتاب فارسی بخشی مجزا برای همین منظور طراحی شده است. صندلی صمیمیت فعالیتی که دانش آموز باید روی صندلی معلم بنشیند و داستانی را برای تصویر مورد نظر بیان کند. نکاتی را در باب نحوه ی شروع و پایان داستان هم ذکر شده است
کاش میشد معلم های سالهای بالاتر هم مثل شما فعالیتهاشون رو جائی ثبت کنن
فرق است بین خواندن و فهمیدن
فرق است بین فهمیدن و دانستن
هم چنین فرق است بین دانستن و درک کردن
دانش آموز به مرور باید به این نتیجه برسد که در اینده که به قول معروف فارغ التحصیل میشود ( که من به شدت با این کلمه مشکل دارم . حتی خود کلمه دانش آموز) و دیگر از استاد و قلم و کاغذ خبری نیست باید از روزگار و عکس العمل رفتارش بیاموزد و بر صحیفه دل نقش نگارد
من وقتی با همکاران مطرح می کنم که دارم چنین کاری رو انجام میدم، می پرسند: به چه درد میخورد؟ چه ارزشی دارد؟ چند نفر کارت را میبینند؟
چند روز پیش با معلمی بازنشسته اما همچنان در حال آموزش صحبت می کردم، ایشان می گفتند جدیدا همکاران کارهایی انجام میدهند که خیلی نمی پسندم. از فعالیت هایشان عکس می گیرند، فیلم می گیرند و …به نظرم اینها فقط وقت کلاس را می گیرد.
وقتی کاری ثبت شود هم قابلیت دائره المعارف پیدا میکند هم اشکالات بهتر دیده میشود هم در بهره وری موثرتر خواهد بود اصلا همه پیشرفت های بشر با ثبت کردن و اجرا کردن بوقوع پیوسته شما فعلتان را دست کم نگیرید .دیگران هر چه میخواهند بگویند کار شما مصداق خود نمائی ندارد که عیب باشد
باید سعی کنیم در پادپُرس یک فرآیند قوی برای مقابله با این حس پیدا کنیم. حسی که در افراد هست که تجربه و ثبت آن به چه دردی میخوره، یا الان وضع جامعه اینجوریه شما به فکر این چیزها هستید یا چیزهای دیگه. متاسفانه در طول سالیان طولانی همین حسها باعث شده که هیچ نکتهی مثبت و قابل استنادی از تجربه گذشتگان باقی نمونه!
بعد از گذشت تقریبا دوماه از پاسخم به این سوال، دوباره میخواهم پاسخ دیگری بدهم.
الان که بار تکلیف و درس نسبت به روزهای ابتدایی سال بیشتر شده و حجم کار سنگین تر، دانش آموزان در کلاس شلوغ تر شده اند، برخی عقب مانده اند و یاد نگرفته اند، برخی اولیا بی تفاوتی دارند و به طور کلی مشکلات بیشتر شده است، فکر می کنم اکر هر شب تصمیم نگیرم که فردا چطور رفتار کنم، ممکن است به رابطه ام با دانش آموز لطمه وارد شود.
در جایی خواندم که آب که همه چیز را پاک میکند خودش آلوده می شود، اگر دوباره به چرخه برنگردد پاک نمی شود تا دوباره بتواند پاک کند. احساس می کنم من که درگیر تربیت کودکان هستم، برای اینکه همواره بتوانم چنین نقشی را ایفا کنم، باید وارد چرخه مراقبه شوم.
مادر دانش آموزی میگفت فرزندم نسبت به رفتار شما بسیار حساس است. هر روز که به خانه می آید درباره شما حرف میزند،یک روز میگوید: امروز خانمم ناراحت بود. یا امروز خوشحال بود یا…
متوجه شدم گرسنگی هم خیلی در رفتارم تاثیر دارد. وقتی گرسنه ام اصلا حوصله ی تدریس هم ندارم. در گیری های ذهنی خارج از محیط هم موثرند. غالبا با ورود به کلاس همه چیز را فراموش می کنم. اما گاهی هم با من وارد می شوند.
خانواده ها بی تاثیر نیستند. آنها سعی دارند در فرزندشان ترسی نسبت به من وجود داشته باشد، تا درس بخواند و تکلیف انجام دهد و یا حتی از ترس من، به حرف مادرش گوش کند. مثلا می گویند معلم ات تو را تنبیه می کند. یا از مدرسه بیرون ات می کند. یکی از آنها تماس گرفته بود که گوشی روی بلندگوست. لطفا بگویید فردا پسرم را تنبیه می کنید تا بشنود. پسرش هم گفت فردا به مدرسه نمی روم.
پرسش
شما چطور با بچه ها ارتباط خوبی را برقرار می کنین؟ وقت پرحرفی و شلوغی شون چه واکنشی نشون میدین؟
چرا باید خانواده این انتظار رو از معلم داشته باشه؟ خیلی وقتها نظارت بر رفتار معلمها باید برعکس باشه تا خشونت و تنبیه بیموردی در کارشون نباشه. نکته مهمتر اینکه، اگر کودکی تکلیف رو انجام نده، مکانیسم شما چیه؟ آیا این روش اونقدر خوب هست که نیاز به دخالت خانواده در فرآیند انجام تکلیف نباشه؟
فکر می کنند اگر معلم روی خوش به کودک نشان دهد، بچه برای یادگیری تلاش نمی کند. پررو میشود.
در پایه های بالاتر اگر دانش آموز تکلیفی رو نمی نوشت، ساعت ورزش و یا تفریح در کلاس می ماند و کار را همان روز باید تحویل میداد.
در کلاس اول بیشتر حرفشان این است که کند است و به حرفشان گوش نمیکند. به نظرم اگر در کلاس اول دانش آموزی تکلیف نداشته باشد مقصر خانواده است. چون ولی دانش آموز باید متن سوال را برای دانش آموز بخواند و ابزار لازم را در اختیارش قرار دهد.
اون قسمت واگذاری خواب به خود بچه ها رو دوست داشتم. و آیا سوال در مورد یاد دادن کار تیمی به کودکان بی جواب مونده؟ چون واقعا داریم از این موضوع ضربه می خوریم.
در مورد آموزش کار تیمی به کودکان، ساعت ورزش اولویت داره. مشاهدات جالبی داشتم از بازخورد بچهها: وقتی یک گروه میشن، خیلی خوب همدیگر را تشویق میکنن. حرکتهایی مثل اینکه قبل از شروع بازی همه دستشون رو میزان روی هم و شعار گروهشون رو تکرار میکنن هم باعث میشه همدلی گروه بالا بره.
تو ساعتهای دیگر، مخصوصا وقتی ابزار بهشون میدم، خیلی تمایل دارن خودشون استفاده کنن و فقط دست خودشون باشه. گاهی اوقات بهتره برای یک گروه پنج نفره مثلا سه تا برگه بدیم و براشون توضیح بدیم که این برای تمام گروهه و همه باید ازش استفاده کنن. یک مقدار هم از دوستی و قوانین اش بگیم بد نیست. مثلا من مسئولم مراقب دوستم باشم.
امروز تو یک گروه دو نفر همدیگر و زدن. یکی از بچهها پاشد گفت شما باید مراقب هم باشین نه که همدیگر و بزنین.
بهتره وقتی فعالیتی انجام میشه معلم نام گروه رو صدا کنه، به جای نام فرد و گروه رو تشویق کنه به جای فرد.
چینش میزها گروهیه. همیشه کارگروهی داریم. اما مدیریت چالشهای گروه خیلی مهمه.
تو آموزش حرف ر میبینید که نام گروهها رو روی تخته نوشتم. اینها انتخاب خود گروه بودن.