سوالی که برای من پیش اومده اینه که در ارتباط با دیگران چطوری تشخیص بدم که دارم برنده برنده عمل میکنم و کجا ها نه؟
کجا لازمه که بازنده بشم؟
همیشه باید برنده برنده باشم؟ ایا گاهی بیشتر به نفعم نیست که بذارم طرف مقابل برنده بشه و من ببازم؟ و اگر به نفعم هست که ببازم ، ایا اسمش برد نیست؟
ممکنه این اتفاق بیوفته. ولی اگر که معیارهای درست رو برای ارزیابی نتایج بازی وارد کنید، اون موقع میتونید ببینید که احتمالا بازی برد-برد بوده.
برای مثال، در یک مجادله با طرفی که منطق خاصی نداره و فقط باعث آزار شما میشه، دنبال نکردن بحث ممکنه در ظاهر به معنی باخت شما باشه ولی اگر به آرامش ذهنی حاصل از این کار نگاه کنید میبینید که منفعت لازم برای شما را داشته.
به نظرم همین مثال میتونه راهنمای خوبی باشه. اگر مسیری برای نتیجهگیری مشترک در ارتباط با دیگران نمیبینید، ادامه ارتباط میتونه منجر به آزار ذهنی، هدر رفتن زمان و انرژی شما بشه. ولی اگر مسیری برای منفعت مشترک، نتیجهگیری یا تغییر به سمت منفعت مشترک میبینید، حداقل شانس بازی برد-برد رو دارید.
مشکلم دقیقا اینه که معیارهای درست برای بلند مدت رو نمی تونم تشخیص بدم. یه بار حتی اومدم روی کاغذ این معیارها رو پیاده کردم ولی دیدم فضای پردازش این معیارها خارج از توانایی مغز من هست. پارامترها می تونن زیاد باشن و ارزش گذاری روی اونها کار راحت و دقیقی نیست. انگار در پروسه انتخاب مشکل دارم.
البته بعد به این نتیجه رسیدم که شاید دلیلش محدودیتهای فردی نباشه. و این مساله برمیگرده به این که محدودیتهای انسانی دارم که برای همه انسانها هست. شاید یه وقتهایی مجبور میشه ادم که شیر یا خط کنه.
شک دارم باز هم :))
اینکه در متن و بویژه عنوان سٶال دوبار پشت سر هم کلمه برنده رو به کار بردین، فقط برای تأکیده؟ در واقع خوندن و درک عنوان رو کمی سخت کرده.
طرح یه بازیه؟ بازی با کلمات.
گاهی حس برنده شدن در یک بازی لذت داره، و گاهی هم نه، شاید مشکل بازیه که تنها نتیجش وقت گذرونیه، هرچند اونم گاهی لازمه.
بهرحال گاهی بهتره ببازی و بکشی کنار و ادامه ندی و بری جای دیگه ببری. تو بازیهای تیمی هم که صرفاً برنده شدن فرد مهم نیست، بهتره تنهایی نبری. تو تیم بزرگتر جامعه هم ممکنه ملاکهای برندهها و بِرَندها برای برنده شدن، برای جامعه جامع و پیشبرنده نباشه، اونموقع بهتره بِرندِ بَرنده نباشی و بازی برندها رو ببازی و بری بِرند بُرنده و پیشبرنده بسازی.
مثلاً من شده با مدیری مشکل داشتم و سعی کردم ببرمش و کلی انرژی ازم هدر رفته برای بردنش، و اگه ادامه میدادم شاید و فقط شاید میبردم ولی وقتی رها کردم هم بردم چون ادامه مسیر رو جور دیگه بازی کردم. اولش خیلی با حس کنار کشیدن راحت نبودم ولی تجربه بعد از اون بهم کمک کرد که حواسم باشه که همیشه و همه جا نمیشه تا آخرش ایستاد برای بردن، وقتی به اندازه کافی قوی نیستی یا انرژی نداری یا صلاح نیست، با اینکه حق باتوٸه. در واقع بعضی جاها ظاهراً میبازی یا باخت رو انتخاب میکنی. بعد از گذر زمان متوجه میشی که بردی نه اون آدم رو، بلکه خودت رو از اون بازی. ممکنه اون بازی هنوز با برنده شدن اون آدم همچنان ادامه پیدا کنه و تو با باختن اونموقع وقتی که نتونی یا نخوای ادامه بدی، جدا بشی و بری بازی دیگهای بسازی حداقل برای خودت، اینجا برندهای.
واقعاً همینه. پیچیدگی شناخت خود و اطرافیان، دقت در ارتباطات رو سخت میکنه، عامل زمان بنظرم خیلی مهمه و امکان بازگشت، یعنی آدم میتونه موقتاً روند بازی رو متوقف کنه، یه جورایی ببازه ولی پلها رو خراب نکنه تا بتونه با شناخت بیشتر برگرده و ادامه بده، و این شناخت برای هر دو طرف اتفاق میوفته.
سلام. نه این یه بازی هست در نظریه بازی ها که ریشه در علم اقتصاد داره. بازی win_win یا برنده برنده.
فکر کنم اصطلاح رایجش (بعد از این داستانهای برجام خیلی باب شد) برد-برد باشه.
اها… نمی دونستم
چند سال پیش کتاب دن اریلی و دنیل کانمن رو خوندم و کتاب ذهن زیبا. و در تمام طول کتاب سوالم این بود که ایا ممکنه که در سطح مولکولی هم انقدر شعور وجود داشته باشه که درگیر بازی بشن؟ در چه حد شعور و …
اخبار بین نیستم . یکی ازم بپرسه برجام چیه؟ میگم نمیدونم والا