بامزه ترین خاطره ی روزهای قرنطینه ی شما چی بوده؟

پرسشی که من انتخاب کردم سعی کردم طوری باشه که افراد با دیدگاه های متفاوت بهش پاسخ بدن…
برای بعضی شاید بامزه ترین خاطرشون جز درس های زندگی باشه و برای برخی خلاقیت…
شاید هم بتونه به خود من چیز های زیادی یاد بده :wink:

5 پسندیده

من تجربه بامزه ای نداشتم ولی این دوران خانه نشینی اجباری به من کمک کردم که به اشتباهاتم بیشتر فکر کنم و خودم رو قانع کنم که باید از برخی چیزا عبور کنم و ادامه بدم. درواقع مجبور شدم فکر کنم چون کار دیگه ای برای انجام دادن نداشتم و وقتم ازاد بود. اگر قرنطینه نبود من همچنان با این مسائل جزئی درگیر بودم.

2 پسندیده

چه اتفاق خوبی. واقعا بعضی وقت ها اتفاق های بد به نفعمون هستن.

2 پسندیده

آقا من بدون اجازه و بدون اینکه کسی بفهمه دزدکی میرفتم ته کوچمون کسایی که دوستشون داشتم رو میدیدم.قرار ملاقات دزدکی با آدمهای دوستداشتنی در حد یه ربع ساعتی :laughing: :rofl: :joy:
ایقد هول هولکی بود که وقتی بر میگشتم خونه تا ساعتها به شوق روزای بعد فکر میکردم :innocent: :joy:

3 پسندیده

:joy: :joy: :joy:
پس حسابی بهتون خوش میگذشته :stuck_out_tongue_winking_eye:
یکم مثل شخصیت رمان ها هستین. احساساتتون رو راحت بروز میدید :grin:البته خیلی خوبه ها
معلومه آدم جالبی هستین

بامزه که چه عرض کنم، ولی دیدم بدون آدم‌ها چه‌قدر راحت می‌شه زندگی کرد :)) می‌دونم که آدم “درون‌گرایی‌ام”. ولی حس رهایی مشعوف‌کننده‌ای داشت، برام با‌مزه بود که مثل پیرمردها می‌تونم با کتاب و باغچه و آشپزی خودم رو مشغول کنم، این همه برو و بیا با خویش و قوم و دوست و رفیق هم چیز زیادی بهم اضافه نکرده.

1 پسندیده