به نظرم خوبه رو این نکته بیشتر فکر کنیم:
پرسش
چه جوری میشه در مدارس عادی، برای گروهی که توانایی شون بیشتر از جمع هست، به اندازه کافی چالش و یادگیری داشت؟
به نظرم خوبه رو این نکته بیشتر فکر کنیم:
چه جوری میشه در مدارس عادی، برای گروهی که توانایی شون بیشتر از جمع هست، به اندازه کافی چالش و یادگیری داشت؟
اگه این سوال رو از من بپرسین جواب میدم بهترین کار برای یک دانش آموز شناخت دقیق استعدادش هست.
بعد از این میشه یه جامعه ی آماری از افرادی که توی یه شاخه خاص استعداد دارن درست کرد، تو مدرسه ما یه همچین اتفاقی از طرف خود بچه ها می افتاد، بعد سال بالایی ها به بچه های قبل خودشون راهنمایی بدن.
یه خوبی که مرکز ما داشت (تا چند سال پیش) این بود که راهنمایی و دبیرستان با هم بود و بچه ها می تونستن تعامل بهتری با هم داشته باشن.
گفته بودم که با هر گونه تبعیض مخالفم حتی اگر به نظر مثبت باشد. به نظرم وجود مدرسههای تیزهوشان فقط برای دانشاموزان این مدارس یک اتفاق مثبت بوده است نه برای هشتاد میلیون نفر دیگری که در ایران زندگی میکنند. به عبارت دیگر وجود مدارس تیزهوشان مثبت نبوده است.
شاید آماری از این که چند درصد از این دانشاموزان تیزهوش در حال حاضر در کشورهای خارجی به سر میبرند (و البته به هیچ وجه قصد بازگشت ندارند) در دست نباشد اما مشاهدات شخصیام نشان میدهد که اکثریت این جامعه به خارج از ایران مهاجرت کردهاند. معنیاش این است که تمام آن هزینهها و تبعیضها سودی برای ایران نداشته است.
آنهایی هم که در ایران ماندهاند لزوما به درد ایران نمیخورند. این را البته میتوان در مورد دانشجویان دانشگاههای برتر ایران هم گفت. به نظر من نیازهای جامعه ما خیلی پایهای است و برای برطرف کردن آنها نیازی به پرورش تیزهوشان نیست (به نظر میآید بیشتر جوامع این را فهمیدهاند). به عنوان مثال شخصی را میشناسم که مهندس مکانیک است اما کارش این است که با دستگاه تراش قطعات مورد نیاز بازار را تولید کند. این کار نیازی به مدرک مهندسی ندارد. شخص دیگری که کارشناس ارشد متالوژی از دانشگاه امیرکبیر است در حال حاضر فروشنده تلسکوپ شده است. این شخص حداقل اگر لیسانس فیزیک با گرایش نجوم میداشت در کارش موفقتر میبود. و مثالهای زیاد دیگری که در جامعه زیاد هستند.
بگذارید از دبیرستان خودمان بگویم. از حدود ۵۰ نفر دانش آموز ریاضی-فیزیک، نفر اول رتبه ۲۸۰۰ را به دست آورد. نفر بعدی رتبهاش ۷۰۰۰ بود و نفر بعدی ۱۴۰۰۰. بقیه رتبهها از این هم بدتر بود. فقط دو نفر از این جمع به دانشگاه دولتی راه پیدا کردند. خودتان را در چنین فضایی تصور کنید. تازه این یک دبیرستان در شهر تهران بود. شاید اگر فقط یک نفر از آن تیزهوشان در این مدرسه میبود میتوانست فضای رقابتی را بهتر کند (هر چند برای خودش اوضاع بدتر میشد اما شاید برای کل جامعه بهتر میشد).
راهحلی که الان به ذهنم میرسه برگزاری نمایشگاه دستاوردهاست که تقریبن همه مدارس سمپاد داشتن. دستاوردها لزومن علوم فیزیکی نبودن و علوم اجتماعی و هنر و غیره رو هم شامل میشدن. اینطور بود که از اوایل سال تحصیلی دانشآموزا موضوعی رو انتخاب میکردن و فردی یا گروهی روش کار میکردن. معمولن بعد از عید یه نمایشگاه برگزار میشد و از خانواده بچهها، مسئولین منطقه، دانشآموزای بقیه مدارس و الخ دعوت میشد برای بازدید بیان.
وقتی تو روند موضوع به مشکلی برمیخوردن معمولن به معلمهای مدرسه مراجعه میکردن، یا خانوادهها راهنمایی میکردن، یا گاهی مدرسه از فردی متخصص دعوت میکرد یه روز تو ماه مثلن بیاد برای بچهها وقت بذاره، یا خود بچهها میرفتن سراغ آدما تو دانشگاها یا محلهای کارشون…
درباره اجرای نمایشگاه هم اصولن همون اول سال با رایگیری یه نفر به عنوان دبیر نمایشگاه انتخاب میشد و تیم میبست. وظیفه اون تیم از درآمدزایی برای هزینههای نمایشگاه گرفته تا دعوت مهمان و تبلیغات و طراحی لوگوی نمایشگاه و دعوت از داور و همه چی بود! البته واحدی به نام پژوهش هم وجود داشت که معاونتش معمولن با یه آدم جوون بود و به بچهها کمک میکرد.
عملن خوارزمی و این صحبتا دارن سعی میکنن همین کار رو کنن. نمیدونم چرا ما انقدر به اولین، بهترین، بزرگترین، و دیگر ترینها علاقه داریم. (شاید چون بزرگترین منابع مالی به همین ترینها تعلق میگیره و دخل و تصرف تو بزرگترینها کمترین عواقب رو خاهد داشت.) به نظرم به جای خوارزمی که موضوعای محدود، تعداد تیمهای محدود و هزینهی بالا داره باید این رویدادها رو محلی (داخل مدرسه) کنیم. چه اهمیتی داره کی تو کشور اول میشه؟ اول شدن 10 تا تیم 5 نفره چقدر به جامعه 80 میلیونی ما کمک میکنه؟ آیا موفقیت و توسعه به معنی “اول شدن” از نظر تعداد محدودی داوره؟ جایی مثل کنکور که هدفش سنجشه اول شدن معنی میده، ولی اینجور جاها که هدفشون ترویجیه اینطوری سنجیدن مسخرهست به نظرم. یا معیار رشد تمام جامعهست؟ تازه تجربه مدیریت رو از بچهها میگیریم.
بعدتر اضافه شده: به نظرم مشکل اینه که یه نفر که مسئول میشه میخاد همه چیز و همهکس رو کنترل کنه. مثلن از الان عزا گرفتن که کنکور رو حذف کنیم چطوری دانشجو بگیریم؟ خب مسئولیتش رو بدین به دانشگاهها. بذارین هر دانشگاه، دانشکده، آزمایشگاه، استاد روش خودش رو پیاده کنه. بعضیا میگن چطوری جلوی تقلب یا اصطلاحن پارتیبازی رو تو چنین سیستم آزادی بگیریم؟ نمیشه جلوی این چیزارو کاملن گرفت، ولی میشه کمشون کرد با مطالبهگری و تشکیل NGOها یا کمپینها.
مثلن یچیزی مثل خوارزمی رو را انداختن و بهش وزن دادن به عنوان معیار سنجش تو کنکور (و شاید جاگزین کردنش با کنکور) به نظرم آب در هاون کوفتن و تکرار همون کنکوره، تازه دیگه یه نفره سنجیده نمیشن. خیلی دیدم معلمها کارای پروژه بچهها رو انجام میدن.
آیا میشه گفت اگه این افراد در تیزهوشان تحصیل نمیکردن داخل کشور باقی میموندن؟
میشه بیشتر توضیح بدین؟
تا حد زیادی بله.
از همان روز اولی که وارد دانشگاه شدم، واژههای اپلای، استفورد، پرینستون، کمبریج و … کلید واژههای سمپادیها بود. راستش را بخواهید من اولین بار در دانشگاه فهمیدم که میتوان اصلا از کشور خارج شد (به عنوان دانشجو). اولین بار در دانشگاه فهمیدم که در ایران مدارس خاصی مانند سمپاد وجود دارد (میدانم باورش خیلی سخت است). واژه جایزه خوارزمی و خیلی از چیزهای دیگر را هم همینطور.
در مدارسی که بودم همیشه کمبود یک دوست و یک همدل را احساس میکردم. به همین خاطر با کسانی دوست شدم (چون خیلی سخت است آدم همیشه تنها باشد) که اصلا شبیه من نبودند. البته هنوز هم با آن افراد دوست هستم و همدیگر را میبینیم. دوست صمیمیام آهن ضایعات خرید و فروش میکند.
اگر یکی از آن سمپادیها در مدرسه ما میبود، میتوانستم حداقل با او صحبت کنم. میتوانستیم با هم چیزهای جدید را کشف کنیم. با هم به کتابخانه برویم و … اصلا خوب نیست در جامعهای باشی که هیچ کس هدفاش حتی قبولی در کنکور هم نباشد چه برسد به این که عاشق فیزیک یا ریاضی باشد.
اگر در دبیرستانی بودی که فقط دو نفر قبولی کنکور میداشت چه حسی به شما دست میداد؟
منظورم به غیر از تجربه شخصی بود.
به همین منوال من هم غیرسمپادی فراوون دیدم که رفتن یا دارن میرن یا نیتشو دارن. متاسفانه سمپادیا یه اسمی روشون اومده که یادمون میمونه، میتونیم بعدن بهشون سرکوفت بزنیم، بقیه که شاید از سمپادیها تعدادشون بیشتر هم باشه (بین دوستای من اینطوری بوده، ینی تعداد غیرسمپادیهایی که رفتن بیشتر بوده) تو گروه خاصی نمیگنجن و نمیشه بهشون گیر داد.
این مشکل مهاجرت کشوره. کسایی که میتونن مهاجرت کنن (یعنی شرایطش رو از اون طرف دارن، و این طرف وابستگی یا محدودیتی برای خروج از کشور ندارن) و باز تصمیم میگیرن بمونن تقریبن منقرض شدن. تقصیر سمپاده؟ فکر نمیکنم…
این رو هم باز میکنید؟ من توی توضیحات این پرسش گفتم که تجربه شخصی من از سمپاد بیشتر از آموزش علمی، آموزش رفتاری و اجتماعی بوده.
اینو کاملن میفهمم و واقن تحت تاثیر قرار گرفتم. منم موافق جداسازی فیزیکی بچهها نیستم… ولی میترسم تو این سیستم اگه همین جداسازی فیزیکی رو هم بدون طرح جایگزین (یا با جایگزین کردن اون با بزرگترین طرح خاور میانه!!) حذف کنند تباهیهای بیشتری اتفاق بیفته. من تو دبستان دقیقن همین حس شما رو تجربه کردم، ولی دبستان تیزهوشان وجود نداره! چرا من نتونستم همراه مناسب پیدا کنم؟ ممکن بود اگه تیزهوشانی وجود نداشت این تنهایی با من تا راهنمایی و دبیرستان میومد؟
من هم با جدا کردن دانش آموزان معمولی تحت هر عنوانی مخالفم. من حدود سی و اندی سال با دانش آموزان همه مدارس و حدود ده سال با این دانش آموزان کار کردم . به نظرم دانش آموز کند هوش خیلی خیلی کم داریم. اما تدریس تو این مدارس بسیار لذت بخشه. چرا؟ چون دانش آموز درس گریز در بین آن ها وجود نداره یا در صدش بسیار ناچیزه. در نتیجه معلم با اشتیاق درس میده و روز به روز هم سعی میکنه سوادش رو آپدیت کنه و مطالب جالب تری برا کلاس تهیه کنه. اما نکته ای هست که تقریبا همه ندیده می گیریم، ( از نظر من) اینه که اینا اکثزا بچه های تیز هوش نیستند، اینا بچه های سخت کوشند اینا دانش آموزانی هستند که از ابتدا سخت کوشی رو یاد گرفتند و ریزه ریزه پایه هاشون (بنیه درسی) قوی شده ، و حالا نسبت به هم سن و سالهای خودشون سواد بیشتری دارن. به جرات می تونم بگم تنها یک یا دو درصد از هر مدرسه استعدادهای درخشان تیز هوش واقعی اند.
سوال بعدی اینه که چه کسی در سخت کوشی این دانش آموزان نقش داشته و یا چی شده که این دانش آموزان سخت کوشند و بقیه نیستند.
مسلما اول از همه خانواده ، خانواده نقش بسیار پر رنگی در این زمینه داره. بخصوص اگر از نظر سطح سواد و سطح معیشتی بالا باشند.
بعد از اون مدرسه و اولیاء مدرسه.
اولیاء مدرسه(مدیر، ناظم ها، معاون پرورشی، معلمین ) به این بچه ها بها می دهند. اگر در درسی نقطه ضعف می بینند فوراَ در صدد رفع اون بر میان. به طرق مختلف. به دانش آموز فرصت جبران می دهند و مدام یاد آوری می کنند تو تیز هوشی. طوری که امر بر خود دانش آموز مشتبه می شود.
اما در مدارس معمولی این طور نیست.
اما به نظر من راه حل اینه که وزارت آموزش و پرورش در یک برنامه ریزی با مدت محدود (مثلا دو یا سه ساله ) سایر مدارس رو به سطح تیزهوشان برسونه. کتاب های درسی، و اولیاء امور طوری تربیت شوند که خروجی مدرسه دانش آموز سخت کوشی باشه که از سال های اول دبیرستان هدفش از ادامه تحصیل رو بدونه و در راه رسیدن به این هدف تلاش کنه.
چه چیزی باعث میشه اولیا مدرسه در مدارس عادی چنین بهایی به بچه ها ندن؟ این تفاوت در رفتار از چی ناشی میشه؟
زمان کمتر حضور دانش آموزان در مدرسه، تعداد زیاد دانش آموزان، منابع مالی کمتر، توقع پایین تر اولیا و دانش آموزان و . . . ناعادلانه تر اینکه همه دانش آموزان مدارس خاص در رقابت های سراسری با دانش آموزان مدارس عادی سنجیده می شوند.
تعداد پاسخ ها و نظرات زیاد بود و بدون مطالعه همه پاسخ ها نظر خودم رو بیان میکنم
اگر قصد از انجام این کار اصلاح سیستم آموزشی کشور هست که بیاد به جای خوبی برسه باید گفت که یجورایی پاک کردن صورت مسئله محسوب میشه
اگر در کشور ما بخوان این کار رو بکنن از فردا کل مدارس به 2 دسته استعداد های درخشان و عادی جدا سازی میشن و همون آش و همون کاسه !
امکانات در همون حد باقی میمونه ، سطح تدریس و علوم در همون حد عقب ماندگی باقی میمونه(مطالبی در کتاب های درسی مدارس ماست مال چند سال پیش هستند؟) ، و…
اگر برنامه بر بهبود سیستم آموزشی کشور باشه باید یک نکته رو در نظر گرفت
وقتی تمام بچه ها رو به دو قسمت درخشان و عادی تقسیم کنیم یعنی از یک سنی ما استعداد یابی در یک قسمت عظیم بچه های این کشور رو متوقف کردیم!؟
بسیاری افراد از توانایی های تجزیه تحلیل یا درک ضعیفی برخوردار هستند ولی عملکردهای جسمی خارق العاده ای دارند.
یکی از دوستان که چین زندگی میکرد میگفت اینجا بچه هایی که با دست هاشون خیلی خوب میتونن کار بکنند رو میکنن کارشناس مونتاژ های آینده ! کارشون اینه که بسنجن که آیا این محصول رو میشه در زمان مناسب سرهم کرد و آیا راحت انجام میشه اینکار یا نه!!!
عمده افراد این بخش هم در حل ریاضی ، فیزیک و کشیدن نقاشی های زیبا یا خوب فوتبال بازی کردن مشکل دارن.
موضوع بعدی این هست که احساس میکنم در حال حاضر بحث در کشور ما روی استعداد یابی نیست
امر استعداد یابی در سطح ضعیف آموزشی کشورمون خیلی خوب طی میشه و استعداد ها پیدا میشن.
ولی فقط پیدا میشن و تمام!!!
شما برای پرورش استعداد های ورزشیتون نیاز به شهرک های ورزشی دارید که شور و شوق و انگیزه رو در اون بچه ایجاد کنه و بفهمه که با کار کردن رو استعدادهاش چقدر ارزش بدست خواهد آورد.
ولی شما استعداد های ورزشی رو جمع کن یک لیگ فوتبال برگذار کن در مدارس!زمین آسفالته!
حداقل ما که در شهرستانیم 90% مدارس زمین فوتبالشون آسفالته
روش تدریس ، محتوای ارئه شده و مدل تدریس
مواردی هستند که بنظرم خیلی بیشتر از تغییر در روند استعداد یابی نیاز به تغییر دارند
اگر غلط املائی داره ببخشید-بعدا اصلاح میکنم
فرزند من در تیزهوشان قبول شد و بعد از مدتی که تمایل به تر ک آنجا را داشت من شروع کردم که قانعش کنم هر چه از مزایای مدارس تیز هوشان گفتم تاثیری نکرد من گفتم حداقلش اینه که در مدارس عادی چهل نفر در یک کلاس هستند ولی اینجا بیست نفره!
می گفت آنجا چهل نفر سکوت می کنند تا معلم درس بده ولی اینجا بیست نفر همه با هم وسط حرف معلم صحبت می کنند و اصلا درس معلم بجائی نمیرسه.
حال که قرار شده از سال دیگه دیگه مدارس تیز هوشان در کار نباشه جشن گرفته
به نظر بنده بچه ها مثل یک زمین قابل کشت هستند با ظرفیت های متفاوت هر آنچه کاشته می شود برداشت خواهد شد. پس در اولین مرحله، شناسایی پتانسیل های فرد که با آموزش و تست های گوناگون گرفته می شود در زمینه های مختلف تا حاصل ببینیم که پاسخ دانش آموز به آموزش ها به چه شکل است.
بعد به مباحث حمایتی بر می گردد، زیر ساخت های آموزشی حمایتی. تا خانواده ای با قدرت مالی کمتر فرصت پیشرفت فرزندش را از ندهد. در واقع شناسایی استعداد و اختصاص بسته های آموزشی رایگان، و این قسمت اگر تا آخرین مرحله وجود نداشته باشد در آخر می تواند برای دولت یک آسیب باشد زیرا دولت هزینه کرده است، به دلیل نبود شغل مناسب و مهاجرت در آخر خروج نخبگان را همراه دارد.
پس با یک زنجیره طرف هستیم و تنها اختصاص مدارس رایگان یا شناسایی استعداد ها و آموزش کافی نمی باشد…
کشورهای پیشرفته در واقع دلیل موفقیتشان این است که برای زندگی اشخاص جامعه برنامه جامع دارند از زمان تولد تا مرگ چه آموزش هایی ببیند تا… وضعیت کار و حمایت ها …
مشکلات ما بسیار عمیق تر است و متاسفانه خیلی سطحی و جداگانه در هر بخش با آن برخورد شده است درصورتی که حتی رایگان کردن آموزش در کشور ما امکان پذیر نیست چون در آخر درصد بالایی از استعدادهای درخشان ما یا نخبگان مان مجبور به مهاجرت می شوند…
من فکر می کنم برای اینکه یه همچین چیزی اتفاق بیفته، باید یه حداقلی از آگاهی یا خودآگاهی وجود داشته باشه. در مورد سنین پایین چنین آگاهی وجود نداره. بچه ها تبعیض رو می بینن، واقعیت موجود اطرافشون رو می بینن، و توان درک بسیاری از تئوری های جامعه شناسی رو ندارن حتی تا سال های دبیرستان. ضمن اینکه، آشنا شدن به تنهایی کافی نیست. سیستم اقتصادی اگر خراب باشه، ممکنه اون بچه هیچ وقت در عمرش به اون طبقه ای که دیده، دست پیدا نکنه و فقط یک نتیجه گیری از دوران کودکی/نوجوانی براش بمونه که: من از بقیه کمتر و پایین ترم.
تاثیری نداره بلکه میتونه معایب اجتماعی و فرهنگی به همراه بیاره. به جای پرورش استعداد ، جمعی با توهم برتری رو پرورش میده و نهایتا خروجی عینی خوبی هم نداره.
از طرفی توجیه کننده خوبی است تا ارتقای مدارس آموزشی تنها به مدارس خاص منوط بشه و یعنی عملا اکثریت استعدادهای بالقوه در حوزههای مختلف تحلیل میره و در نگاه کلان اقتصادی شدیدترین خسارتی است که میتونه متوجه یک کشور بشه.
امروزه حتی در ایالات متحده نیز بحث تفاوت مدارس دولتی و خصوصی بالاست و این راهکار رخ داده رو برای آینده امریکا نامطلوب و زیانبار ارزیابی میکنند. بدین علت که تحقیقات و پژوهشهای متعدد اجتماعی نشان داده که دانش آموزان برخی مدارس خاص که ورودی خاصی رو سپری میکنند به نسبت سایر دانشجویان مدارس دولتی هیچ برتری استعدادی ندارند و تنها امکانات بهتری رو دارند به همین علت مدارس دولتی محل اتلاف جدی استعدادها شده و در صورت رسیدگی بهتر ، نتایج به مراتب بهتر خواهند شد.
خب یک حقیقت اینه که بچهها با سطح هوشی متفاوت نیاز به نوع آموزش و حتی محتواهای متفاوتی دارن، حتی بچههایی با استعدادهای مختلف هم همینطور، بنابراین به نظرم خود این ایده اشتباه نیست اما مسائلی این عملیات رو با اختلالی جدی مواجه میکنه، مثل شیوهی انتخاب نامناسب، توزیع ثروت ناعادلانه و خود سیستم آموزش و پرورش.
به نظرم بجای اینکه تیزهوش ها رو جداکنند باید یه سری دانشآموزای بیانگیزه و تنبل که هیچ برنامهای برای درس خوندن و موفق شدن رو ندارن، جدا کنند. زندگی من بخاطر تحصیل در کنار یک سری کودن که تعدادشون هم کم نبود به فنا رفت.
مهمترین مسئله اینکه معیار سنجش تیزهوشی چیست و شیوه انتخاب چگونه باشد آنهم در دورانی که روانشناسان دهها هوش معرفی کردند که هرکدام منجر به تبلور و درخشش یک هنر ، استعداد و توانایی میشود.
تیزهوش کیست؟ حل کردن مسائل ریاضی؟ تجسم قدرتمند ذهنی؟ ذهنی پویا در نویسندگی؟ عکاسی؟ پویایی ذهنی در تجزیه و تحلیل عمیق مسائل اجتماعی؟ توانایی بالا در شطرنج؟ تیروکمان؟ و …
در اینکه اکثریت مردم تفکر نمیکنند و حتی به اصلاح روشنفکران و تیزهوشان اجتماع ما هم اهل تفکر نیستند شکی نیست ولیکن سنجش و معیار جداسازی وجود ندارد مگر اینکه سیستمی تماما ایدهآل بسازیم که برای هر استعدادی بستری فراهم کند که تقریبا غیرممکن است.
نهایتا سیستمی سیال برپایه جامعه افلاطونی باید ساخت که افراد مستعد از طبقات سوم و دوم به طبقه اول اجتماع هدایت شوند و افرادی که در طبقه اول بودند ولیکن به مرور زمان حماقت خود را نشان دادند به طبقات دوم و سوم برگشت داده شوند.
یک جریان مداوم از بررسی صلاحیتهای همگانی که هرکسی را سرجای خود قرار میدهد و سیال است تا شاهد بالا رفتن پخمگانی به نام نخبگی در اجتماع نباشیم و این اجتماع مداوم در حال پالایش و پایش است.
فکر کنم به پست دقت نکردین و فقط جوابیه گذاشتین! بنده مخالف جدا کردن تیزهوش و غیرتیزهوش م. اما اینکه بچه هایی با انگیزه های مختلف وارد مراکز آموزشی میشن اصلا جالب نیست. شاید بیشتر همکلاسی های بنده به هیج وجه دغدغه ورود به دانشگاه را نداشتن و این هیچ ربطی به هوش شون نداشت. اما بچه هایی که پشتکار داشتن و خرده هوشی این وسط ضرر کردن.
این مسئله در دوران مدرسه نباید جدی گرفته بشه چرا که تا پایان مقطع دبیرستان محتوای درسی باید عمومی و اندکی مقدمات دانشگاهی باشد. مطالعات تخصصی باید به ایام دانشگاه محول شود و برهمین اساس آموزش تا پایان مقطع دبیرستان باید اجباری گردد.
حال که مدرسه وظیفه نداره تخصصی علوم دانشگاهی را به خورد دانش آموز دهد ، فرصت دارد استعدادیابی کند تا هرکسی خواهان ورود به دانشگاه نشود. قشر کثیری از همان بیانگیزهها به سمت مدارس فنی حرفهای سوق پیدا کنند تا در عرض 3-4 سال آخر مدرسه ، حرفه و دانشی برای اشتغال فراگیرند و وارد بازار کار شوند.
به همین دلیل تکفیک در مدارس بیمعناست چرا که شخصا معتقدم مدرسه تنها دو هدف داره 1- پرورش انسانی که قابلیت زیست اجتماعی داشته باشد 2- استعدادیابی و جهتدهی به دانش آموزان برحسب استعداد که نهایتا گروه کثیری وارد بازارکار شوند (با مهارت لازم) و گروهی وارد دانشگاه.