حس های زیادی هستن که آرامش رو از آدمی میگیرن، درد، غم و… کنار این حس ها حسی ناتوانی هم هست که زمانی بروز می کنه که مسئله ای وجود داشته باشه که نتونی حلش کنی یا خیلی بزرگ تر از توانت باشه.
برای خیلی از حس های آزار دهنده پاسخ کوتاه مدت و بلند مدت هست که میشه برای تسکین ازشون استفاده کرد مثلن مسکن و درمان متناسب برای درد، کمی تغییر فضا و گذر زمان برای غم.
روزانه توی اخبار, تاکسی, مترو، اجتماع، خبر و… شنونده و بیننده چیزایی هستم که باعث اندوه و نگرانیم میشه. رویداد هایی که هرچقدر فکر میکنم چجوری میشه حلشون کرد به جایی نمیرسم.
برای حس ناتوانی من نتونستم مسکن و درمانی پیدا کنم این مشکل چیزی نیست که تغییر محیط بتونه کمکی بهش کنه چون اخبار هرجا که میرم دنبالم هست.
می دونم که این مشکل تنها من نیست. شما در مواجهه با این مسئله چکار میکنید؟
این حس مشترک همه در این روزهاست. من به شخصه باهاش کنار میام، هرچند نمیشه ذهن رو کنترل کرد و روی خیلی از مسائل روحی و روانی اثر داره. با اینکه این مسائل روی زندگی اثرات مخربی دارن نمیشه کاری کرد، مگر اینکه تلاش کنی اثرشون رو کمتر کنی.
نکته بعدی فکر کردن برای حل مسائل اجتماعیه. یه وقتی رو در نظر بگیرید ممکنه که جنگ یا دلیلی واضح، یک مملکت رو به ویرانی بکشونه و وضعیت مملکت از الانی که در اون هستیم از نظر ظاهری بدتر شده باشه.در این حالت، دلیل وضعیت بد مشخصه و راه حل هم قاعدتا با کمی تلاش قابل دستیابی، ولی چیزی که امروز وجود داره و فکر رو فلج میکنه، پیچیدگی دلایل و مبهم بودن عوامل مشکلاته نه خود مشکلات.
اگر کمی دقت کنید توی پادپُرس هم ردپائی خیلی قویی از این داستان وجود داره. بیشتر سئوالات کلی مطرح میشه، انگار این روزها، آدمها کمتر حوصله دیدن و دقت کردن در محیط اطراف را دارن. البته سعی میکنیم همفکری حس بهتری به همدیگه انتقال بدیم.