تنها اعضای گروه تحلیل آزاد از مسائل روز ایران میتوانند در این گفتگو شرکت کنند. برای عضویت در این گروه لازم است توسط یکی از اعضای کنونی گروه به دبیر گروه توصیه شوید و اعتبارتان تایید شود {شرایط مشارکت}. برای عضویت میتوانید از صفحهی گروه اقدام کنید.
اگر این سوال را چند سال پیش از من میپرسیدید با نگرش منفی پاسخ میدادم. اما امروز فکر میکنم عزاداری محرم بیشتر از این که ضرر داشته باشد، فایده دارد. عزاداری محرم، مانند بسیاری از گردهماییهای دیگر در جهان، از اصل خود فاصله گرفته است. برای نمونه فاصلهای که رویداد هالوین از اصل خودش گرفته است به قدری زیاد است که کسی باورش نمیشود این رویداد زمانی ریشه مذهبی داشته است.
عزاداریهای محرم تبدیل به محلی برای گردهمایی جوانان شده است. این رویداد به نوعی جای خالی فستیوالهای امروزی را در کشورمان پر میکند. جوانان از چند هفته قبل شروع به برنامهریزی و تدارک این مراسم میکنند و اگر مثبت نگاه کنیم، کار گروهی را تمرین میکنند.
با چیزهای زیادی در مراسم محرم مخالفم. از جمله اینکه عزادارها تصور و فرضشون بر اینه که همه افراد لازمه درگیر صوت، تصویر، ازدحام، ترافیک و معطلی، و … عزاداری شن؛ و این عزاداری به هر چیزی حتی حقوق پایه ی انسانی و زنده موندن انسان مقدم میشه.
مثلا پارسال جلوی دانشگاه شریف، پیاده رو رو برای غرفه های محرم اشغال کرده بودن و پیاده رو رو رو به پیاده ها بسته بودن! در نتیجه پیاده ها در مدت یه هفته قبل از اماده سازی غرفه ها باید از کنار خیابون رد میشدن. یعنی حتی امنیت انسانی رو در اولویتی پایین تر از عزاداری قرار دادن. در حالی که وقتی نگاه کنی میبینی هیچ جا ظلم به انسان رو برای ایین های مذهبی مجاز ندونستن. یه جورایی قربانی کردن انسان به شکل غیر مستقیم برای یه ایین مذهبی هست!
یا مثلا صداهای مختلفی که در این عزاداری حتما باید بشنوی، در حالی که ممکنه یه بیمار داشته باشی، که نیاز به سکوت و استراحت داشته باشه. و یا حتی بیمار نداشته باشی و صرفا تمایلی نداشته باشی چنین اصواتی بشنوی.
یا حتی تو زنجان که بزرگترین عزاداری ها رو میگیرن و هر سال میلیاردی برای محرم هزینه میکنن، متوجه نمیشم چرا این میلیاردها رو در کسب و کار نمیندازن؟ هدف چیه؟ عزاداری میکنیم و پول رو حیف و میل میکنیم که چه اتفاقی بیفته؟
یا مثلا شنیدم که امار تصادف در ماه محرم بیشتره، برای اینکه مردم سیاه میپوشن و موقع شب دیدن نمیشن! البته برای این امار نتونستم مرجعی تو وب پیدا کنم، صرفا شنیده س. ولی اگه درست باشه، خود این یه مشکله. اگه میدونیم سیاه پوشیدن یا شلوغی های محرم منجر به کشته شدن افراد میشه، نباید به مراسم چنینی اصرار کنیم. چون باز هم قربانی کردن انسان برای یه ایین مذهبی هست.
اسم عزاداری محرم رو میذارم افراط. و دلیل اصرارمون به این افراط رو متوجه نمیشم. تا کی میخوایم انتخابمون افراط باشه؟
من با برگزاری مراسم سوگ عمومی محرم و امثال اون مخالف نیستم چون دلایل و مزایای خاص خودشو داره، ولی با توجه به شکل برگزاری، در برابر هزینههای مادی و انرژی و وقت بسیاری که جامعه به طور خودجوش براش صرف میکنه، بنظرم بازدهی بسیار پایینه به علاوه اینکه ضررهایی هم در بر داره.
فکر نمیکنم این به ایدهآل گرایی من و انتظار نامعقولم از مردمی که با عشقشون دارن این مراسم رو برگزار میکنن ربط داشته باشه، بلکه به این ربط داره که ما تو کارهای عاشقانه و باحال دیگمون هم خیلی به دیگران فکر نمیکنیم یا اصولاً فکر نمیکنیم، بیشتر از رو دست هم کپی میکنیم، حالا اینجا چون از یک طرف جمعیت بیشتری درگیرن و از طرف دیگه مسأله به مذهب ربط داره، مشکلات بیشتر به چشم میاد:
موسیقی دستههای سوگواری واقعاً میتونه یادآوری واقعه انسانی دردناکی باشه و تلنگری به دل و ذهن ما بزنه، اما روز به روز هنر ما کمتر و طبلهامون بزرگتر میشه، که شیشه بلرزونه و صدای سرسامآور آژیر دزدگیر ماشینا رو دربیاره. اکو مساجد و هیئتهامون واقعن به سلامت گوش و روان آسیب میزنه، مداح پشتشم باز با صدای بلند فریاد میزنه، نمیخوام بگم در سکوت سوگواری کنیم ولی واقعاً گاهی باید بعضیا دهانشون رو ببندد و اجازه بدن شدت فاجعه انسانی در عمق جان نفوذ کنه و سوال و تفکر و یادگیری ایجاد کنه.
من خیلی خوشحالم که ما یه عالمه غذا و چای و شیر و شربت نذری میدیم و دارا و ندار قاطی میشن با هم غذا میخورن یا میبرن (تو جامعه پر از طبقه و فقر و فخر و بدبختی)؛ اما متنفرم ازین که برای گرفتن شربت و نذری ماشینو وسط خیابون پارک میکنیم، زبالههای پلاستیکی و تهموندههای غذای کف خیابون بعد نوش جان کردن ملت هم حالمو بهم میزنه.
من هروقت واقعه غصهداری رو برام تعریف کنن، همدردی میکنم و به فکر فرو میرم ولی حوصله کسایی رو که بخوان با حرّافی و آب و تاب، با غصه سرمو گرم کنن و نذارن فکر کنم که بفهمم اصل ماجرای غصه چی بوده، ندارم و تو اکثر مجالس عزای ما کار و کاسبی قصهگویی پر آب و تاب داغه تا بساط تفکر.
من میدونم آدم عاطفه داره و عواطف لازم و پیشبرندست، اما اگه مغزم خوراک نداشته باشه، پرداختن به عاطفه درجا زدنه و گاهی هم تو یه بحث جدی با عقیده مخالف یهو زیر پات خالی میشه، این همه زمان که مردم ما پای منابر هستن، بیشتر تکرار وقایع به خوردشون میدیم و عواطفشون رو درگیر میکنیم تا عقلشون رو؛ ما میایم خاطره شفا میگیم، از پشیمانی گناه میگیم، میگیم طلبیده شدیم اومدیم تو مجلس، میگیم که هیچکس دست خالی نمیره، ضجه، التماس، گریه، اوج احساس قلبی، تخلیه روانی و بعد حس اینکه وظیفه ادا شد، میدونم که قول هم میدیم که اخلاقی خوب بشیم و میدونم که جامعه نیاز به دعا و توسل و موعظه و تعهد و تخلیه روانی داره، مخصوصاً جامعهای که اکثر مردم مشکلدارش، مشاور ندارن، اما شناخت چی میشه، مگه شناخت و آگاهی آرامش واقعی و پایدار نمییاره؟
چرا ما که این همه هزینه میکنیم تو زمینه شناخت میلنگیم؟ تقصیر کیاست؟ موافقا یا مخالفا؟ چی شده بازدهی این مراسم اینقدر پایینه؟ نیست؟ چرا ما اغلب ما عزادارا از شناخت و ادای حقوق خودمون و دیگران دور و غافلیم؟
من با این مورد موافقم. فکر می کنم در این مراسمات سخنرانی ها می تونه خیلی پربارتر باشه، اما انگار فقط سینه زنی مهمه. با بیشتر محتوا و اشعاری که در مداحی ها استفاده میشه هم موافق نیستم، به نظرم خیلی میشه حساب شده تر کار کرد