شما چرا و برای چی زندگی میکنید؟
عادتها و وابستگیها، لذتها و مسوولیتها.
خوب ما از اول با زندگی مواجه میشیم و یادش میگیریم.
سوال یکم باید دقیق تر گفته بشه، اگر هدف زندگی منظوره، باید بگم باعث پیشرفت بشریت و به خصوص ایران بشم و در بعد فردی هم به کمالی که برام تعیین شده برسم.
1- یک اجبار است.
2- یک تجربه است.
در این برهه زمانی با این جواب خلاصه و مفیدی که دادی بسیار موافقم. واقعا دنیای امروز و جامعه ایران نکته مثبتی نداره که بخوایم بگیم به عنوان یک فرد عادی دارم زندگی میکنم به این دلیل.
زندگی رو حداقلها، فرصتها، امیدها و البته تجربهها میسازه. برای بسیاری حداقلها تبدیل به آرزو شده و بسیار دور از دسترس، فرصتها بسیار اندک شده و عملا وجود نداره، امید بسیار کم و تقریبا صفر. تجربهها هم که به شکلی تلخ ادامه داره. زندگی رو برای خودم و اکثر آدمها در جامعه اجباری بیش نمیبینم، با امیدی به فرار از این جامعه یا اتفاقی شبیه به معجزه که بتونه فرآیند تاریک امروز رو عوض کنه.
ولی به نظرم مشکل اینجاس که ما منتظریم فرصتها و امیدها رو یکی دیگه برامون تامین کنه، باور نداریم میتونیم خودمون به وجودش بیاریم!
این نظر رو دوست داشتم.
به نظر من اولا زندگی اجبار است. قبل از تولد از کسی پرسیده نشده که آیا میخواهی زندگی را شروع کنی؟ و ادامه آن هم اجبار است. همین مایی که گاهی از ته دل مرگ را آرزو میکنیم، هنگامی که به آن نزدیک میشویم، بدن به تکاپو میافتد. چون زنده ماندن وظیفه اوست. بدن است که برای زنده ماندن طراحی شده. و برای هر خطر شناختهشدهای واکنش بسیار قدرتمندی نشان میدهد.
به نظر من اینکه این زندگی را چگونه زندگی کنیم، تفاوت ایجاد میکند. مانند یک ساز موسیقی که هر کسی به گونهای مینوازد. یک نفر دشتی، یک نفر نوای شور غم. یک نفر با آن حرفی میزند. شاید حتی کسی آن را ننوازد. و ساز موسیقی بیاستفاده بماند. اما وقتی شروع کنیم، حتی ذرهذره و نواختن آن و یادگیری نواختن آن، کمکم شکل موسیقی خاصی به خود میگیرد.