نظر شماکاملا صحیح وبامنطق ولی فکرمیکنم خودخواهی وزیباپسندی تنها برای خودم ومهربانی بادنیای اطراف کمی از جواب مورد انتظار وصفات اخلاقی این جانب دور بود.چراکه شمااشاره کردید:
خب!!حالا اگه خوابه چه تفاوتی بادروغ داره{مگرانکه برداشت شمااز دروغ فرق داشته باشه وجای هیچ بحثی هم ووجودنداشته باشه!}
این جانظرجالب شماباچاشنی بی استدلال بودن قاطی شده ونیاز به توضیح است:
چگونه تحویلش گرفتم که خودنیز نمیدانم چیست؟
ادم های اطراف چگونه نیز انرا تحویل گرفتند که میدانند چیست؟
خیر بزرگوار !!!صفاتی که ذکر شد از جنابتان دور نیست .بنده خواستم پرورده تر شود که ذکر کردم. در باره مطلب بعدی به نظرم دروغ پایه اصلی را دارد ولی وارونه بیان میشود ولی خواب هیچ پایه ملموسی نداره و آدمهای اطراف هم روزی به پوچی آن پی خواهند برد .منتها شما ذکاوتت بیشتر بوده که از جوانی بهش پی بردی. و در آخر هیچوقت خودت را با کسی مقایسه نکن به عقل و دانسته هایت ایمان داشته باش .تردید ها حواشی راهند .
تو توضیحی که دادید یه مسئله ای برام خیلی جالب بود. این که شوخی و جوک های ساده رو متوجه نمیشید و کسی باید توضیح بده بهتون اما کتاب هایی که نام بردید مثل حافط و شاهنامه و حتی گلستان پر از شوخی های ریز و مفهومیست که نیاز به تفسیر داره گاها! (مگر اینکه من منظورتون رو اشتباه برداشت کرده باشم و منظورتون این باشه که نمیفهمید چرا کسی باید به این جوک ها بخنده یا حتی بیانشون کنه).
به نظر من یکی از چیز هایی که میتونه تو شناخت آدم های یک جامعه به شخصی کمک کنه خوندن ادبیات مخصوص به اون منطقه و جامعه است با گذشت زمان ادبیات هم دستخوش تغییر میشه، پس نمیشه تاثیر ادبیات تو شناخت و درک جامعه رو نادیده گرفت، رمان ها جز ادبیات جدید به حساب میان پس به نظر من خوندن ادبیات معاصر نه صرفا به تعریف خودتون رمان های جدید تو درک جامعه امروز بسیار موثره، خوندن بوستان و گلستان ممکنه تو شناخت ادبیات و فرهنگ کهن ایران به ما کمک کنه اما درکی به ما از جامعه امروز نخواهد داد (هر چند فضای سیاسی حاکم بر شاهنامه تفاوت آنچنانی با وضعیت کلی سیاسی الان ایران نداره !)
اما به نظرم خوندن ادبیات معاصر بیشتر از خوندن جامعه شناسی برای درک اطراف موثره، البته منکر تاثیر کتب جامعه شناسی نیستم اما حذف ادبیات معاصر از حیطه مطالعه فکر میکنم بی تاثیر نباشه تو درکتون از افراد و جامعه.
شاهنامه ،حافظ وگلستان برای من درعین ثقیل بودن سهیل اند چراکه بدون هیچ سختی ای میتوانم انهارابخوانم وبه رشته ی معنا بیاویزم اما شوخی ها،حرف های تکراری ادم ها،سردرگمی هاو…همه حس سرگیجه ونفهمی بوجود میارند.
جامعه شناسی هم به مدت چندسال واندی ازسرشوق مطالعه میکردم ولی متاسفانه باورهای مکتوب شده یا باجامعه ی کنونی مطابقتی نداشت یا جنسی ازنوع شعار بود.
صلح انسان با طبیعت
صلح انسان با انسان
صلح انسان با خودش
صلح انسان با اون چیزی که بهش اعتقاد داره.
و فکر میکنم موانع خیلی زیادی برای پر کردن این خلا وجود داره. به عنوان مثال خصلت هایی مثل قدرت طلبی، حسادت، عدم حس مسئولیت پذیری و… جلوی این صلح رو میگیرن.
این خلاء برای من همیشگی نیست. اما همیشه در حال پر و خالی شدنه:
وجود دوستانی که به زندگیم معنا میدن و حس اشتراک و حس درد مشترک که در مسائل مختلف با هم داریم.
وقتی نیستن یا لحظات پر مشغله (از نوع بیهوده تر و سطحی تر از مشترکاتمون) باعث میشه مدت زیادی نبینمشون و حسشون نکنم، این خلائی رو برام ایجاد می کنه در حد خلاء میان ستاره ای.
واقعا این خلاء برای من هم حس شده
اما چاره ای نیست چون بیشتر وقت ما با دوستان و خانواده سپری میشه همون صلح درون خانوادگی و دوستان کافیه دیگران هم جوری باشه نتونن قانون جنگل ایجاد کنن برای بقیه کافیه!
نمیگم همه اینجورن ولی بیشتر مردم همینطورن. منطق خیلی ها عوض توضیح دادن و قانع شدن منطق جنگله . یعنی همون آدم شاید از یک اشتباه از سوی تو ناراحت بشه ولی وقتی همون اشتباه رو به طرزی لطیف بهش میگی گارد میگیره این از یک نوع غرور و جایگاه خاصی قائل شدن هست مگرنه یک فیلسوف میتونه نصیحت صادقانه یه کودک رو بپذیره و یه استاد و پروفسور میتونه اشتباهتش رو از دوستاش بصورت متواضعانه بپذیره.
این گفتگو نکردن شاید یه بخشیش به زندگی ماشینی و دور شدن ما از تفکر اصیل برمیگرده و یه بخشیش هم از بین رفتن اون حس پاسخگویی یا نیاز به پاسخگویی هست . البته در خیلی از موارد زندگی شخصی ما شاید نیاز به پاسخ و توضیح نداره مگر اینکه هر دو اینکار رو دوست داشته باشند. ولی وقتی در کنش با فرد یا افراد دیگر هستیم اینجاست که حقوق و توضیح کنش و واکنش پیش میاد .
البته داستان های قشنگی هم هست که نه حوصله سر بر باشند نه طولانی
مثل داستان های کلیله و دمنه و فرج بعد از شدت. البته چون متن بیشتر این کتب قدیمی هست به نثر روان امروزی هم میشه ترجمه اش رو گیر بیاریم تا راحت تر متوجه داستان شیم. شعرهای بعضی از شاعران برجسته ایرانی هم حالت داستان دارند که غیر از شاهنامه میشه از منطق الطیر و اشعار پروین اعتصامی نام برد.