وقتی یه سیستم مشکلی داره بهتره بگردیم سیستم رو باز طراحی کنیم یا سعی کنیم با رفع مشکل سیستم اون رو بهبود بدیم؟
من با این موضوع مخالفم و کلا این رویکرد به حل مسئله رویه جورایی خیلی رادیکال میدونم: اینکه ماها برای حل هر مسئله بیاییم فرض کنیم که کلا اون چیزی نبوده و بخواهیم یه چیز جدید طراحی کنیم شاید یکی از بدترین راه حلهایی باشه که میشه داد.
یه جورایی من رو یاد انقلابها می ندازه که خوب باعث میشه همه چیز از صفر شروع بشه و اخرشم شاید موضوع طراحی شده ما تعداد محاسنش از معایبش بیشتر بشه، البته نسبت به نمونه قبلی.
به نظر همین که ما سعی کنیم مواردی که داریم رو بهبود بدیم بهتره. من حس میکنم اونقدر فرم دستشویی های ما ناقص نیست که دیگه نشه با رفع ایراد درستش کرد و ساختارش جلوی تغییرات رو نمیگیره.
باز طراحی یعنی چه، یعنی خلق ایده جدید، بهبود مستمر هم چیز خوبیه و این به خواست کسی که مسئله برایش اتفاق افتاده بر میگرده، خلق ایده ممکن است به باز طراحی محصول تبدیل بشه یا بهبود مستمر بدنبال داشته باشه ولی انچه که در تحلیل کارکرد مدنظرم بود اولا تعریف درست از مسئله و دوم اینکه حالا که ما به این موضوع فکر می کنیم دنبال بهینه ترین حالت اون باشیم.
خیلی کلی نمیشه گفت. ولی زمان استفاده از یه محصول مهمه: اگر که زمان طولانی از یه محصول طولانی باشه، عموما بهبودهای زیادی روی اون انجام شده. اگر هنوز مشکلی وجود دازه بازطراحی راه بهتریه.
در حالتی که دیدگاهی نداریم روش کار بیشتر شخصیه و ارجحیتی ندارن. من به شخصه بازطراحی رو ترجیح میدم ولی کسی که بهبود جرئی رو انجام میده رو هم در جای خودش قبول دارم.
شکل رادیکال بازطراحی اینجوریه! در عوض کشتن خلاقیت هم مثل دیکتاتوری میمونه که فقط راههای قدیمی رو قبول داره.
راه حل میانه: یه سیستم ارزیابی منصفانه بسازیم و دو گروه کارشون رو بکنن. ترجیح براساس ارزیابی باشه نه دیدگاه اولیه ادما.
مثال نقض از فیزیک: اگه شما 1900 فیزیکدان بودید و میخاستید مسائل اتمی رو حل کنید سعی میکردید از مکانیک کلاسیک استفاده میکردید یا دنبال روش جدیدی بودید؟
قطعا یک شرکت خودرو سازی وقتی سری خودرو تولید میکنه طراحی اولیه انجام میده و بعد هر سال باز طراحی میکنه و بهبود جزئی میده تا زمانی که قرار باشه سری خودرو عوض بشه.
این ماشین اولین ماشین از سری اول کامارو هست.