خیلی وقتا شده که تصمیم گرفتم کتابخوان حرفه ای بشم ولی نمیدونستم که چه کتابی بخونم. برای همین میرفتم سراغ کتاب هایی که نخونده بودم و یک کتاب انتخاب میکردم و شروع میکردم به خوندن اون.
اما خیلی اوقات از خوندن اون کتاب لذت نمی بردم و همش به خودم میگفتم که من که از این کتاب لذت نمیبرم، چرا خوندن این کتاب رو ادامه بدم؟
و همین جمله باعث می شد که کتاب رو بذارم کنار.
و حالا خودم رو جای یک نفر میذارم که تازه میخواد کلا کتابخوانی رو شروع کنه، اگه این شخص یک کتاب رو شروع کنه به خوندن و از اون لذت نبره، دیگه کتاب نمیخونه.
یکی از دوستام که زیاد اهل مطالعه نبود، برای شروع تصمیم به خوندن کتاب خشم و هیاهو گرفت و به گفته ی خودش: هیچ وقت این کتاب رو نخونید
اما اگر همین دوست من برای شروع کتابخوانی یک کتاب بهتر انتخاب کرده بود و کتاب خشم و هیاهو کتاب پنجم او بود، احتمالا به من میگفت که حتما این کتاب رو بخون چونکه خیلی کتاب قشنگیه.
خیلی از ما انگیزه ی اینکه کتابخوان بشیم رو داریم و خیلی از جمله های شبکه های اجتماعی و خیلی از برنامه های تلویزیون (و همینطور نمایشگاه کتاب) این انگیزه رو توی مردم ما ایجاد میکنند اما مردم ما همیشه به دوتا مشکل برمیخورن:
این انگیزه زود از بین میره (احتمالا مرحله ی تبدیل یک تصمیم آنی مردم به عادت اون ها مشکل داره).
کتابی که برای شروع انتخاب میکنند خوب نیست و نمیتونه اون روح اون هارو تسکین بده و به کتابخوانی مشتاق کنه.
برای مشکل اول مسابقات کتابخوانی زیادی برگزار میشه که با اینکه بازدهی کمی داره (برای افرادی مناسبه که به کتابخوانی علاقه دارن نه افرادی که کتابخوان نیستند)، ولی خب بالاخره یه تلاش هست.
اما برای مشکل دوم تصمیم خاصی گرفته نشده و جایی نیست که به افراد تازه کار کتاب خوب معرفی کنه تا این حس رو توی اون ها نگه داره.
حالا از شما میخوام که به افراد تازه کار یک راه نشون بدید تا بتونن از کتابی که انتخاب میکنن لذت ببرن و با شوق اون رو به انتها برسونن.
و یا اگر این کتاب خاصی در نظر دارید معرفی کنید تا تازه کار ها هم بتونن خوره کتاب بشن.
اگر مایل هستی در این رویداد نوآورانه تاثیرگذار باشی و کمکمان کنی به انتخاب بهتری برای پیشنهاد کتاب به افرادی مثل خودت باشیم، لطفا در نظرسنجی رویداد شرکت کن.
بهترین کار این که ژانر مورد علاقتون رو پیدا کنید! بدون ترس و بدون بدبینی برید سراغ کتابای مختلف و ترجیحا سعی کنید کامل بخونیدش، لازم نیست از آثار خیلی شاهکار شروع کنید. میتونید از نویسنده های ایران معاصر شروع کنید. اگر از ژانر کتابی خوشتون نیومد؛ بعدتر که کتابخونتر شدید بهش مراجعه کنید!
پیشنهادهای من برای کتاب
میزبان، بلندی های بادگیر، شیاطین و فرشتگان، سمفونی مردگان، سال بلوا، سووشون، من او، شگفت زده، آفتاب در حجاب، قصه های امیرعلی و … .
پ.ن: البته سلیقه ها باهم فرق داره. بعضا من خودم عاشق یه کتاب بودم، اما بعدتر بیخیالش شدم و دیگه دوسش نداشتم!
به نظر من این سوال غلطه چون با توجه به اینکه هرکس به یه موضوعاتی علاقه داره پس هیچ کتابی نمیشه معرفی کرد که همه ازش خوششون بیاد و با خوندنش کتابخون بشن.
بهتر بود سوال اینطوری مطرح میشد که دوستان ساده ترین کتابها در موضوعات مختلف (فلسفه، علم، رمان، هنر، روانشناسی، تاریخ و …) رو معرفی کنن که هرکس با توجه به علایقش کتابخونی رو از اونجا شروع کنه.
نگران نباشین که کتابی رو تا ته نخوندین. اتفاقا به خودتون حق بدین. حرف هر نویسنده ای قرار نیست به دل هر کسی بشینه و یا هر نویسنده ای قرار نیست حرفی برای گفتن داشته باشه. اگه خودتون رو توبیخ کنین در این موررد، بیشتر باعث میشه در انتخاب کتاب های بعدی سخت گیر و سخت گیر تر شین (تا از توبیخ شدن بیشتر توسط خودتون رها شین) و ممکنه علاقه به کتاب خونی کلا پیدا نکنید.
برای شروع کتاب خوانی، یه تازه کار نمیتونه از طبع من یا هر کس دیگه کمک بگیره. مثلا من شیرین میپسندم و شما ممکنه اهل شوری باشید. به جای این کار اگه طرف خودش رو مجاب کنه از بعضی نویسنده های پرفروش کتاب هایی تهیه کنه و به خواندن آن مشغول شه خوبه. مثلا نمایشنامه های اریک امانوئل اشمیت، رمان های هاروکی موراکامی، رمان های کوئیلو، کتاب های این ها نسبت به سایر کتاب ها شاید سبک تر و گیراتر باشه، در عین حال که حرف هایی هم برای گفتن داره.
برای شروع کتاب خوانی فقط یه راه هست: شروع به خواندن کتاب، ناامید یا شاد شدن، تکرار.
پیشنهاد میکنم دوستان به جای بحث لیست مورد علاقه شون رو مطرح کنن تا به مرور به لیستی از کتابهای مناسب برای قشرهای متنوع افراد تهیه شه.
لیست کوتاه خوم برای کتاب های داستانی
کیمیاگر: یه داستان فانتزی پر از جملات تاثیرگذاره. شنیدم از داستانی از مثنوی معنوی اقتباس شده. این داستان رو که بخونین به ارزش مسیر پی میبرین.
پرواز شبانه: که به صورت تصادفی وقتی دنبال شازده کوچولو بودم پیداش کردم و خوندم. مقدمهش رو بخونین تا ته داستان این کتاب کوتاه رو زمین نمیذارین.
و در نهایت اسکار و خانم صورتی اریک امانوئل اشمیت که بعضی بحثهای فلسفی رو در قالب یه داستان از روزهای آخر زندگی یه کودک سرطانی مطرح کرده.
اولین کتاب غیر دررسی که خوندم رمان دالان بهشت بود.اونقدر جذاب بود که عاشق رمان شدم …به کتابفروشی میرفتم و رمان امانت میگرفتم .اونجا با بخش روانشناسی آشنا شدم و نگاهی بهشون انداختم و به کتب روانشناسی علاقه مند شدم …
این آغاز کتابخوانی من بود.بنظرم باید به گروه سنی افراد توجه کنیم و کتابی متناسب با روحیات و علایق شون انتخاب کنیم
«با طعمهای خوب شروع کنید. چه کسی است که یک سیگار به شدت بیکیفیت بکشد، یک قهوه به شدت بد طعم بخورد و باز هم به آن کار ادامه دهد؟ حداقل کاری که باید بکنید این است که با «کیفیتدار»ها شروع کنید. در کتابهای اول، با وسواس کتاب انتخاب کنید. کتابهای اول باید
روان باشند،
کتاب باشند،
نسبتا کوتاه باشند،
سبک و کم عمق باشند،
حاشیه کمی داشته باشند (حرف و حدیث کم داشته باشند یا خیلی زیاد داشته باشند!)،
کیفیت چاپ، ترجمه، فونت و کاغذ در حداکثر مقدار ممکن باشند.
در کتابخوان شدن یا کتابخوان کردن، اصلا عجله نکنید. آرام آرام، در زمانهای مناسب به این کار بپردازید.»
برای کتابخون شدن باید اول انسان احساس نیاز کنه ! بعضی رشته تحصیلی شون وادار شون میکنه کتابهای بیشتری در رابطه با رشته شون بخونن بعضی در بحث هایی که میکنن احساس میکنن باید مطالعه داشته باشن بعضی در زندگی روزمره و هدف هاشون و برنامه ریزی هاشون احساس نیاز میکنن و چون همه نیاز های یکسانی ندارن پس باید بهترین کتاب در هر زمینه مطرح بشه.
بهترین کتاب از نظر من برای شروع کتاب خوانی کتاب های ساده با موضوع جذاب هستند. کتابی که وقتی می خوانید لذت ببرید. کتابی که وقتی می خوانید احساس خوبی در شما ایجاد کند.
مثلا برای شروع کتابخوانی کتاب مردی به نام اوه کتاب خیلی خوبی هستش. یک کتاب ساده با موضوعی جذاب که تقریبا هر مخاطبی رو راضی نگه میداره. یا مثلا کتاب ملت عشق هم کتاب خوبی برای شروع کتابخوانی است.
البته برای شروع می توانید کتاب های دیگری هم مثل کتاب قهوه سرد آقای نویسنده را بخوانید.
به نظر منم رمان، بهترین گزینه برای شروع کتابخونیه.مخصوصا یه رمان جذاب که اصلا دوس نداشته باشی بذاریش زمین. منم با رمان شروع کردم یادمه از سال ۸۵ به اندازه ۳۰ تا رمان پشت سر هم خوندم.بعد رفتم تو کتابای روانشناسی، الان هم موفقیت
کتابهای خوبی در موضوع «چه کتابهایی تو رو به رقص انداختن؟» توسط پادپُرسیها توصیه شده که همیشه دوست داشتم دربارهشون بیشتر بدونم. یه مروری از هر کدوم با کمک گودریدز و البته توصیههای موجود در موضوع جمع کردم که برای استفادهی جمع میذارم اینجا [1]:
این کتاب با قدرت تمام مطرح کرد که «مسئولیت پذیری» و «سادگی» باعث زندگی بهتر و پرآرامش میشن، و چنان قوی و ساده گفت که درجا پذیرفتم و ناچار شدم دوباره به کل این مسئله فکر کنم؛ که درنهایت به این نتیجه رسیدم «آگاهی» در دنیای پر از پیچیدگی امروز لازمه و گریزناپذیر.
«نیاز آدمی را مبتکرمیکند. عشق عقل از سر آدم عاقل میرباید و همین عشق در جایی دیگر آدمهای ساده را باهوش میکند.»
«زنها و مردهایی که به عبارتی نجیب خوانده میشوند قطعا نجیب هستند اما من میگویم آنها نجیب هستند چون موقعیت نجیب نماندن نصیبشان نشده است.»
این کتاب ترکیب قلم زیبا، موضوع زیبا، و مهارت در بیان و توضیح این موضوع زیبا و خاص با اون قلم زیبا رو در خود داشت، کوچیکه و شاید یک دو روزه بشه تمومش کرد، «یادمه وقتی تموم شد، به قدری زیبا و تأثیر گذار تموم شد که همون طور که روی سکوی سنگی دانشگاه نشسته بودم و میخوندمش، کتاب از دستم ول شد و خودمو ناتوان در دوباره برداشتنش میدیدم.»
«برباد رفته» از مارگارت میچل؛ و توصیف بی نظیرش از شخصیت یک مرد که باعث میشود هر زنی عاشق آن شخصیت بشه.
«ملکه ویکتوریا»، از الیزابت لانگفورد و اقتباس ذبیحالله منصوری، رمان تاریخی شیرینی بود.
«دزیره» از آن ماری سلینکو، یک رمان تاریخی شیرین دیگر با ترجمه مهدی علوی.
«بادبادک باز» از خالد حسینی؛ درباره افغانستان بود و خيلي فراز و فرود داشت و هر لحظه آدم انتظار میکشيد شخصيت داستان به آرامش برسه اما باز يه چالش جديد براش پيش میومد. بعد از خوندن اون، خیلی بهتر تونستم درک کنم که امنیت چقققققدر تو زندگی مهمه.
«تسلی بخشیهای فلسفه» از آلن دوباتن؛ آلن دوباتن تو این کتاب خیلی خوب تونسته با استفاده از قلم گاها طنزآلود خودش بهمون یاد بده که چطور به کمک تعالیم فلاسفهی بزرگ، بتونیم با وجود همهی ناملایمات، در آرامش زندگی کنیم.
در درون هر زنی نيروی قدرتمندی زندگی میكند آكنده از بصيرت، شور، خلاقيت، و دانش بیزمان. او همان «زن وحشی» است كه طبيعت غريزی زنان را نمايندگی میكند. اما اين موجود به گونهای در حال انقراض است. دكتر كلاريسا پينكولا استس، در زنانی كه با گرگها میدوند با استفاده از گنجينه غنی داستانهای اساطيری، كهن الگوها، افسانههای پريان، و قصههای ملل، راه اتصال مجدد به اين نيروی قدرتمند و سالم طبيعت و غريزی زنان را نشان میدهد.
«چیزی که من رو به این کتاب جذب کرد علاوه بر داستان های جذابی که داشت تحلیل جالبی بود که در مورد هر شخصیت در داستان ارائه شده و به خواننده این فرصت رو میده تا بتونه دقیقتر خودش رو در بین شخصیت ها پیدا و بررسی کنه. از طرفی نمادهای فرهنگی و تاریخی ملل مختلف و نژادهای قدیمی مثل سرخپوستها و ساکنین آمریکای جنوبی و شباهت نسبی اون به شخصیتها و افسانههای آشناتر برای ما خیلی جذاب بود. »
خوآکین در داستان هابیل، و قدیس مانوئل در داستان آخر، شباهتهای شخصیتی زیادی داشتند اما شیوهی زندگی بسیار متفاوت، قابل تامل بود که یکی قدیس شد و دیگری قابیل! دو داستان جذاب و خواندنی بودند. «هیچ رازی غریب تر از این برف تماشا کردهای که در دریاچه جان میبازد و برای کوه بالاپوش می بافد؟» - از داستان قدیس مانوئل نیکوکار شهید.
«مکتب در فرایند تکامل» از سید حسین مدرسی طباطبایی.
بار دوم بود که کتاب را میخواندم؛ هرچند از بار اول کمتر بهتآور و تکاندهنده به نظر میرسید، اما همچنان واقعا جالب و خواندنی بود. برای کسانی مثل ما که از بچگی –در رسانه و مدرسه و احیانا خانواده- تحت تبلیغات شدید و گستردهی شیعی بودیم، خواندن این کتاب میتواند احساسهای زیادی را ایجاد کند.
«تئوری انتخاب» از ویلیام گلاسر؛ محتوای خوبی داشت که ازش آموختم. نحوه مواجهه با موقعیتهای مختلف رو خوب میگفت و انگشت اتهام رو به سمت خودم میگرفت، تعریف «دنیای کیفی» که عکس العمل و رفتار آدم ها رو برام قابل فهم و تحمل کرد و … .
«کویر» از علی شریعتی؛ یه چندتا فصلش برام جذاب بود. خیلی چیزا رو تایید کرد برام. حس همزاد پنداری که ایجاد میکرد هم جالب بود. نوع نوشتهاش به لحاظ ادبی هم عالی بود.
یه داستان واقعی از نویسندهای که ازش خواسته میشه سخنرانی بعد از مرگ یه خاخام یهودی رو به عهده بگیره. نویسنده ازش میخواد چند جلسهای بیشتر با زندگیش آشنا بشه تا بتونه سخنرانی بهتری داشته باشه. این چند جلسه تبدیل میشه به هشت سال … و در آخر میفهمه این خاخام حتی با این درخواست هم دنبال کمک به افراد اطرافش و بخصوص این نویسنده بوده. خاخامی که تفاوت دین ها واسش مهم نیس و فقط میگه به خدا کمی ایمان داشته باش. یه داستان خیلی روون و ساده که پر از نکات روانشناسی قشنگه.
«ملت عشق» از الیف شاکاف؛ رمانی با ابعاد مختلف، با نگاهی به گذشته به دغدغه های انسان امروزی پرداخت. از اسطوره شعر و ادب کشورمان مولانا و همراه همرازش شمس و اتفاقاتی که در تاریخ کشورمان رخ داد سخن میگفت.
من پیشنهادم مجموعه های داستان کوتاهه، کتاب خوب خیلی اون بیرون هست ولی مجموعه های داستان کوتاه خیلی راه مناسبی برای شرع پروسه ی کتاب خوانی هستن و البته که سلیقه و… مهمه ولی داستان های ساده و کوتاه مثل شل سیلورستاین که بخشی حتی تصویریه یا کتابای کمیک بوک یا نسخه ی ژاپنیش مانگا هم برای خوندن و شروع خیلی خوبه
به نظرم همه میتونن بهت پیشنهاد کتاب بدن، اما این یجور سعی و خطاس.
باید خودت وارد عمل بشی و با سعی خودت و سیستم فکریت مسیرتو مشخص کنی. من دو تا رمان خوندم فهمیدم رمان نمیتونه منو تسکین درونی بده، چون رمان تحلیلی نیس، استنباط نداره، گفتمان علمی نداره، بیشتر ادبی هس. حالا بسته به اینکه شما بیشتر گفتمان علمی تحلیلی دوس داری یا میخای بیشتر شیفته ادبی بشی. من فهمیدم روانشناسی میتونه برام خوب باشه، از فروید شروع کردم، یانگ و خیلیا و بهترین کتاب که منو روشن کرد روانشناسی عزت نفس بود.
بیشتر به تارگت و پکیج شخصیتیت ربط داره، به نظرم الانم در زمینه تغییر افکار و درست زندگی کردن و شاد زیستن رو دارم که کتاب حال خوب و استرهیکس و سیلی واقعیت هست. شما از سیلی واقعیت و عزت نفس شروع کن شاید برات جالب اومد
یک کتابی که موضوع مورد علاقه خودمون باشه رو انتخاب کنیم و همین یک کتاب رو بخونیم ، اگه لذت مطالعه و میل به دانستن در درون ما باشه ، همین یک کتاب باعث میشه کتابخوان حرفهای (دوستار کتاب) بشیم.
من به تاریخ خیلی علاقه داشتم و اولین کتابی رو که رفتم و با پدرم خریدم کتاب «روزگاران ، تاریخ ایران از ابتدا تا انتهای پهلوی از دکتر زرینکوب» بود. حتی یادمه خانمی که پشت بادجه بود بهم گفت «چجوری میخوای این کتاب رو بخونی؟! من از تاریخ خوشم نمیاد!! _ به شوخی البته _» منم گفتم «ولی من میخونم چون تاریخ رو دوست دارم!»
بعد همین کتاب باعث شد کتب تاریخی بیشتری بخونم و تاریخ باعث شد وارد سایر حیطهها بشم. هرکتاب یه نکتهای یاد میده و یادآوری میکنه 100 نکته رو هنوز یاد نگرفته و ارجاع میده به کتاب بعدی و کتاب بعدی به بعدی و …
تا وقتی میل به دانستن فروکش نکنه ، مطالعه رها نمیشه. خصوصا اینکه گاهی کنجکاوی هم همراهش باشه. پس به نظرم فرقی نمیکنه چه کتابی ، یه کتاب خوب و مورد علاقه برای شروع خوبه.
کتاب بریت ماری اینجا بود رو برای شروع کتابخوانی پیشنهاد میدم. مخصوصا اگه مخاطب دختر باشه و در رده ی سنی ۲۴ سال به بالا.
چرا؟
متن کتاب به شدت ساده س و اصلا سراغ توصیفای عجیب-غریب و پیچیده نرفته؛ در عین حال که لحظات انسانی دشوار و پیچیدهای در کتاب رقم خورده. جالبش اینجاس که چون اکثر توصیفا انسانی هستن، مخاطب به راحتی میتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه و با همین لحن ساده اون ها رو درک کنه.
کتاب رو در عرض ۸-۹ ساعت پشت سر هم خوندم و نتونستم بذارمش پایین. ترجمه ش روان و دلنشین بود (ترجمه خانم فرناز تیمورازف).
کتاب با یه سری اتفاق منفی شروع میشه و بعد به شکل جذابی به سمت اتفاقای خوب میره؛ طوری که حستون از خوندن کتاب مثبت میمونه، در عین حال که نیاز احتمالی تون به کمی منفی بافی هم در ابتدای کتاب به رضایت میرسه! این به سمت اتفاق خوب رفتن هم اصلا طوری نیست که احساس کنین دارین یه فیلم هندی غیرواقعی یا فانتزی میبینین. تا پایان کتاب همه چی در تعادل به سر میبره و واقعا شبیه یه داستان واقعی و حقیقت زندگی هست.
تنها چالش خوندن این کتاب، این هست که از ۲۰ صفحه اول کتاب بگذرین. برا بروز حس منفی اول کتاب، این ۲۰ صفحه کمی حس و حال تکرار جملات رو بهتون میده و همین طور کمی هم حس بدبختی!
صفحه گودریدز کتاب:
یکی-دو دیالوگ کوتاه از کتاب که برام جذاب بود:
به سن مشخصی که می رسید، تقریبا تمام سوال هایی که ذهنتان را به خود مشغول می کند حول یک موضوع می گردد: باید چه جوری زندگی کرد؟
از خودش میپرسد از یک انسان بیشتر انتظار میرود کدام باشد: کسی باشد که میپرد یا کسی باشد که بی خیال پریدن میشود؟
بریت ماری زمزمه میکند: «دیگر از سن من گذشته برم پاریس». وگا میپرسد: «پاریس چند سالشه؟»
بعضی وقتها که نمیدانید چه کسی هستید، اگر دست کم بدانید کجا هستید، میتوانید راحتتر زندگی کنید.
راستی کتاب از لیست پرفروشترین هاست و از نویسنده ی کتاب «مردی به نام اوه»؛ یعنی آقای فردریک بکمن.
در وبلاگ طاقچه ما سعی میکنیم هر هفته کتابهای خوبی در زمینههای مختلف معرفی کنیم.
علاوه بر این چند اینفوگرافیک برای معرفی کتاب برای شروع کتابخوانی وجود دارد و میتوانید به کمک الگوریتم آنها کتاب مناسبی برای شروع پیدا کنید. میتونید در لینک زیر مطالعه کنید:
من خودم هیچ وقت میانه خوبی با رمان نداشتم و هیچ وقت فکر نمیکردم زمانی بخوام رمان بخونم! به نظرم اتلاف وقت بود! تااینکه دوستی پیشنهاد کرد رمانهای کلاسیک ادبیات جهان رو مطالعه کنم. در رویدادی ناخواسته کتاب کنت مونت کریستو (جلد اول از مجموعه 3 جلدی ترجمه خانم مینوی) رو برای مطالعه شروع کردم و بلکل نظرم عوض شد. بعد جنایات و مکافات داستایوسکی رو هم خوندم و مطمئن شدم در گذشته نظر کاملا مضخرفی داشتم
کلا جذب ادبیات شدم الان خیلی دوست دارم آثار تولستوی ، چخوف ، شکسپیر ، دوما ، هوگو ، دیکنز و کتابهایی مطرحی مثل دن کیشوت سروانتس ، کمدی انسانی بالزاک ، بهشت گمشده میلتون ، کتابهای کافکا ، کامو ، سارتر ، جان اشتاین بک ، ساموئل بکت و … ، همچنین ادبیات و اشعارِ شعرای ایران رو بخونم و جز برنامههای زندگی باشه.
به همین دلیل منم اگه بخوام پیشنهادی برای شروع کتابخوانی به فردی داشته باشم ، توصیه میکنم از مشهورترینها شروع کنه. اینجوری ممکنه بعدها کتابی بخونه که واقعا بیمعنا و اشتباهی باشه ولی دلزده نمیشه.
به نظر من پاسخ به این سوال که “بهترین کتاب برای شروع کتابخوانی چه کتابی هست” میتواند جواب های خیلی متنوعی را دریافت کند، چون من فکر میکنم هر فرد باید متناسب با شخصیت خودش و نیز شناختی که از خود دارد یک راه برای علاقه مند کردن خودش به کتابخوانی پیدا کند.
منظورم این هست که فکر میکنم همانطور که ممکن است برای درمان یک بیماری یکسان در بدن دو فرد از روش های درمان متفاوتی استفاده کرد، در این مورد هم هر کسی باید روش مختص خودش را پیدا کند.
این تجربه ی من به عنوان کسی است که از زمانی که یادم میاید دوست داشتم کتاب های مختلف بگیرم و بخوانم اما هیچ وقت موفق نمیشدم، همیشه بعد از شروع یا حوصله نمیکردم بقیه متن یک کتاب را بخوانم و یا احساس خستگی بهم دست میداد که حالا یا ناشی از فونت ریز و صفحه های پر از متن کتاب بود و یا موضوعی که موفق نشده بود منو جذب کند.
از انجایی که تلاش های من برای کتابخوانی هر سری با شکست مواجه میشد من رفته رفته سست شدم و فکر کردم که من نمیتوانم کتاب بخوانم و این یک مشکل ذاتی در من بوده و خواهد بود.
گذشت تااینکه چند ماه پیش من متوجه شدم که من به کپشن هایی که بریده متن هایی از کتاب ها درآنها قرار داده شده علاقه خاصی نشان میدهم و این شد که اسم کتاب هایی را که بریده متن هایشان جذبم کرده بود را لیست کردم و تصمیم گرفتم هر زمان که پول دستم اومد به نوبت اونها رو بخرم و بخونم
چند وقت که گذشت دیدم هی پول میاد و میره ولی من خریدن کتاب رو واجب نمیکنم، ازاونجایی هم که من به هیچ عنوان نمیتونم PDF یک کتاب رو بخونم با خودم گفتم بیام و کتاب صوتی یا همون پادکست رو هم امتحان کنم
پس کتاب ملت عشق رو انتخاب کردم و شروع به گوش دادنش کردم
خیلی حس خوبی داشت اصلا انگار یک آرزوی ناممکنم ممکن شده بود. خیلی خوشحال بودم از اینکه بعد از امتحان راه های مختلف بالاخره به نتیجه رسیدم و تونستم کتاب بخونم. همیشه وقتی کسی رو در حال کتاب خوندن میدیدم میگفتم اخه چجوری میتونه واقعا؟؟؟ اما حالا که خودم لذتش رو چشیدم میفهمم چقدر حس بینظیری هست. خود من بعد از اون پادکستی که گفتم خواندن یک کتاب زندگی نامه را برای مسابقه دانشگاه شروع کردم. اولش استرس داشتم مثل همیشه نتونم ولی شاید باورتون نشه من حتی توی ماشین، BRT ،تایم استراحت کلاس هام و … هم در حال خوندن اون کتاب بودم. اصلا فکر نکنید که خواندنم صرفا به دلیل مسابقه بوده نه من قبل از آن هم در مسابقه ها شرکت کرده بودم ولی ایندفعه چیزی که فرق کرده بود من بودم، من روش خودمو پیدا کرده بودم.
همه ی ایینها رو گفتم که دوباره به همون جمله اولم برسم و بگم فقط کافیه روش خودتونو پیدا کنید چون دیگه بعد از اون میافتین تو سراشیبی…