تجربهتون از حس و درک در لحظهی تصادف با ماشین دیگه و یا یه انسان چی بوده؟ ذهنتون در اون لحظه به چه شکلی عمل کرد و چه طور تصمیم گرفت؟
در موضوع خودرو بدون راننده در مسئلهی تراموا چطور برنامهدهی میشه؟ نکتهای مطرح شد که آغازگر این سوال بود:
تجربهتون از حس و درک در لحظهی تصادف با ماشین دیگه و یا یه انسان چی بوده؟ ذهنتون در اون لحظه به چه شکلی عمل کرد و چه طور تصمیم گرفت؟
در موضوع خودرو بدون راننده در مسئلهی تراموا چطور برنامهدهی میشه؟ نکتهای مطرح شد که آغازگر این سوال بود:
خوب به نسبت میزان رانندگیم، تصادفهای جزئی کم نداشتم، بیشترش به علت عدم مهارت و تمرکز خودم بوده، مخصوصاً اوایل فرایند یادگیری و تسلط. در کل تو خیابونا و جادههای ما وضع رانندگی و قانوننامداری جوریه که سخت بشه تصادف نکنی یا با کابوس تصادف رانندگی نکنی.
به نظرم بنابر ویژگی شخصیتی و اعتماد بنفس کم یا زیاد، به دلیل مهارت یا شناخت از قانون و شرایط، رفتار افراد فرق میکنه، و این شاید روی واکنش ذهن هم اثر بذاره. مثلاً به دلایلی که گفتم من اغلب اول خودمو مقصر دونستم (تا اینکه یه بار افسر اومد و طرف مقابل مقصر بود).
سعی میکنم دقیقتر جواب بدم؛
گاهی اولین واکنش ذهنی من تعجب یا بهته، همراه با به زبون آوردن یا عبور از ذهنِ کلمات لعنتی یا نه یا وای یا چرا؟
بعد توجه به اطراف و واکنش راننده مقابل و اوضاع ماشینش، البته اگه بشه پیاده شد (یه بار کنار اتوبوس گیر کردم ) و بعد ماشین خودم و بعد حداکثر تلاشم برای اینه که محل حادثه ترافیک نشه، خلاصه تاحالا که همش بخیر گذشته.
تا مدتها فکرم این بود که اگه استفاده از ماشین قراره خسارت جانی بزنه، بهتره رانندگی نکنم، برای خودم خیلی حس انسان خوب بودن داشتم، تا اینکه شنیدم تصادف از لحاظ قانونی قتل عمد نیست. به طور ناخودآگاه فشار ذهنیم کم شد.
ببینید من همچنان همون آدم اخلاقی و وجدانی هستم اما تعبیرم اینه که حمایت قانون باعث میشه فشار وجدان و اخلاق روی آدم کم بشه، شاید تعبیر کلاه قانونی (از دسته کلاههایی که @yousef بکار می برن) اینجا بکار میاد. پس خیلی مهمه که قانون شرایط رو برای بروز هرگونه دورزدن سخت کنه.