به نظرتون هدف از خلقت انسان چی بوده؟ و خدا از آدما چه انتظاراتی داره؟

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک
پا و تاول، چهره و چین و چروک…!؟

نکته ای که باید به آن توجّه شود این است که سوال «هدف از خلقت چیست» یک وقت به این معناست که هدف خالق از خلقت چیست؟ یعنی خالق چه انگیزه‌ای دارد و چه چیز عامل و باعث و محرّک اوست برای خلقت، این چیزی است که خلقت نمی‌تواند باین معنا هدف داشته باشد این مستلزم نقص و کمبود فاعل (خداوند) است. یعنی این گونه هدفداری تنها در فاعل‌های بالقوه و در مخلوقات صادق است، و در خالق هستی یعنی خداوند، مورد و مصداق ندارد چون این‌گونه هدف داشتن‌ها برمی‌گردد به استکمال یعنی فاعل با کار خود می‌خواهد به چیزی و کمالی که ندارد برسد.ولی یک وقت هدف فعل مطرح است، زیرا هر کاری را که در نظر بگیریم این کار بسوی هدفی است و بسوی کمالی است و برای آن کمال آفریده شده است و این فعل آفریده شده است که به آن کمال برسد،[۱] مانند گیاهی که از زمین می‌روید و شروع به رشد و فعالیت می‌کند، به سوی کمال پیش می‌رود این غایت فعلی است. آنچه در این پاسخ پی‌گیری می‌شود همین معنای دوّم است :

من نکردم خلق تا سودی کنم. لیک تا بر بندگان جودی کنم

1 پسندیده

به به متشکرم!!!
کم پیدا میشه پستی که با بیت شعری شروع و با بیت شعری خاتمه یابد
خداوند مظهر عشق و لطفست و جز نیکی و زیبایی ولطف چیزی از او صادر نمیشود بقول حضرت خیام :
از نیکی محض جز نکویی ناید / خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود
انسان هم با درک نیکی و لطف اگر دائما مراقبت کند که جز نیکی ولطف از او صادر نشود به حد کمال مطلوب خویش رسیده و خدایی میشود
البته اصل بیت حضرت مولانا اینگونه است که:
من نکردم امر تا سودی کنم / بلک تا بر بندگان جودی کنم
وصدالبته تمام اوامری که از سوی خداوند صادر میشود همه جود و بخشش است ولی اگر باب شود که کلمات موجود در ابیات تغییر کند با رسم امانت داری مغایرت داردکه متاسفانه در فضای مجازی بسیار رایج است

1 پسندیده

صدها درود و سپاس

بله کاملا حق با شماست.

بنده توی کتاب درسی سوم دبیرستان( ادبیات فارسی ۳ به استثناء رشته انسانی) این بیت رو خونده بودم. متاسفانه اونجا " من نکردم خلق … " نوشته شده بود. البته الان به خود کتاب دسترسی ندارم ولی راهنمای اون دسترسی هست بهش. اگه دقت کنید اینجا هم خلق نوشته. به هر حال ازتوجه تون سپاس گزارم. زنده باشید

1 پسندیده

با عرض پوزش اشتباهی در متن شعر صورت پذیرفته که دوست عزیز و بزرگوارم جناب آقای srsb1 یاد آوری فرمودند. با تشکر از دوست بزرگوارم اصلاح می کنم.

من نکردم امر تا سودی کنم. بلک تا بر بندگان جودی کنم

1 پسندیده

امیدوارم جسارت بنده را عفو بفرمایید
البته در این بیت مولانا زیاد فرقی نمی کنه چون خلق هم امر خداست و حتی در دفتر اول مثنوی هم اشاره فرموده که :
گفت پیغمبر که حق فرموده است / قصد من از خلق احسان بوده است
ولی بعضی از ابیات هستند که با یک کلمه معنی بیت کاملا عوض میشود
مثلا حضرت سعدی یک بیتی دارد به این مضمون:
طریقت بجز خدمت خلق نیست / به تسبیح و سجاده و دلق نیست که بسیاری آن را اینطور می نویسند و تبلیغ می کنند که عبادت بجز خدمت خلق نیست که معنی و مفهوم آن با منظور حضرت سعدی تفاوت از زمین تا آسمانست.
با اجازتون متن کامل شعر حضرت مولانا را اینجا کپی میکنم تا اگر علاقه مند بودید لذت ببرید
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
یا برای فصل کردن آمدی
تا توانی پا منه اندر فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام
هر کسی را اصطلاحی داده‌ام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
ما بری از پاک و ناپاکی همه
از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم
بلک تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و درفشان
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
زانک دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آداب‌دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست
بر ده ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو
گر بود پر خون شهید او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیترست
این خطا را صد صواب اولیترست
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم از غواص را پاچیله نیست
تو ز سرمستان قلاوزی مجو
جامه‌چاکان را چه فرمایی رفو
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
لعل را گر مهر نبود باک نیست
عشق در دریای غم غمناک نیست

اختیار دارید، بله خودم تو منبع اصلی نگاه کردم که امر نوشته بود نه خلق. کاملا حق باشماست.
ممنون از توجه تون

یک بیت معروف هم از سعدی هست که چهار نوع روایت میشه.

تو گلستان اومده:
خدای ار به حکمت ببندد دری
گشاید به فضل و کرم دیگری
که اینگونه باب شده:
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری

و گاها به رحمت گشاید در دیگری هم‌ گفته می شه.

البته اینجا معنی محفوظ هست.

سلام
طرح مسئلتون عالی بود، تعریف خداوند با صفات انسانی و نسبت دادن صفاتی مانند هدف و … به خداوند متعال نشان از کوته فکری ما انسان ها هست و تنزل مقام خداوندی به انسان وار بودن، در حالی که خداوند والاتر از این هست و با این تعاریف ما فقط داریم از مقام خداوندی ایشان می کاهیم و شاید زمانی بشر به پختگی برسد که بتواند به هدف از خلقت خودش پی ببره.

سلام و عرض ادب
ممنون از حسن توجه تون.

تو سوره توحید می خونیم الله الصمد، خدا بی نیازه .
اونوقت میاییم میگیم نماز و روزه مون و تمام اعمال مون واسه خاطر خداست…! هیچ کسی هم نمیاد بگه نماز و روزه ما به چه کار خدا میاد؟ مگه خدا بی نیاز نیست؟ پس این کارا واسه چیه؟ همه شنیدیم دیگه طرف میگه بخاطر خدا فلان کار رو کردم…، هیشکی نیست بخاطر بنده خدا که اتفاقاً نیازمند هم کاری بکنه…! اما برای خدای بی نیاز سر از پا نمی شناسیم …! البته پر واضحه که بیشتر بخاطر بهشت خداست ولی منتش فعلا سر خدا گذاشته میشه…!

1 پسندیده

و اما خدا از آدمها چه انتظاری دارد؟ از نظر بزرگان خداوند به رایگان اینهمه شکوه و عظمت و زیبایی و تنوع را برای انسان آفرید واز انسان فقط یک خواسته داشت و آنهم بندگی!!!
عقل حکم می کند که آفریدگار سلطنتش را بکند و بنده بندگیش را ولی مگر میشود؟
طمع کاری می کند که انسان جایگاه خداوند را مصادره می کند و بجای او حکم میکند!
ولع کاری می کند که انسان سهم دیگر مخلوقات را برای خویش بخواهد!
کبر کاری میکند که انسان خود را برتر بداند و دیگر مخلوقات را به سلطه خود درآورد!
و همچنان ادامه دارد…

1 پسندیده

بنده اعتقادم اینه که آن روزی که خدا انسان رو بعنوان اشرف مخلوقات خلق کرد، انتظار داشت انسان هم رفتاری درخور اشرف مخلوقات داشته باشه، بزرگ منشانه رفتار بکنه و بزرگانه بیندیشه، از این رو لقب اشرف بهش داد. انسان هرچقدر دارای اندیشه های بزرگ باشه، هرچقدر رفتارش بزرگ منشانه باشه، همون اندازه مفید می تونه باشه. انسان های بزرگ در پی آزار دیگری برنمیان، انسان های بزرگ به مال و اموال دیگران چشم طمع ندارند، طبع شون بزرگه و آن اعمالی که اونها رو سخیف بکنه ازش دوری می کنن، دستگیر دیگران می شن بجای اینکه مچگیر باشند. خیرخواه و مصلح هستند و … بنظرم خدا انتطارش از بشر بیش از این نبوده. که سعدی علیه الرحمه تو چند بیت به زیبایی اونو به تصویر کشیده:

خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است

کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همّتانند بی مغز و پوست

کسی نیک بیند به هردوسرای
که نیکی رساند به خلق خدای